رمان جادوی سیاه پارت ( 46 ) آخر

4.2
(31)

* * * *

داشتم با الیس حرف میزدم که همون موقع سارا رو ته سالن دیدم که داشت بدو بدو به سمتمون میومد …
مکثی کردم و با بالا انداختن یه تار ابروم ، متعجب لب زدم :

+ سارا داره میاد …

الیس رد نگاهمو دنبال کرد و همون موقع بود که سارا بهمون رسید …
با استرس و هیجان لب زد :

_ کلارا ، آلیس ..‌.
پسرا اومدن ! … .

به خووم اومدم و مضطرب لب زدم :

+ وایی ، جدی؟! …

با نفس نفس سری به نشونه ی آره تکون داد که الیس دستپاچه گفت :

_ بگید برقا رو خاموش کنن ، موسیقی رو هم قطع کنن …

بعد از چند لحظه عمارت توی تاریکی و سکوت محض فرو رفت …
پشت ستون ، جلوی در ورودی قایم شده بودم و سارا و الیس هم ستون های اونوَری بودن ! …
نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو به در دوختم …
صبح وقتی ایلیاد و افشین رو از موضوع بارداری من مطلع کردیم ، قرار شد اونا یه جوری تامی رو دست به سر کنن و از خونه بزنن بیرون …
خلاصه که از ساعت ۱۲ ظهر درگیر تدارکات پارتی ایم …
و الانم ساعت ۷ شبه …
با صدای چرخش کلید توی قفل در ، از توی فکر در اومدم و سرمو بالا گرفتم …
نفسام به شمارش افتاده بود …
در باز شد و اول از همه قامت تامی توی چارچوب در قرار گرفت …
پشت سرش هم ایلیاد و افشین بودن … ‌.
ایلیاد متعجب گفت :

_ چرا اینقدر خونه سوت و کوره؟! …

تامی با اخم ریزی که روی پیشونیش جا خوش کرده بود ، شونه ای بالا انداخت و گفت :

_ نمیدونم … .

بعد یه قدم داخل خونه گذاشت و با صدای گفت :

_ کلاراااا ، کجایی خانومم؟! …

از خانومم گفتنش ، تو دلم کیلو کیلو قند آب شد …
لبخند محوی زدم و رو به سارا و الیس ؛ دستم و بالا گرفتم و با نشون دادن یکی یکی انگشتام ، شروع به شمارش توی دلم کردم …

+ سه ؛ دو ، یک …

همگی از جاهامون پا شدیم که همون لحظه برقا روشن شد ، صدای دست و جیغ و سوت مهمونا بالا گرفت …
تامی با بهت سرجاش ایستاده بود …
به خودش اومد و خیره به من ، متعجب گفت :

_ کلارا ! ‌… .

جلوی چشمای اون همه آدم که همشونم روی ما زوم بودن ، خودمو پرت کردم توی آغوشش و دستامو سفت حلقه کردم دور کمرش …
پهلوهامو گرفت و با خنده گفت :

_ الان این دقیقا به مناسبت چیه؟! ‌‌‌…
تولد من که گذشته هااا … .

خنده ی کوتاهی کردم و لب زدم :

+ بصبر ، متوجه میشی آقااا … .

ابرویی بالا انداخت و با لبخند بهم زل زد …
از بغلش بیرون اومدم و با گرفتن انگشتای دستش ، دنبال خودم کشوندمش طرف صحن …
با هم از اون سه تا پله بالا رفتیم و مقابل مهمونا ایستادیم …
اشاره ای به کیک بزرگ و چند طبقه ی روز میز کردم و گفتم :

+ کیکو یه نگاه بنداز تا دلیل برگزاری این پارتی رو بفهمی ! ..‌.

صدای مهمونا بلند شد :

_ بلند بخون ما هم بشنویم … .

تامی نگاهی به سراسر مهمونا انداخت و بعد زودی سرشو به طرف کیک چرخوند و مشغول بلند خوندن نوشته های روی کیک شد :

_ شلام بابایی ژونم … .
من اومدم تو دل مامانی ! ‌…
چند ماهِ دیگه میام پیشتون ، مامانیمو اذیت نتونی هاااا … .

همگی با لبخند بهش زل زده بودیم …
سرشو با کمی مکث ، چرخوند سمتم و ناباور لب زد :

_ ت … تو بارداری؟! …

با لبخند آروم چشمامو به نشونه ی آره باز و بسته کردم که یکم ساکت بهم زل زد …
در اخر خنده ی ناباورانه ای کرد و منو کشید تو آغوشش …
دستامو دورش حلقه کردم که لب زد :

_ واییی ، وایی خدایا …
باورم نمیشه ! …
باورم نمیشه واقعا … !

لبخندم عمیق تر شد …
سرشو عقب برد و خیره به چشمام لب زد :

_ امروز ، بهترین روز زندگیمه کلارا …
بهترین روز زندگیم ! … .

لبخند محوی زدم …
چند تا تار موهامو که افتاده بود روی صورتم ، انداخت پشت گوشم که گفتم :

_ حالا شدیم سه نفر … .

