رمان به تلخی حقیقت پارت 41

4.7
(3)

اگه الان منو میدید حتما این یارو رو میکشت …!

دلخور راه افتادم سمت اونجایی که میومدن دیدنم و با دیدن آیهان و فلور دهنم باز موند !
با دیدن مارسلم بهم انرژی زیادی طزریق شده بود!

دویدم طرفشون و نشستم رو صندلی رو به روییشون!

فلور و ایهان باهمدیگه همچین با ذوق گفتن

ــ واااااااااااااااااااایی الاغ خوشگل!

که خودمم کف کردم و حالم جا اومد …

+چتورین شما

فلور ــ هی بد نیستیم ، تو که نیستی هیچی کیف نمیده!

ایهانم سرشو به نشونه تایید تکون داد و گفت

آیهان ــ راس میگه دیگه!
بیا بیرون از این خرابشده جرمون دادی از دلتنگی!

زبونی رو لبای خشکم کشیدم و رو بهشون با دوق گفتم

+مارسلو دیدم!
به عنوان دکتر اومده اینجا
امروزم باهام حرف زد …

نگاهشون غمگین شد و خواستن حرفی بزنن که ماندانا با لباسای خوشگلی اومد کنارم نشست!…

ماندانا ــ امممم…
خب!…
من ماندانا ام دوست اریکا

حالش خیلی خوب به نظر میومد …

چشمکی زد و زبونی رو لبای سرخش کشید

ماندانا ــ ببخشید مزاحم جمع دوستانه تون شدم …

رو کرد سمت من و ادامه داد

ــ اریکا عشق من!
ترخیصم کردن!

با ذوقی که واسه خودمم دلیلیش غیر قابل فهم بود دستاشو چفت دستام کردم و محکم بغلش کردم …

+خیلی خوشحالم که حالت خوب شده!
فقد …
فقد چجوری باهات در ارتباط باشم؟!

از خودش جدام کرد و گفت

ــ من بیرون منتظرتم …

و یه کاغذ بهم داد که شماره تلفن و آدرس روش نوشته شده بود …

لبخند تلخی زدم و برای بار دوم بغلش کردم

+دلم واست تنگ میشه روانی!

ــ اگه راس میگی زود خوب شو بیا

از رو صندلی بلند شد ، فلور و آیهانم همینطور

فلور ــ اهم ..
خیلی خوشحالم از دیدنت خوشگل خانوم!
من فلورم…
دختر دایی این الاغ

رفت نزدیکش و با لبخند شیطونی زیر گوشش گفت

ــ البته ناتنی!

همدیگه رو بغل کردن و آیهانم دستی پشت گردنش کشید و با خجالتی که ازش بعید بود گفت

آیهان ــ خ..خب منم آیهانم ، برادر فلور و همونطور که ایشون

به فلور اشاره کرد و ادامه داد

ــ گفت ، ناتنی هستیم!…
خیلی از دیدنت خوشحالم …

یه حسی بهم میگفت عاشقش شده …
ابله الان وخت خجالت کشیدن نیست که

ماندانا🥺😎💕

ماندانا ــ منم همینطور ، خیلی از دیدنت خوشحالم

🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍🥷🏻🤍

بعد اینکه هر سه تاشون باهمدیگه رفتن ، وخت نهار بود …
با اینکه میلی به غذا های اینجا نداشتم ولی به خاطر دیدن مارسلم که شده ، میرم و میخورم …
بعد خوردن غذا زیر نگاهای سنگین و پر از امید مارسل نشستم پشت گیتار و پر انرژی گفتم

+دخترا بیاین اینجا میخوام واستون بخونم!

