رمان از کفر من تا دین تو پارت۹۷

4.5
(22)

 

 

باید زودتر از اینا حس خطری که بهم میگفت گمشو از اتاقش بیرون و نسبت به حس های دیگم ارجح میدونستم اونقدری عصبانی و در حال فک زدن بودم که توجهم و به اصلی ترین چیزها از دست دادم و حالا توی نزدیک ترین حالت به من اونم با اتصال دست هاش روی صورتم که فشارش کم از آسیب فیزیکی نداشت گیر افتاده بودم.

تنهایی با یه مرد خودش به تنهایی رعب آوره اونم اینی که عملا میتونست دوتا حسابش کنی.

 

هیچی از چشم های براق و نگاه عجیبش نفهمیدم و اجازه حرکت هم بهم نمی‌داد از کی اینقدر باهم ندار شده بودیم که به خودش جرات بده باهام این رفتارو انجام بده!؟

یا سوال درست تر.. من چرا داره این لمس ها و نزدیکی هاش برام عادی میشه!؟

تقلا میکنم و مطمئنم رد انگشت هاش روی دو طرف صورتم نشسته.

_ولم کن.. داری اذیتم میکنی.

 

خب نمیدونم چرا فکر کردم اذیت شدن من میتونست براش مهم باشه ولی نبود و تنها چیزی که توی این موقعیت میتونست تسلی دلم بشه نگاه های خالی از شهوت و مردونگیش بود وگرنه الان چند دور سکته رو توی این پوزیشن زده بودم.

بلاخره بعد از کمی تقلا که هیچ فایده ای جز درد گردن و خسته کردن خودم نداشت و فشار بیشتر انگشت هاش روی صورتم، چون مرکز سقل بدنم که سرم باشه توی دست های محکم مردونش قفل شده بود امکان مانور کمی رو به هم میداد مگر یه کار که اونم گذاشتم برای مرحله فینال.

 

چشم هاش روی تمام اجزای صورتم چرخ میخوره و من نمیدونم نگاهش چی میبینه که خیره به منه ولی توی دید مستقیم و بسیار نزدیکی که به من داره میتونم انبوه مژه های بلند و فرش و که جذابیت خاصی به چشم های تیره اش داده رو ببینم انگار اولین باری که توی صورتش دقیق شدم و ابروهای کشیده و پر مردونش با چین ظریفی که همیشه وسطشون هست دارن به یه چالش قایل توجه عکس العمل نشون میدن.

 

حس لامسه ی صورتم داره کم کم سر میشه اما هنوز اونقدری هست که توجهم و به حرکت ریز انگشت های شصتش روی گونم بشه.. شبیه نوازشه!! واقعا؟

 

چشم هاش خیره روی لب هامه! آب دهنی که از ترس و شگفتی و ناراحتی جمع شده رو به زور قورت میدم و میدونم چشم هام از تعجب گرد شده و آب انداخته و مسیر نگاهش منحرف و حالا تمام صورتش نگاه شده و به چشم هامه.

بی جون لب میزنم..

_ولم کن..

 

 

 

انگار کر شده چون نمیشنوه عوضش صورتش جلو میاد و من مسخ شده مات میمونم و انگشت هام دور مچش محکمتر میشه. دل تو دلم نیست میخواد چیکار کنه؟

و چقدر عجیبه از میزان نفرتی که نسبت به نزدیکی معینی داشتم و اینجا انگار، فقط تبدیل به اضطراب و ترس شده و تنفری که ازش خبری نیست!!!..

 

مگه چه فرقی این مرد با اون آدم داشت!؟ اینم کم اذیتم نکرده بود. میتونم همش و جلو چشم هام به وضوح ببینم!

همین چند دقیقه پیش با یادآوری بلایی که سرم آورده بود حالم داشت ازش بهم میخورد.

جمع کن خودتو سامانتا.. اینم یه مرده و مهم همین بود. کلا مرد بودن خیلی وحشتناکه و همین بس.

 

آماده ام با هر رفتار اضافش با لقد بکوبم به ناکجا آبادش تا هوش و حواسش و پیدا کنه اما با حرکتی که انجام میده خشک میشم و پاهام به زمین میچسبه..

بینیش و میکشه روی صورتم و نفس عمیقی از پوستم میگیره و من بی نفس میشم.

 

زمزمه اش با چشم های بسته از خود بیخودم میکنه و دست هام شل میشه.

_چی میزنی به خودت؟ بوت و دوست دارم..

و پشت بندش دوباره نفسش و عمیق تر چاق میکنه.

 

همین طور منگم که با صدای بلند آهنگ گوشیش به خودم میام یا بهتر بگم به خودمون میایم و شوکه از خلسه ای که فرو رفته بودیم عقب میکشم که با مکثی ولم میکنه و نگاهم توی دو گوی سرخ شناور قفل میشه کلافه با اخمی عمیق عقب میکشه.

معطل نمیکنم و خودم و از این جهنم یخ زده بیرون میندازم.

 

مستقیم میرم تو اتاقم و حتی و نمیدونم چطور این مسیر و طی کردم! چند مشت آب توی سرویس به صورتم میپاشم تا شاید عقل به سرم برگرده.

گلوم خشک شده و رد قرمزی از دست های بزرگش روی صورتم به جا مونده و تا گلوم ادامه داره.

 

دختر توی آینه با چشم های گشاد و دهانی باز مونده زل زده بهم انگشت های لرزونم بالا میاد و نمیتونم نزدیکتر ببرم و انگار هنوز نوازش انگشت هاش و روی گونم میتونم حس کنم حتی لمس صورت نرم و سه تیغش که بوی افترشیو تلخ و مردونش به پرز های بینیم چسبیده…

فقط با یک جمله منو زیرو رو کرد.!!

 

آوار میشم گوشه ی سرویس و زانوهام و به بغل میگیرم و اولین قطره اشکم سرازیر میشه چه بلایی سرم اومده خدایا!!

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 22

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x