خداحافظی کردم و بی هدف تو خیابون راه افتادم. ذهنم درگیر بود. توی دو راهی بدی گیر کرده بودم. از یه طرف شرایطش خوب بود، از طرفی غیر قابل تحمل! اصلا هضمش برام سخت بود که توی یه ماه اخیر این همه اتفاق برام افتاده بود و قرار بود تهش به یه حاملگی غیر منتظره ختم بشه.
••
* پروانه *
بلند شد که بره از پشت با حسرت نگاهش کردم. چی میشد که شیدا عروسم میشد. حتی با لباس و مانتو هم، اندام خوش فرمش به چشم میزد. خواستنی و تو دل برو بود. ای کاش کیاوش از اون زن عتیقه و عصر هجریش دست میکشید.
جلوی کافه منتظرش بودم که جلوی پام ترمز زد.
-سلام مامان خانم، خوش گذشت؟ حسابی دوستهای جدید پیدا کردی. این دفعه هم افتادی رو دور دخترهای کم سن و سال و دههی هفتادی.
تک خندهی بامزهای کرد و دستش رو به فرمون گرفت که دلم رفت برای خندیدنش. این روزها کمتر میخندید و اصلا همون کیاوش خوش اخلاق و بشاش سابق نبود.
با ذوق گفتم: «دیدیش؟ دیدی چه خوشگله؟»
کیاوش تای ابروش رو بالا انداخت.
-کی رو؟
-همین دختره رو دیگه، همینی که از دم استخر سوارش کردیم و اومدیم اینجا دیگه، اسمش شیداست خیلی دختر ماهیه.
حالت چهرهاش کمی جدی شد و نگاهش رو به خیابون داد و گفت:
-آهان همین دوست جدیدت رو میگی؟ آره خب متوجه شدم دختر جوونه؛ ولی خودت که بهتر میدونی به قیافهی نامحرم دقت نمیکنم. خب حالا چه فرقی میکنه که خوشگله یا نه. شما پسند کردی که باهاش جور شدی. شما زود با هر سن و سالی زود اُخت میشی.
-پسرهی زبونباز و شیطون خوب بلدی چطوری ازم تعریف کنی و خرم کنی. مگه قراره من باهاش ازدواج کنم که میگی پسندیدی؟!
سرم رو پایین انداختم و با حسرت آهی کشیدم و با غمی که تو صدام بود ادامه دادم:
-ولی خیلی دوست داشتم که عروسم باشه. دیدی چقدر مؤدب و با شخصیت و با کلاس بود؟ معلوم از یه خانوادهی اصیله.
کیاوش نفسش رو بیرون فرستاد و سرش رو تکون داد. نگاهم کرد که گفتم:
-مادر من کی میخوای دست از این حرفهات برداری؟ چرا خوبیهای سارا رو اصلا نمیبینی؟ اون بیچاره کی بی احترامی کرده که شما اینجوری میگین؟ والاه گناه داره.
اخم کردم و دست به سینه شدم.
-دیگه چیکار میخواست بکنه که نکرده؟ همیشه تو جمع فامیل و دوستهام باعث سرافکندگی منه. تو فامیل من که کلا انگشت نماست. خانم افتخار نمیده با داداشم و پسراش دست بده و احوال پرسی بکنه. کلا میترسم با خودم جایی ببرمش مبادا حرفی بزنه باعث آبرو ریزی بشه.
-لا اله الا الله آخه این چه تفکری که شما دارین؟ بابا مگه بده محرم و نامحرم حالیشه؟ حد نگه میداره. هیچ وقت هم به کسی بیاحترامی نکرده. مگه من با دخترهای فامیل دست نمیدم باعث آبروریزی شما هستم؟ این حرفها چیه؟ یک سنی از شما گذشته مادر من.
-تو فرق داری. تو مردی و مغرور هر جور دلت بخواد میتونی رفتار کنی. بعدشم فامیل از بچگی به اخلاقیات و اعتقادات تو عادت کردن. ولی این سارا…
کیاوش پرید وسط حرفم و نذاشت ادامه بدم.