همه جمع شدن و شروع کردم به خوندن…

We all, We all, We all X3
همه ما ، همه ی ما ، همه ی ما
I can pretend that I’m not lonely
من میتونم وانمود کنم که من تنها نیستم
But I’ll be constantly fooling myself
اما فقط با اینکار من خودمو فریب میدم
I can pretend that it don’t matter
من میتونم وانمود کنم به این چیزا اهمیت نمیدم
But I’ll be sitting here lying to myself
اما در واقع من اینجا میشینم و به خودم دروغ میگم
Some say love ain’t worth the buck
یه سری ها میگن عشق ارزش این کار هارو نداره
But I’ll give every dime I have left
اما من همه ی چیزی که برام مونده رو نگه میدارم
To have what I’ve only been dreaming about
تا اونچی که تهایی تو رویاهام میدیدم رو داشته باشم
Everybody wants something
همه ادم ها یچیزی میخوان
Better want something
بهتر که چیزی بخوان
What are you living for?
برای چی زندگی میکنی ؟
Everybody needs something
همه ادم ها به یه هدف نیاز دارند
Fighting for something
و برای اون میجنگند
I know what you’re fighting for
و من میدونم تو برای چی میجنگی
Cause we all
چون همه ی ما
We all want someone there to hold
همه ی ما یکی رو نیاز دارم تا اونو در اغوش بگیریم
We just want somebody
ما فقط یکی رو میخوایم
We all wanna be somebody’s one and only
ما فقط یک نفرو میخوایم ، فقط فقط یک نفر
We all wanna be warm when it’s cold
همه ی ما میخوایم که توی سرما با اغوش اون نفر گرم شیم
Yeah yeah yeah
اره اره اره
No one wants to be left scared and lonely
هیچ کس نمیخوای تنها و بیکس بمونه
We all, we all, we all, we all
همه ی ما ، همه ی ما
We all want the same thing
همه ی ما یه چیزی میخوایم
We all, we all, we all, we all
همه ی ما ، همه ی ما
We all want the same thing
همه ی ما یه چیزی میخوایم
We all, we all, we all, we all
همه ی ما ، همه ی ما
We all want the same thing
همه ی ما یه چیزی میخوایم
Everybody wants something gotta want something
همه ادم ها یه چیزی میخوان تا دنبالش باشن
Yeah yeah we all want love
اره اره ما هممون عشق رو میخوایم
I’m able to close my eyes
من چشمامو نمیبندم
Yet my heart’s not so blind
هنوز قلبم کور نشده
I feel so entitled of owes me
من احساس میکنم لیقت اینو دارم
I want what’s mine
من چیزی که مال منه رو میخوام
Some say love ain’t worth the buck
یه سری ها میگن عشق ارزش این کار هارو نداره
But I’ll give every dime I have left
اما من همه ی چیزی که برام مونده رو نگه میدارم
To have what I’ve only been dreaming about
تا اونچی که تهایی تو رویاهام میدیدم رو داشته باشم
Everybody wants something
همه ادم ها یچیزی میخوان
Better want something
بهتر که چیزی بخوان
What are you living for?
برای چی زندگی میکنی ؟
Everybo
dy needs something
همه ادم ها به یه هدف نیاز دارند
Fighting for something
و برای اون میجنگند
I know what you’re fighting for
و من میدونم تو برای چی میجنگی
Cause we all
چون همه ی ما
We all want someone there to hold
همه ی ما یکی رو نیاز دارم تا اونو در اغوش بگیریم
We just want somebody
ما فقط یکی رو میخوایم
We all wanna be somebody’s one and only
ما فقط یک نفرو میخوایم ، فقط فقط یک نفر
We all wanna be warm when it’s cold
همه ی ما میخوایم که توی سرما با اغوش اون نفر گرم شیم
Yeah yeah yeah
اره اره اره
No one wants to be left scared and lonely
هیچ کس نمیخوای تنها و بیکس بمونه
We all, we all, we all, we all
همه ی ما ، همه ی ما
We all want the same thing
همه ی ما یه چیزی میخوایم
We all, we all, we all, we all
همه ی ما ، همه ی ما
We all want the same thing
همه ی ما یه چیزی میخوایم
We all, we all, we all, we all
همه ی ما ، همه ی ما
We all want the same thing
همه ی ما یه چیزی میخوایم
Everybody wants something gotta want something
همه ادم ها یه چیزی میخوان تا دنبالش باشن
Yeah yeah we all want love
اره اره ما هممون عشق رو میخوایم …

🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕

شب شده بود …
بر خلاف بقیه روزام ، خیلی ذوق داشتم…
خدایا عاشقتم !