پیشونیشو به پیشونیم چسبوند و با تنگ کردن حلقه ی دستاش دور کمرم ، گفت :

_ جادوی سیاه چشمات منو اسیر خودش کرد کلارا …
فقط اون جادوی سیاه ! … .

سرمو گذاشتم روی سینش و با بستن چشمام ، به تپش قلبش گوش دادم …
خدایا ، عظمتت رو شکر …
مرسی که راه درست رو جلو پام گذاشتی و مرسی که از اون دنیای سیاهی و تاریک درَم آوردی ! …
مرسی بابت همچی …
بخصوص این مردی که شده کل دنیام …
مرسی خدا ! … .
مرسی … .

… پایان …

نویسنده :

و تماااام …
اینم از جلد سه که به پایان رسید …🤗😅
خب ؛ خب ، خب …
میریم واسه جلد چهار ، یعنی جلد اخر رمانمون …
امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه عزیزای دلم و از اینکه با نظراتتون چه توی تل و چه توی سایت ، بهم امید دادین واقعا ممنونم … .😘
جلد چهار رو از دست ندین خوشگلاااا🤧😉اسم جلد چهار ” پسر بد ” هستش …
در رابطه با دو تا زوج جذاب دیگه 😎😅
دوستتون دارم 💛
تا جلد چهار ، بدرود 🖐🚶‍♀️🙃

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 31

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
96 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Saha Raminfar
2 سال قبل

وی کارت حرف نداره سارا ارزوی موفقیتای بیشتر برات دارم احیانا پسر بد پسر تامی و کلارا نیس؟😂

hana
hana
2 سال قبل

مرسی .🌹
من تازه اومدم بعد تموم شد .😂
البته فصل اول با دوم هم بودم .ولی نظر ندادم .
ولی فصل چهار جبران می کنم😎 .
راستی سارا .زوج های فصل چهار اسمشون چیه ؟

Yeganeh
Yeganeh
2 سال قبل

وایییییی سارا جون عالی بود موفق باشی عسلم 💐🏵🌹
منتظر فصل ۴ هستیم🌷🌼🌺
تا اینجای رمان ها باهات بودیم بازم هستیم
بازم میگم فوق العاده ای 😘🍃🌸

Helya
Helya
2 سال قبل

🥲رود مود نیست بچم

Helya
Helya
2 سال قبل

😂💖جون جلد سوم تموم شد و کسی نمرد
ارسلانو میکشتی دیگهاا
میگم پسر بدمون ک احتمالا پسر کلاراس
دختر خوبمون کیمدی؟😂

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

تو خودت میدونی من فضولی میمیرم بعد میخوای منو منتظر بزاری؟😑😑😑
زنده یاد هلیا ژونننن
رو قبرم اسم کاملمو نزاریداااا بنویسین هلیاااا ژوننننن

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا به جون خودت نه نه خودم (الان میزنه منو لتو پار میکنه باخدا) زود تر بزار من همیشه فوضول ترین بچه ی خاندان بودم و هستم تورو به خدا پیشم بمون میخوام که همسرم بشی مونسو یاورم بشی آها ببخشید هواسم نبود اومدم شعر خاله سوسکرو خوندم تورو به خدا زود تر بزار من از فوضولی دق مرگ میشم 🙄😜😁☠️😈من هنوز جوونم کلی آرزو دارم ترو خدا زود تر بزار 🥺

Helya
Helya
پاسخ به  R
2 سال قبل

😶تو کیستی دگر ای مارکو
تو هم اسمت رها عه؟

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂جون بابا

Sni
Sni
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

داداش فارسی ترکی ترکیبی میحرفی؟ 😂

Helya
Helya
پاسخ به  Sni
2 سال قبل

😂مگه چیزیو ترکی گفتم؟
کلا از ترکی جمله‌ی “سنی چوک سویوروم بینم اول” رو بلدم😂😂😂

Sni
Sni
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

هوف من انقد ماهواره نگا کردم کلا بلدم😐💔😂

Helya
Helya
پاسخ به  Sni
2 سال قبل

😂وای فیلم ترکی
تنها فیلم ترکی ای که من دیدم سیب ممنوعه بود ک لعنتی تموم نمیشد هنوزم تموم نشده شت😂😂😂

z
z
2 سال قبل

کاش بچشون به دنیا میومد بد تموم میشد🥲💔😂
جلد چهار کی شرو میشه؟
من دق میکنما زود شرو کن سارایی🙂❤💋

..
..
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

عاااالللی بود 👻سارایی میشه وقتی کلش تموم شد ی پی دی اف بزاری 😄هلیا و دلوین روتون کراش زدم😂😂البته رو توهم از همون اول کراش داشتم سارا😂😂نمیدونم کرم داشتم اسممو نقطه زدم😐😂🖐اسمم نرگسه

