رمان سودا پارت ۲۰

4.6
(23)

 

 

به چیزی که خواسته عمل میکنم و چشمای آرایش شده ام رو به چشمای مشتاقش میدوزم.

 

باید کور باشم تا چراغ های روشن شده درون مردمک های قهوه ای رنگش رو نبینم.

 

باید کور باشم تا تکون خوردن سیبک گلویش‌رو نبینم.

 

-خدا بخیر کنه امشبو

 

زمزمه ی آرامش رو شنیدم و لب پایینم‌ رو به دندان میگیرم.

 

-گاز نگیر!

 

با تعجب نگاهش میکنم که او کلافه نگاهش رو می دزد و دستی میون موهای خوش حالتش میکشه.

 

-اینجوری تا آخر شب چیزی از رژت نمیمونه.

 

ماشین رو به حرکت در آورد و در سکوت به سمت سالن عروسی حرکت کرد.

 

برای رهایی از سکوت و فضای سنگین داخل کابین ماشین دستمو به سمت ضبط میبرم و روشنش میکنم.

 

غرق ترانه ی سوزناک و پر احساسی که در حال پخش بود میشم که صدا بی هوا عوض میشود.

 

محمد ترانه ها رو یکی یکی رد کرد تا به آهنگی که میخواست رسید.

 

-یکم شادش کنیم!

 

آهنگی شاد پخش میشه و در کمال تعجب میبینم که محمد از حفظ و با صدای بلند میخوند.

 

“تو چی داری تو چشات/ چی داری تو نگات دلم داره میره برات

 

چشات که باز و بسته میشه/ دلم میمیره زنده میشه

 

جلو چشم دو دیقه نباشی نمیشه

همه چیمون وسطه کی میگه/ آخه غلطه

یار برت باشه و دل ببره ازت آخ که چه لعبته

 

تا صبح که بیدارم/ دل دست کی دارم

هم خودش میدونه/ به اون دیوونه وابستگی دارم

 

تا صبح که بیدارم دل دست کی دارم/

هم خودش میدونه به اون دیوونه وابستگی دارم

 

دل من رو دلت بدجوری قفله درگیره /

وقتی زل که میزنی من دلم واسه تو میره

همه چیمون وسطه کی میگه آخه غلطه/

یار برت باشه و دل ببره ازت آخ که چه لعبته

تا صبح که بیدارم دل دست کی دارم

هم خودش میدونه به اون دیوونه وابستگی دارم

تا صبح که بیدارم دل دست کی دارم/

هم خودش میدونه به اون دیوونه وابستگی دارم

تا صبح که بیدارم دل دست کی دارم

هم خودش میدونه به اون دیوونه وابستگی دارم

تا صبح که بیدارم دل دست کی دارم/

هم خودش میدونه به اون دیوونه وابستگی دارم ”

 

انرژی و حال خوبش منو هم به وجد می آورد و لبخندی میزنم.

 

آهنگ‌ بعدی که پخش شد من هم همراه اون شروع به خواندن کردم.

 

شیشه ی پنجره ی ماشین را پایین کشیدم و دسته گلم را بیرون گرفتم و توی هوا تکان دادم.

 

ماشین فیلم بردار کنار ماشینمان حرکت میکرد وفیلمبردار یک لحظه رو از دست نمیداد.

 

نمیدونم چرا و چطور اما احساس خیلی خوبی دارم و دلم نمیخواد به غیر واقعی بودن این ازدواج و صوری بودن این مراسم فکر کنم.‌

 

به سالن که رسیدیم اونقدر از دست محمد و تقلید صداهای ناشینه ای که از خواننده ها کرده بود خندیده بودم که چیزی از اضطراب و دلشوره ام باقی نمونده بود.

 

محمد از ماشین پیاده میشه و در سمت منو باز میکند. با کمکش پیاده میشم و دستم رو دور بازوش حلقه میکنم.

 

نفس عمیقی میکشم و دوشادوش اون از سنگ فرش قرمز ورودی تالار حرکت میکنم.

 

 

چندتا از پسر های جوون که جلوی در ایستاده بودن با دیدن ما شروع کردن به کف زدن و سوت کشیدن.

 

محمد لحظه ای وایستاد و تور روی صورتم رو مرتب کرد.

 

-دوستام اینجان میخوان بهمون تبریک بگن و باهات آشنا بشن.

 

سری به نشونه ی موافقت تکان میدم ونزدیکشون میشیم.

 

سه پسر جوونی که کت و شلوارهای همرنگ پوشیده بودن جلو اومدن و با محمد خوش و بش کردن.

 

محمد یکی از پسرها رو با دست نشون داد و معرفی کرد.

-حامد دوست دوران کودکی و همسایه دیوار به دیوارمون .

 

پسری که حالا میدونم اسمش حامده بامتانت تبریک گفت و برامون آرزوی خوشبختی کرد.

با لبخند تشکر کردم.

 

به پسر بلند قامت و عینکی که کنارش دستش ایستاده بود اشاره کرد.

 

-ایشونم آقا باربد گل گلاب دوست بامرام دوران دانشجویی بنده.

 

باربد دستش رو پشت کمر محمد گذاشت.

 

-فدات شم محمد جان. خانوم این رفیق ما مبارکت باشه!چرخش واست بچرخه ایشالا صد و بیست سال.

 

حامد با خنده میگه:داداش داری اشتباه میزنی!این تبریک جاش اینجا نبود!

 

باربد جواب داد:مهم نیّته داداش بقیش لفظه!

 

دست آخر محمد به پسر چهارشونه و ورزیده ای که چهره جذابی داشت اشاره کرد و گفت:

 

-ایشونم‌ رفیقم شفیقم مانی ، از بچگی کنار هم بودیم و البته الانم شریکم هستش.

 

مانی خیره به من با ژستی جذاب لبه ی کتش را کنار زد و دستش توی جیب شلوارش فرو برد.

 

-تبریک میگم به جفتتون خوشبخت بشین.

 

با لبخند تشکر کردم و کمی بعد از جمعشان جدا شدیم و به سمت قسمت زنونه رفتیم.

 

سها با اون لباس حاملگی با نمک و شکم گردش اولین کسی بود که جلوی در دیدمش.

 

با ذوق رو به زن های دیگه کرد و بلند گفت: اومدن آماده باشین.

 

با محمد وارد سالن شدیم و با بارونی از گل و اسکناس تا نخورده و جیغ و سوت و تبریک و شادباش روبرو شدیم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x