حتی با اومدن اون دوتا پرستارم ذوق کردم

ــ چیکار میکنین؟!

برگشن طرف صدا ، مارسل بود …
فرشته نجاتم ، عشق دلیییییم!

لبخند گشادی زدم و مشغول هیز بازی در آوردن شدم
با اخم غلیظی که رو پیشونیش جا خوش کرده بود گفت

ــ لازم نیست دستاشو ببندین

عین سگ ترسیده بودن و فوری رفتن بیرون …

درو بست و با لبخند جذابی اومد طرفم …

سرشو گذاشت رو شونم

ــ اریکا خیلی دلتنگت بودم …
اریکا لعنت بهت!
لعنت به من!
لعنت به همه چی!

با ذوق خندیدم و محکم تر به خودم فشارش دادم…

اریکا🥺😎💕

+میدونستم میاااای
میدونستم زنده ای
بیا بریم …
بریم یه جایی که هیشکی جدامون نکنه …

گرفتم تو بغل خودش و دستمال بیهوشیو گرفت جلو بینیم ، حتی این لحظه ام برام لذت داشت
چشمامو بستم و لم دادم تو بغلش و بعد چند ثانیه سیاهی مطلق …

☆مارسل☆

برای بیرون بردنش باید یه بهونه میاوردم …
بعد اینکه بیهوشش کردم با هجله سمت در خروجی رفتم که دوتا از نگهبانا جلومو گرفتن

ــ کجا دارین میرین؟!

عصبی گفتم

+مگه نمیبینی بیهوش شده؟!
دکتر اینجام …

کارت شناسایی تقلبی رو از جیبم بیرون آوردم و انداختمش رو زمین و دویدم سمت ماشینم …
گذاشتمش صندلیای عقب و تند روندم سمت پاریس!

مارسل🥺😎💕

صبح شده بود و رسیده بودیم ، پارک کردم و رفتم تو فروشگاه و دوتا شیر کاکائو با کیک شکلاتی خریدم و دوبار برگشتم
منتظر موندم تا وختی بیدار شد باهمدیگه بخوریم …

ــ مارسل …

برگشتم طرفش و با دیدن قیافه بهم ریختش ذوق کردم …

+عاشقتم!

دستشو دور گردنم انداخت و محکم گونمو بوسید …

ــ بریم خونه ، بریم خونه مامان اینا

دو دل نگاش کردم و بعد چند لحظه چشمی گفتم ، قبل حرکت در سمت اریکا رو باز کردم و دستمو انداختم زیر پا و گردنش

نشوندمش کنار خودم و کمربندشو بستم
چشمک ریزی زدم و حرکت کردم سمت عمارت سایه ها …

💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍💕🤍

+تو … تو بشین ، تا من بیام

چشم جون داری گفت و موهاشو پشت گوشش فرستاد ، بوسه کوتاهی رو لبش نشوندم و پیاده شدم …

نگهبانه درو باز کرد ، حتی دلم واسه اونم تنگ شده بود…
بغلش کردم و حسابی چلوندمش!

اریک نشسته بود تو حیاط عمارت و سیگار میکشید

سرشو انداخت پشت و سیگارشو پرت کرد رو زمین …

رفتم نزدیکش و جلوش وایستادم ، دهنش باز مونده بود …

ــ تو .. تو ..

سر مست خندید و بعد چند لحظه دوباره نگام کرد

اریک🥺😎💕

ــ تو یه توهمی!
زیادی بالا رفتم انگار!

خندیدم و رفتم جلو ، بغلش کردم و به محکم ترین حالت ممکن فشردمش …

+کثافت دلم واست یه ذره شده بود

چشمای هر دوتامون نم دار شده بود ، سر همدیگه رو بین دستامون گرفتیم و پیشونیمونو به همدیگه جسبوندیم …

ــ کجا بودی احمق؟!

