رمان سادیسمیک پارت 24

4.3
(17)

🏷رستا

گوشیم زنگ خورد …
شماره نسرین بود ، صدام گرفته بود و نمیخواستم جواب بدم …
رد تماس زدم ولی بعد چند دیقه پیام برام اومد

“شاهدخت دیشب فوت کرده ، زود خودتو برسون”

فرقی برام نداشت ، تازه اگه بچم سالم بود خوشحالم میشدم …
به آراد زنگ زدم …

+سلام …
آراد میای دنبالم

ــ سلام عزیزم ، کجا میخوای بری؟
میثاق شر نکنه؟

+اسمشو نیار دیگه
اه!
نامادریم مرده باید برم …

حالا دوماه میشد که شاهدخت مرده بود و کل اموال دوباره برگشته بود به من ، دیگه بچم نبود …
همون روزی که بچم مرد ، میثاق بازم مجبورم کرد باهاش بخوابم ، چه زندگی حقیر آمیزی …
نمیخواستمش ، دیگه نمیخواستم این زندگی کوفتیو کنار میثاق …
بدو در زدن رفتم تو اتاقش و داد زدم

+من طلاق میخوام طلاق میخوام طلاق میخواااام
بفهم!
من . طلاق . میخوام

عصبی مشتشو رو میز کوبید و گفت

ــ گوه میخوری طلاق میخوای
پشت گوشتو دیدی طلاق گرفتنتم میبینی

رفتم جلو و حرسی گفتم

+چی از جونم میخوای
مگه تو زن نداری لاشی؟
مگه بچه نداری؟
مگه بچت جلو چشمام بزرگ نمیشه؟
ولم کن دیگه میخوام برم

ــ گفتم که ؛ نمیشه

+چرااااا چرا نمیشه؟

ــ چون ، تو ، مالِ ، منی
فهمیدی؟

پوزخندی زدم و رفتم بیرون از اتاقش …

شماره سیاوشو گرفتم

ــ جونم؟

+سیاوش من میخوام درخواست طلاق بدم بیا منو ببر
فقد نمیخوام کسی بفهمه بین خودمون بمونه

🏷میثاق

+آرزو بیا

بعد چند لحظه با بنیتا اومد کنارم نشست

🤍💕بنیتا💕🤍

ــ جونم؟

زیر چشمی نگاهش کردم و دخترمو ازش گرفتم
چقد حس ارامش بخشی بود

ــ خوابیده ها
بیدار نشه

بوسه ا رو پیشونیش نشوندم و رو به آرزو گفتم

+حواسم هست …
با مامان و بابات چیکار کردی؟

ــ هوفف…
هیچی دیگه ، فعلا هیچی

اهومی گفتم زل زدم به بنیتا …

+مواظبش باش ، اتفاقی براش بیوفته دنیا رو جهنم میکنم واسه همه

منتظر جوابش نموندم و رفتم بیرون ، تا در خونه رو باز کردم یه نامه افتاد جلو پام
از طرف قوه قضاییه …
و داد خواست طلاق رستا موحد
برای فردا باید میرفتم…

عصبی رفتم سمت ماشینم و ماشینو روندم سمت عمارت

+کجاس؟
رستا کجاس؟

آراد ــ چیه؟ جوش اوردی حقشو خواسته؟!…

+غلط کرده حقشو خواسته

در اتاقشو باز کردم ولی نبود

+کجااااااااااس

ــ رفته

+کودوم قبری رفته؟
اینو بگوووو

ــ نمیدونم میثاق
خودت کردی ، خودتم پاش وایسا

🏷رستا …

زمینای شمالمونو فروختم و باهاش یه خونه گرفتم تو تهران ، حالا دیگه تنها بودم ، با یه گوشی ، یه سیمکارت جدید ، یه هندزفری …
خونه فول امکانات بود ولی خب …
تنهایی چه فرقی داشت؟
تنهایی بزرگ شدم ، تنهایی مست کردم ، تنهایی زخمامو بستم ، منو نه میشه تنها تر کرد ، نه میشه تنها گذاشت
خیلی چیزا به خودم مدیونم ، ارامش داشتن ، یه دل سیر خندیدن ، محبت کردن …
کسی که غرق شده از خیس شدن نمیترسه
من غرق شدم
تو مشکل ، تنهایی ، غم …
وختی تو خودت و تنهاییت غرق میشی میفهمی تنهایی اونقدرام سخت نیست
چون مطمئنی که خودتو داری …
بنیتا …
چقد خوشگل بود ، کاش بچه منم زنده بود
میدونستم درد میکشه ولی با رفتنش اونم عذابم داد …
یکی دیگه تو راه بود ، اره …
یه بچه دیگه داشتم ، 2 ماهش بود …
2 ماه از اخرین باری که باهاش خوابیدم میگذره و یه بچه دیگه دارم
آزمایش خون که گرفتم واسه کارای طلاق فهمیدم
یکیو گیر آوردم که به جای من آزمایش بده و به هزار بدبختی بلخره هیشکی نفهمید و کارای طلاقم افتار رو قلتک …