-به سارا هم باید عادت بکنن. باید به زن من و اعتقاداتش احترام بذارن.
لب گزیدم. خب چی کار کنم دلم میخواست عروسم کمی قرتی باشه!
-خیلی خب حالا اینا به کنار، بچهدار نشدنش رو چی میگی؟ ببین من این شیدا رو دو سه باری دیدم و زیر نظر گرفتم. حتی دعوتش کردم استخر تا مطمئن بشم اندامش هم هیچ عیب و ایرادی نداره. بهترین گزینهاست برای رحم اجارهای. تازه میتونید صیغه هم بشید که راحتتر باشید. ببین الان باهاش حرف زدم دعا کن قبول کنه.
کیاوش یهو وسط خیابون زد روی ترمز که پرت شدم جلو و کم مونده بود سرم به شیشه بخوره.
تن صداش بالا رفت و ابروهاش درهم کشیده شد.
-چیکار کردی مادر من؟! یعنی چی که باهاش حرف زدی؟! آخه مگه من دنبال رحم و زن صیغهای میگردم که شما دوره افتادی برای من رحم پیدا میکنی؟ چرا راحتمون نمیذاری؟
ماشین رو کشید کنار خیابون و پیشونیش رو به فرمون تکیه داد. معلوم بود حسابی عصبی شده. بعد از چند دقیقه سکوت که آرومتر شده بود رو کرد بهم و گفت:
-استغفرالله! آخه پری بانو، چرا کاری میکنی که من دیوونه بشم و صدام بالا بره؟ اذیت نکن لطفا. رفتی به یک دختر غریبه گفتی رحم اجاره میدی؟! اعوذ بالله!
قیافهی مظلوم و حق به جانبی به خودم گرفتم و گفتم:
-من که حرفی نزدم! مگه دکتر نگفته چارهی کارتون رحم اجارهای؟ خب منم دلم میخواد زودتر پیدا بشه تا نوهی خوشگلم رو بغل بگیرم.
کیاوش که حسابی کلافه شده بود سری تکون داد و گفت:
-مامان پری، عزیزم، بر فرض مثال من و سارا توافق کردیم که این کار رو انجام بدیم. ولی دیگه قرار نیست به هر کسی که از راه رسید و صرفا فقط خوشگل و با کلاس بود اعتماد بکنیم. اگه اینجوری باشه که میرم از خیابون فرشته دست یکیشون رو میگیرم میارم خونه!
از حرفش اصلا خوشم نیومد. معلوم نبود دربارهی شیدا پیش خودش چی فکر کرده بود! اخمهام رو تو هم کردم و با تشر گفتم:
-وا کیاوش این چه حرفیه که میزنی؟! تو شیدا رو با دخترهای خیابون فرشته یکی کردی؟
کلافه شده بود و خسته از دست من.
-پس چیه؟ اگه از این دخترهای هرجایی نیست چرا باید یه همچین پیشنهادی رو قبول کنه؟! اصلا خانوادش رو میشناسی؟ میدونی قبلا چی کار میکرده و الان چیکار میکنه؟
با تاسف نگاهی بهش کردم و جواب دادم:
-آفرین بهت، تو که اینجوری نبودی! کسی رو زود قضاوت نمیکردی. حالا هر کس که دستش خالی بود و پول احتیاج داشت یعنی دختر خرابیه؟! خب این بندهی خدا دستش تنگه، اولش که پیشنهاد رو دادم حسابی جا خورد. اصلا حس کردم از عصبانیت سرخ شد. ولی نمیدونی وقتی مبلغ پول رو شنید چشمهاش چه برقی زد. من یه زنم این چیزها رو خوب حس میکنم. شیدا دختر خوبیه. تازه خودش گفت که باکرهاست و به خاطر همین مسئله تو شک و تردید بود که قبول بکنه یا نه.
کیاوش کلافه از حرفهای من ماشین رو روشن کرد و به سمت خونه حرکت کرد.