..
..
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

میشه لینک کانالتو بدی لطفاااااا🥲❤

Helya
Helya
پاسخ به  ..
2 سال قبل

😂جون

Narges
Narges
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

اع سارا فکر کردم تو تلگرام هم کانال دارین😂😐جان افشین بزاااارررررر فلووووررررر بزااااار تا کله ی سارارو نکوبیدم تو دیوار😂😂فکر کنم اتنا میگفت الان بلیت میگیرم میام اونجا بزار تا بلیط نگرفته بیاد😂😂

*ترشی سیر *
R
2 سال قبل

سارا بیا وست حالا قر هو هو هههههلللللللله 🕊️😋😜🥳

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

سارا یک سوال بپرسم دیگه نمیتونم جلوی خودمو نگرم سوال پیچت نکنم سارا اهل کجایی من اهل استان کرمان شهرستان رفسنجان

Helya
Helya
2 سال قبل

من از جلد اول بودم😄😄😄با اسمای چرت و پرت نظر میدادم😂😂😂😂مثلا شناخته نشم
میدونین دیگه رئیس جمهور اسکلانیلاسم
مردم دنبالمن😂😂😂😂😂😂

Narges
Narges
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

دقیقا مثل من منم نمیخواستم شناسایی بشم😂😌والا😌هلیا اسم مدرست چیه اخه ی هم کلاسی دارم اسمش هلیاس🥲😂

Helya
Helya
پاسخ به  Narges
2 سال قبل

😂اکسکیوز می داداچ؟
نپرسیده کجایی هستی چه پایه ای هستی بعد اسم مدرسه😂چ شاخی هستی تو
اسم مدرسم ابوریحانه
مازندرانیم
پایه نهم
تو شناسنامه اسمم فاطمه کاکویی💔🥲

Helya
Helya
2 سال قبل

😑فلور و سارا به مولا خودمو میکشم
هر پارتی ک میرم شما دارین لاو میترکونین لعنتیا
من چییییییی😂گوناه دارم

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

با من حرف نزنید با هردوتون قهرم😑💔🔞

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

هعی باشه🥲💖

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

میزنمتاااا😑😑💖
تو چرا قهر کنی؟

*ترشی سیر *
R
2 سال قبل

سارا چنتا رمان نوشته بودم درحد چاپ رسیده بود کثافتا گفتن سن نویسنده کمه چاپ نمی کنیم آقا من دارم میرم تو ۱۲ سا دارم نوجوون میشم اونوقت سنم کمه آشغالا کثافتا اینهمه زهمت کشیدمو نوشتم که چی سن نویسنده کمه قبول نمی‌کنیم پرورد گارا من چرا انقدر بد شانسم 🤬🥺😑😡😠🤬 ینی فقط می خواستم باهمین دستام خفش کنم کثافت آشغاله عوزیرو

Fatemeh
Fatemeh
2 سال قبل

واییییییی سارا جونم بهترین و وقتشناس ترین نویسنده مرسی از رمان های جذابت
هر جلدش جذابیت خودش رو داشت اللخصوص جلد دوم عالی بود🥺❤️🤧
ایشالله جلد بعدی هم به این خوبی ها باشه و ترو خدا شخصیت هاشون جذاب و زیبا باشن هاااا🤧❤️🥺😍

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

اوف ارهههه🥲
ایلیاد عشقه😂😂
جلد یک خیلی با ادب بودا
جلد دو توی هر جمله ای ک میگفت ی دونه بگا میدم و جرت میدم بود😂😂😂😂

رها
2 سال قبل

پارت بعد درمورد بچه های افشین و ایلیاد و تامی هستش ؟

پارت بعد رو کی میزاری ؟ من از کنجکاوی زیاد روبه موتم🙁

Narges
Narges
پاسخ به  رها
2 سال قبل

من ک از فضولی مردم الان روحم داره تایپ میکنه😂🥲🖐🏻

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  Narges
2 سال قبل

برای شادیه روح آن مرحوم صلوات😜

رها
2 سال قبل

حالا تو امشب بزار فلور جان هم فردا دوتا میزاره ک باهم پیش برین

رها
2 سال قبل

فلور جان شماهم دیگ لج نکن بخاطر ما بزار لطفا 🥺

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ننننههههه سارا منو این جوری دق مرگ میکنی🥺

*ترشی سیر *
R
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

میسی ❤️

*ترشی سیر *
R
2 سال قبل

بچه گول میزنی نیست گلبم خاک شد 🥺💔

Narges
Narges
2 سال قبل

نیستش🥲

Helya
Helya
2 سال قبل

😑بیشعورا ب جای اینکه بگن گوربونت برم فادات بجم میگن مرض داره
خدایا خودت ظهور کن
دیگه وقتشه
دارن به خاصصصص ترین و خوششششگللللل ترین بنده‌ت میگن مرض داره😂😂😂😂😂😂

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

جون😂😄💖

Helya
Helya
2 سال قبل

لقب ندادم ک
کلا اسم دوممع
مامانم به بابام گفت بزاریم هلیا
بعد بابام گفت باشه
رفتش ثبت احوال گذاشت فاطمه😂😂
مرد نمونه سال رو مشاهده می‌کنید خانما

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂شانس ندارم عمویی

atena
atena
2 سال قبل

مثل همیشه عالی با پایان زیبا…

96
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x