🍂صبح روز بعد🍂

تو دادگاه بودم ، منتظر ورود میثاق که بلخره انتظارم سر کشید و با چهره در همش وارد شد …
نگاه پر از خشمشو بهم دوخت …
کارا که تموم شد ، طلاقمو که گرفتم خواستم برم بیرون که دستام اسیر دستاش شد …

ــ یه روز برمیگردی

پوزخندی زدم و بی اراده اشکام راه باز کردن

+تقاص همه اشکامو یا خودت میدی ، یا دخترت …

دستمو خشن از دستش بیرون کشیدم و راه افتادم سمت خونه خودم … .
دیگه تموم شد ، دیگه عذاب کشیدنام تموم …
من میمونم و بچه ای که قراره خودم تنها بزرگش کنم
کاری میکنم میثاق روزی هزار بار آرزوی مرگشو کنه …
میکنم این کارو …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سحر ..
S
2 سال قبل

مسخره شد قرار شد ژانر عاشقانه باشه
خیلی زود پرش کردی به جلو

princessmahdiyeh@gmail.com
2 سال قبل

کاش عاشقانه بود ‌و انتقامم توش نبودو اخرشم میثاق بدبخت میشدو اشتباهاشو میفهمید

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

به نظر حالا داره خوب میشه 😇😂

*ترشی سیر *
2 سال قبل

😪

AMIRR
2 سال قبل

عالییییییییی
عاشقتم

رها
2 سال قبل

فلور جون رمانت خیلی خوشگله
ولی کاش میثاق با ارزو ازدواج نمیکرد چون میثاق میخواست رستا رو عذاب بده قبلش خیلی عذابش داد حتی بیشتر از موقعی ک ارزو رو ب عنوان همسرش معرفی کرد و بعدش هم با مرگ بچش رستا بیشتر عذاب کشید

*ترشی سیر *
پاسخ به  رها
2 سال قبل

من انرژیه منفی دادم 😶من خودم دکل مخابراتیه انرژیه مثبتم 😐

Fariba Beheshti Nia
2 سال قبل

واقعا عاااالی بود ♥️ من عاشق انتقام گرفتنم همینطوری ادامه بده💜💜

Shyli ♡
2 سال قبل

وااای برا اولین بار بعد از خوندن هیچ حسی ندارم ن خوشحالم ن ناراحت فق هیجان دارم و امیدوارم هیچ امیدی ندارم الن ک فک میکنم نشستم ببینم چجوری پیش میره
فلور جونم ناراحت نباش اصن ما ب قلمت اعتماد داریم و مطمئنیم ک میتونی ما رو غافلگیر کنی
جمع حرف زدم از طرف خودمو کودک درونمو اون روی سگم بود ن افراد دیگع
اونجاش ک میگفتکسی که غرق شده از خیس شدن نمیترسه خیلی خوب بود

Shyli ♡
پاسخ به  Shyli
2 سال قبل

من؟ واقعا؟
الن باور میکنی اشک تو چشام جمع شده
منو مثبت بالاخره ی جا با هم روبه رو شدیم
واییی خدا باید این پیروزی بزرگ را باید جشن گرفت
سلامتی 🥂 نوششششششش

Shyli ♡
2 سال قبل

اهههه چرا رمانایی ک نصفس ع سایت حذف نمیشه؟؟؟؟؟ خب بردارید ک ادم الکی وخت تلف نکنه این چندمین رمانی بود ک اینطوری بود اکالیپتوس رو داشتم میخوندم نصف بود دانشجوی شیطون بلا هم نصفه بود یکی دیه هم بود اسمشو یادم نمیاد خب نویسنده وختی میخواد کتابو چاپ کنه یا فروشیش کنه غلط میکنه میاد تو سایتا میذاره بعدشم بنویسه شکایت میکنم فلان میکنم بهمان می کنم اه این بار چندم بود رمان نصفه بوووود کاش حداقل ع سایت بردارنشون
اگه میشه چن تا رمان خوب بگین بخونم حوصله ام سر میرهههههه

Zahra
Zahra
2 سال قبل

عالییی بوددد چه هیجانییی شدددد
منتظر پارت بعدمم💝💝

Seta
Seta
2 سال قبل

وای وای بالاخرههههههههههههه یه رمان دیدم طرف زود نبخشه و انتقامشو بگیرههههههه مرسی واقعا ازت فلوری من وای همیشه پسرای الدنگو میبخشیدن با هر غلطی که کردن اینبار نههههه مرسی جدا خسته نباشی🥂💗

...
...
2 سال قبل

عاااالی بود😍
خعلی دوس دارم بدونم آخرش چی میشه
تا الان که خعلی خوب پیش رفته

...
...
2 سال قبل

پارت بعد کی میاد?¿
میشه امشب بزاری?¿
موندم تو خماری زود بزار

*ترشی سیر *
2 سال قبل

فلور پارت نمیزاری 🙂

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x