رمان انرمال پارت ۷۴

4.2
(15)

 

 

 

 

تا اینو گفتم متعجب بهم خیره شد.

وقتی میگم متعجب نه اینکه مردمک چشمهاش گشاد بشن و بره تو شوک نه!

ولی برام عیان و آشکار بود که یه نمه جاخورده از اینکه من پیشقدم شدم واسه همچین موردی!

با اینحال شونه هاش رو بالا و پایین کرد و گفت:

 

 

-اوکی مشکی نی!

 

 

عرق جمله اش خشک نشده بود که سر خم کرد و یه ماچ فوری فوتی رو لپم کاشن بعد هم سر و کمرش رو راست کرد که بازم بره!

ای بابا…این که همش میخواست بره!

گله مند پرسیدم:

 

 

-این الان مثلا شد بوس شب بخیر!؟

 

 

یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و جواب داد:

 

 

-دوست دخترای قبلیم که به همین میگفتن بوس شب بخیر!

 

 

کنج لبمو دادم بالا و با انزجار پرسیدم:

 

 

-اونوقت به همین هم راضی میشدن؟!

 

 

سری چنبوند و جواب داد:

 

 

-معمولا میشدن…

 

 

اما من نشده بودم.

من دلم میخواست لبهاشو که یه تیکه گوشت صورتی براق بودن و البته بخاطر رو مشت،کبود رو بخورمو تا نمیبوسیدش آروم نمی گرفتم!

در واقعا تا ازش لب نمی گرفتم آروم نمیگگرفتم!

و مثل اینکه باید بهش درست و حسابی حالی میکردم بوس یعنی چی.

برای همین انگشت اشاره ام رو تکون دادم و گفتم:

 

 

-اونی که تو انجام دادی ماچ بود…بیا من اصلشو بهت نشون بدم!

 

 

با تردید خم شد رو تنم.

فرصت پیش اومده رو توهوا قاپیدم.

دستهامو دور گردنش انداختم و با بستن چشمهاش آغازگر یه بوسه ی پر ولع و آتشین شدم…

 

 

دستهامو دور گردنش انداختم و با بستن چشمهاش آغازگر یه بوسه ی پر ولع و آتشین شدم.

من بخشیده بودمش…

من این مورد رو که اون بخاطر پول به سمتم اومده بود رو بخشیده بودم و میخواستم باور کنم و بپذیرم که در ازداج مادرش با پدرم قطعا دخیل نبود!

در واقع میخواستم شانسمو برای بودن با یکنفر امتحان کنم.

یکنفر که تو زندگیم همیشگی باشه!

یکنفر مثل خودش…یکی که همیشه هوامو داشته باشه و باهاش بهم خوش بگذره و با اون میگذشت!

نباید منکر این موضوع میشدم که جهان اون همون جهان لش و باحال و پر چالش و در عین حال بیخیال گونه ای بود که برای من تازگی شدید داشت!

 

چند لحظه بعد لبهاشو رها کردم و چشمهام رو به آرومی باز کردم و بهش خیره موندم.

دستهام اما هنوز به دور گردنش بودن.

و اون که لبهاش ولو دراون حالت کبود و مشت خورده برای من بسیار خوش طعم بودن!

 

یکی از ابروهاش رو داد بالا و با یه حالت متعجب نگاهم کرد و بعد پرسید:

 

 

-الان این مثلا بوسه ی شب بخیر بود!؟

 

 

لبهام ازهم کش اومدن و طرح یه لبخند کمرنگ اما آشکار گرفتن.

بدون اینکه رهاش کنم جواب دادم:

 

 

-اهوم!

 

 

دستهای منو از دور گردن خودش آزاد کرد و جفتشون رو گذاشت رو سینه ام و بعد گفت:

 

 

-ما ولی به این یه چیز دیگه میگیم!

 

 

آهسته پرسیدم:

 

 

-چی مثلا !؟

 

 

سر انگشت اشاره اش رو از فرق سرم کشید پایین و با رد کردنش از روی تیغه ی بینیم رسوندش به لبم و بعد هم گفت:

 

 

-بوسه ی قبل از کارای خاکبرسری!

 

 

 

نگاهش آشنا بود!

آشنا، حامل مقدا زیادی خباثت، فکراهای کثیف و …

از اون نگاه هایی که میشه حس کرد معنیشون چی هست و چی میشه.

از اون مدل شیطونا….

دستمو زدم به بازوش و گفتم:

 

 

-پاشو…پاشو برو تو اتاقت بخواب! پاشو که داری خیالای خام میکنی! بی جنبه….

 

 

جلوی خودش رو گرفت نخنده حالا به چی الله اعلم!

شاید من شاید هم به خودش….

بلند شد و بعد شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:

 

 

-باشه! حالا که دوست داری بری میرم…

 

 

نه از ته دل بلکه فقط زبونی گفتم:

 

 

-آره برو…

 

 

قدم زنان راه افتاد سمت در.

البته آهسته و در حد مورچه و حتی حلزون…

گاهی هم برمیگشت و میپرسید:

 

 

-برم دیگه آره !؟

 

 

چشمهاو واسش تو کاسه چرخوندم و گفتم:

 

 

-آره بیجنبه جون! بری بهتره!

 

 

باز همون حرکت قبلی رو انجام داد و همون حرف رو تحویلم داد:

 

 

-باشه! میرم…حالا که دوست داری میرم! بازی کثیفی رو ولی شروع کردی…

کسی رو که نمیبرن لب چشمه و تشنه بدرقه اش کنن…

 

 

نه من دلم نمیخواست بره.

طعم چیزی رفته بود زیر زبونم که دلم میخواست بازم بچشمش.

ولی همش از خودم میپرسیدم اگه منو ببوسه دلیلش اینه بازم میخواد خرم بکنه ؟!

بازم بخاطر پوله !؟

ولی نه…گمون نکنم اونقدر که فکرش رو میکنم اون پول پرست باشه

مجی شاید…اما آرمین نه!

فهمیده بودم که بیشتر مشتاق هست از زور بازوی خودش استفاده کنه حتی با مشت خوردن و مشت زدن تا تیغ زن زدن دختر مایه دارا….

 

همینکه خواست درو باز کنه دلو زدم به دریا و گفتم:

 

 

-میتونیم تکرارش کنیم…

 

 

توقف کرد.دستش از دستگیره جدا شد و سرش از روی شانه به سمتم چرخیده شد…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مری
1 سال قبل

جووون شیلان چه پرو شده

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x