الاغ لند (رویای آرام)پارت ۳

4.3
(3)

 

دیگه کم کم داشتم حالت تهوع میگرفتم فقط خدا خدا میکردم یه رستورانی چیزی پیدا کنم زود نگه دارم
بعد پنج دقیقه یه رستوران بین راهی دیدم که به محض دیدنش ماشین و توی پارکینگ رستوران پارک کردم به سمت WCدویدم احساس میکردم الان کله محتویات توی شکمم و بالا میارم

حالم که بهتر شد یه آبی به صورتم زدم و بیرون اومدم
فاصله ی توالت تا سالن رستوران خیلی زیاد بود و بین این دو یه باغ سر سبز بود حتمن ماریا و لیلا تا الان جا گرفتن و نشستن
یه لحظه با دیدن سرو وضعم فکم باز موند
کلن خیس آب بود یکی نمیدونست فکر میکرد با لباس زیر دوش آب بودم اه دیدم سرم داره خیس میشه ولی منه احمق توجهی نکردم شیر آب لعنتی خراب بود کلا خیسه آبم کرد

حالا با این لباسام چیکار کنم من واااای چقد من بدشانسم خداااایا
یه دستمال از جیب شلوارم بیرون آوردم و سعی کردم با اون دستمال یه خورده به سر و روم بکشم

همینجوری که در حال رفتن به سمت سالن رستوران بودم یه برخورد شدید و بعد دردی از ناحیه ی شونم باعث شد کنترل خودمو از دست بدم و نقش زمین بشم

من_هوووووی چته مگه کوری یه چشم پزشک برو حتمن!!

سر بلند کردم و با پسر جوان و خوش پوشی مواجه شدم
همونجور که پخش بر زمین بودم مشغول آنالیز کردنش بودم
موهای مشکی به پوست برنزش میومد و چشایی که به رنگ عسلی شبیه بود
ته ریش داشت و
دماغش ساده بود و کلا با صورتش میخوند و فیس جذابی داشت
یه تیشرت مشکی که روش یه شاخه گل رز وسط یه قلب شکسته بود نقاشی شده بود

چشمای عسلیش که اینگار آدمو محو خودش میکرد از اندامشم که نگم براتون
خیلی ضایع نگاش میکردم که فک کنم فهمید و خم شد و دستشو جلوی صورتم تکون داد و گفت

_حالتون خوبه؟!

حالا فهمیدم چه گافی جلو پسره دادم

من_خووووبم؟خووووبم؟زدی شل و پلم کردی تازه میگی حالتون خوبه؟ یه دکتر حتمن برو بگو عینک واست بنویسه اصن من چیزی حالیم نیست هنوز گرمم باید زنگ بزنیم پلیس بیاد

پسره با چشمایی که از کاسه زده بود بیرون نگام می کرد واااای خاک بر سرت آرام چی گفتی باز چرا خنگ شدی
پسره یهو زد زیر خنده اینقد با صدای بلند میخندید دلم می خواست خفش کنم که گفت

_آره فک کنم شما راس میگین ولی قبلش باید زنگ بزنیم اورژانس چون خوردین زمین مغزتون ضربه دیده چون اونی که باید بیاد دیوونه هارو از رو زمین جمع دکتره نه پلیس

پسره فک کرده کیه؟به من میگه دیوونه
با خشم از روی زمین بلند شدم و انگشت اشارمو جلوش گرفتم و با تهدید گفتم

من_ببینید آقای که نمیدونم شعورتون و از کجا خریدین چون جنس تقلبی بهتون دادن شعورتون زیر حده صفره فک کنم علاوه بر مغز من مغز شماهم تکون خورده چون باید بدونید پلیس اینجور مواقع باید بیاد مجرما رو جمع کنه فهمیدین؟
چشمامو بسته بودم و یه سره میگفتم که گفت:

_مجرم؟

من_بله مجرم

_بعد میشه بپرسم جرم من چیه که پلیس باید دستگیرم کنه

من_نه مث اینکه علاوه بر مغز و چشمتون حافظتونم آسیب دیده مثه اینکه یادتون رفته چجوری چند لحظه قبل چجوری بهم برخورد کردین نقش بر زمینم کردین

_اوه اوه من چون اتفاقی به شما برخورد کردم باید دستگیر بشم؟احیانن دختر شاه پریونی؟شاهزاده ی قصه هایی؟یا دختر رییس جمهوری چیزی هستی

من_شما هرجور دوس داری فک کن واسم مهم نیست

_من فک میکنم یه دختر ترسویی که حتی عرضه اینکه خودشو هم جمع کنه نداره؟

خیلی بهم برخورد ولی سعی کردم خودمو اروم نشون بدم آدمم اینقد بیشعور هرچند شک داشتم آدم باشه

من_اگه با این فکر اروم میشی من مشکلی ندارم تا فردا به همین فکرای بی ثمر فکر کن تا مغزت بپوسه

فرار و به قرار ترجیح دادم پشت بهش کردم و داشتم دور میشدم که دوباره صداش و شندیم

_باشه تو راه مواظب باش نخوری توی جوب آب چون باز خیس میشی آخه به زور داشتی خودتو خشک میکردی پرنسس
به جای پلیس زنگ بزن بادیگاردای بابات بیان منو ببرن

و بعد با صدای بلند خندید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
5 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rehane
Rehane
2 سال قبل

خیلی خوب بود لطفا زودتر پارت بزارید🙂😂

Ela
Ela
2 سال قبل

باحال بود منتظر ادامش هستم:)

Yalda
Yalda
2 سال قبل

نمیشه زود قضاوت کرد منتظرم بقیه ی پاندا بیاد تا اینجا که خوب بوده

hana
hana
2 سال قبل

خیلی پارت ها کوتاهه

Fatima
Fatima
2 سال قبل

😍😍😍😍😍😍عالی

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x