+میگم بهت …
نمیری خواهرتو دعوت کنی داخل؟!

متعجب یه قدم عقب رفت و پرسید

ــ ا..اریکا رو …
اریکا رو دیدی؟!
آ..آوردیش با خودت؟!

تو گلو خندیدم و چشامو به نشونه آره ، اروم باز و بسته کردم …

تک خنده ای کرد و سریع دوید سمت در عمارت …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
23 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Z Makari
2 سال قبل

کامنت اول

Z Makari
2 سال قبل

بسیار زیبا💔🚶

Z Makari
2 سال قبل

نه دیگه به غیر خودت😂

مهنا داوودی
مهنا داوودی
2 سال قبل

عالی بود

Helya
Helya
2 سال قبل

😐پشمام سوخت
الان مارسل زندست یا ننننن؟
بترکی فلور اصن هیچی نمیفهمم 😂

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂بمیره الهی
دخترم ۲ سال منتظرش بود

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😅😅۶ سال بود؟
۴ سال نبود؟

اتنا واحدی
2 سال قبل

وای فلور تو دل و ایمونمو بردی لعنتی…

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به 
2 سال قبل

عاشقت شدم همین…

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

اولا بهت حس داشتم ولی الان دلباختم…

اتنا واحدی
2 سال قبل

این اریکا تو اینجا چقدر شبیه یکی از دوستامه اصلا کپیه…

سحر ..
2 سال قبل

خیلی قشنگ شد رمانت😘
تقریبا چقدر مونده تا تموم شه؟

مهدیار
مهدیار
2 سال قبل

سلام من نامزد افسانه هستم افسانه الان بیمارستان هست افسانه ب من گفت ک ب شماها بگم براش دعا کنید خانوم های محترم براش دعا کنید حالش خیلی خیلی وخیم هست

Helya
Helya
پاسخ به  مهدیار
2 سال قبل

سلام آقا مهدیار
چرا افسانه جون بیمارستانن
چی شد مگه

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  مهدیار
2 سال قبل

سلام چشم دستمون به دعاست…
فقط یچیز؟!
مهتاب کیه این وسط؟واینک تو بشین یبار با خود افسانه خوب حرف بزن یا برید پیش مشاور اینطوری بنظرم بهتره.افسانه سنش کمه این اتفاقات تا ۲۰سالگیش میوفته چون تو دوران سن بلوغه ادم تو این مرحله حساس و شکاک میشه.اگ همدیگر رو واقعا دوس ندارید جدا بشید نزارید زندگیتون بجهنم تبدیل بشه فردا پس فردا یه بچه بیاد تحملش سختتر میشه من بازم میگم حتما برید پیش مشاور.افسانه واقعا بچه هس اخه ادم با خودکشی بکجا میرسه مهم اینه ک مقاوم باشی نه اینک یه مشکل اومد وسط زرتی خودکشی کنی.

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  مهدیار
2 سال قبل

ببخشید ولی من چرا هی حس میکنم تو خود افسانه ای؟!….
چرا حس میکنم داری اسکل میکنی؟! ..😐🖕

مهدیار
مهدیار
2 سال قبل

باورکنید یک عکس بود اونم فتوشاپه من اصلا مهتاب رو ندیدم ازشب یلدا

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  مهدیار
2 سال قبل

مهتااااااااااااب رو بیام جرش بدم دختره میمون بیشعور…

مهدیار
مهدیار
2 سال قبل

هلیا خانم افسانه قرص خورده

Helya
Helya
پاسخ به  مهدیار
2 سال قبل

بمیرم براش
آخه این چه کاری بود

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  مهدیار
2 سال قبل

😐من خعلی مشکوکم بت ..
حرفات تو مخم نمیرح!

مهدیار
مهدیار
2 سال قبل

ممنون.مهتاب دختر دای منو افسانه هستش

حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

دعنت فلووور😂🍃
جا داره اون متنه رو بفرستماااا😂💔

23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x