رمان الهه ماه پارت ۸۸

4.3
(23)

با این حرف لقمه در گلوی ماهک میپرد و به شدت به سرفه می افتد..

 

سام لیوان شیر را سمتش میگیرد ..

 

همزمان با بند آمدن سرفه اش صاف می ایستد و بعد از برداشتن کیفش از روی میز لب میزند:

 

_تو ماشین منتظرتم..

 

****

 

 

با رسیدن به دانشگاه بلافاصله از ماشین پیاده میشود و بدون آنکه منتظر آمدن سام بماند از پارکینگ بیرون میزند

 

به سمت محوطه جلوی دانشگاه میرود و به محض ورود با دیدن

فضای سوت و کور و خلوت دانشکده گام هایش رفته رفته از حرکت می ایستد ..

 

حضور سام را پشت سر خود حس میکند و بدون آنکه به سمتش برگردد آهسته لب میزند :

 

_باورم نمیشه دانشگاه انقدر خلوت باشه و تو مجبورم کرده باشی این وقت صبح از خواب نازنینم بزنم و پاشم بیام سر کلاست..

 

سام بی توجه به غر زدن هایش جلوتر از او به سمت کلاسش میرود..

 

ماهک با اخم ملایمی که از بی توجهی اش صورتش را پر کرده بود از پشت سر رفتنش را نگاه میکند و با دو گام بلند خود را به او میرساند..

 

 

با آرامش و خاطری آسوده از اینکه در آن اطراف کسی نیست که آن دو را با هم ببیند

شانه به شانه اش گام برمیدارد و همچنان به غر زدنش ادامه میدهد..

 

_غیر از حراست و نگهبان پرنده هم این اطراف پر نمیزنه..هیچکی نیست..

حتی یه پشه و من موندم چطور گولت رو خوردم و راضی شدم باهات بیا..

 

 

همان لحظه با سلام یکی از دانشجو ها از پشت سرشان درجا میپرد ..

 

_سلام استاد..

 

ماهک شوکه دستش را به قلبش میگرد

با چشمانی گرد شده بر میگردد ونگاه متعجبش روی دانشجوی ترم بالایی است که با دیدن سام گل از گلش شکفته بود..

 

ناخودگاه فاصله اش را با سام بیشتر میکند

از اینکه اینطور جلویش ضایع شده بود نفسش را بیرون فوت میکند و با چشمانی که از نگاه کردن به صورت‌ غرق خنده اش فراری بود، با تک سرفه ای زیر لب پچ میزند..

 

_ این یکی استثناء بود..

حتما تو دانشگاه کار اداری داشته که اومده..

 

گوشه چشمان سام از اداهایش چین میخورد و با تفریح خیره به صورتش جدی سر تکان میدهد:

 

_البته..شما که راست میگی..

 

به محض ورودشان به راهروی منتهی به کلاس ها سام با نیم نگاهی به ساعتش لب میزند:

 

 

_ تو جلوتر از من برو داخل..

 

ماهک ابرو بالا میندازد و متعجب سر خم میکند:

_برای چی..؟

 

_چون بعد از خودم کسی رو تو کلاس راه نمیدم..

 

ماهک پشت چشمی نازک میکند..

_حالا یه کلاس خالی و چهارتا میز صندلی که دیگه این حرفا رو نداره استاد..اول شما..

 

سام نفس عمیقی میکشد و کاش خدا به او صبر دهد..کاش..

 

جلوتر از ماهک به سمت کلاس میرود

ماهک شانه به شانه اش داخل میشود و

در همان بدو ورود با دیدن صحنه ی مقابلش ماتش میبرد و ..

 

چطور ممکن بود کلاس اینگونه کیپ تا کیپ پر از دانشجو باشد..

 

سام جلو میرود

پشت میز می ایستد و با تفریح به چهره ی مبهوت دخترک که جلوی در ماتش برده بود نگاه میکند..

 

با چند سرفه ی نمایشی گلویش را صاف میکند و خطاب به او با چهره ای که سعی میکرد جدیتش را حفظ کند لب میزند:

 

_احیاناً که شما قصد ندارید تا آخر همونجا بایستید..؟

 

ماهک به سمت سام بر میگردد و انگار تازه متوجه موقعیت شده باشد که با چهره ای سرخ شده لب میزند:

 

_ب..ببخشید..استاد..

 

عصبانی بود از اینکه به او نگفته بودند که

کلاس برگزار میشود..

 

اگر به اجبار سام نمی آمد متوجه دروغ هچیکدام از همکلاسی هایش نمیشد..

 

زیر سنگینی نگاه دانشجوها از بین صندلی ها عبور میکند و با اخم کنار درسا مینشیند..

_دیر کردی‌.

 

_گفته بودی که تا هفته آینده قرار نیست تو هیچکدوم از کلاسا شرکت کنیم..

 

آنقدر عصبی بود که حتی متوجه بالا رفتن تن صدایش نشود..

 

_درست گفتم..هیچ کلاسی رو شرکت نکردیم..

 

پوزخند میزند:

_پس الان اینجا چیکار میکنید دقیقا..؟

 

سر چند نفر از بچه ها به طرفشان برمیگردد..

 

_فکر میکردم خودت بدونی که تنها کلاسی که از همون جلسه اول تشکیل میشه و کسی حق غیبت کردن توش نداره کلاسای استاد آریاست..

 

ماهک شاکی به سمتش بر میگردد..

 

توجه سام ناخودآگاه سمتشان جلب میشود

و ماهک با صدایی که سعی میکند کنترل شده باشد لب میزند:

_میشه بپرسم از کجا باید میدونستم وقتی هیچکس به من چیزی نگفته.. حتی تویی که تنها دوستمی..

 

درسا سکوت میکند..

نگاهش سنگین و طولانی روی ماهک مینشیند و دلخور لب میزند..

 

_از همونجایی که شونه به شونه ی استاد آریا وارد کلاس شدی و تمام مدت راجب رابطتون با هم به همه دروغ گفتی..

حتی به منی که تنها دوستتم…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x