رمان شاهزاده قلبم پارت 35

3
(2)

دستشو گرفتم تو دستم و آروم بوسیدمش
هیشکی برام مهمتر و عزیز تر از آرسام نبود

از رو تاسف سری تکون داد و دستمو بوسید

لبخند ریزی زدمو ادامه ی راهو ساکت موندم

🪐️🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🪐

بارمان ــ آخه الاغ اونجا چه گوهی میخوری؟!

رادمان که آویزون درخت شده بود با خنده گفت:

رادمان ــ عه؟! داش این چه طرز حرف زدنه جلو بقیه! رفتم توپو بیارم دیگه

بارمان دستشو به نشونه خاک تو سرت بالا آورد و رفت تو عمارت

بلند گفتم:

+من و آرسامم بازی؟!

نگاه همه برگشت سمت ما و لبخند گشادی تحویلمون دادن

رادمان ــ عهههه شما!

آرسام ــ عهههه ما!
چی بازیه؟!

بلخره توپو انداخت پایین و خودشم پرید پایین
لباساشو تکوند و گفت:

رادمان ــ وسطیه!

زبون رو لبام کشیدم و دویدم طرفش

+بازی از اول شرو میشه!
من و آرسام یار کشی میکنیم

آرسام با چشای ریز شده نگام کرد و بلخره اومد طرفمون

کیارش ــ چرا بازیو میریزن به هم!
تا الان که من و هیلدا سرگروه بودیم!

هیلدا گوشه لبشو پایین داد و با لب و لوچه آویزونی حرف کیارشو تایید کرد

چشم غره ای بهشون رفتمو توپو از دست رادمان گرفتم

+خبببب باید دوتا گروه باشیم …
من هیلدا رو انتخاب میکنم

آرسام ــ من کیارشو انتخاب میکنم

+رادمانیییی بپر این اینجا

آرسام ــ مانی بدو بیا

+شایااااان بیا پیشم

ــ آرتا بیا

+شایلی عشقم!

ــ بگین بارمان بیاد

گوشیمو از تو جیبم در آوردمو زنگ زدم به بارمان

+بارمان بدو بیا پایین!

ــ چیشده بابا کپه مرگمو گذاشته بودما

+عه؟! از دستور مافقت اطاعت نمیکنی؟!

ــ اومدم اومدم…

تو گلو خندیدمو طرف آرسام که داشت خیلی مرموز نگام میکرد لبخند شیطونی زدم

بارمان با موهای به هم ریختش اومد پایین و رو به روم وایساد با لحن کلافه ای گفت:

ــ جونم چیشده

توپو انداختم طرفش

+بیا وسطی

ــ بابا مگه بچه این؟!

آرسام دستشو گرفت و کشیدش تو گروه خودش

آرسام ــ بارمان نمیخوای پشت من باشی ؟!
هوم؟!

ــ نه غلط بکنم!

خلاصه بعد تعارف تیکه پاره کردن منو آرسام گردو شکستم انجام دادیم و بلخره گردو به نفع ما شکست!

باید میرفتیم وسط تا اونا توپ رو پرتاب کنن طرف ما و یکیو بزنن

هیلدا ــ کیارش منو بزنی میزنمت!

کیا چشمکی زد و توپو پرت کرد طرف هیلدا تا اونو بزنه ولی موفق نشد و توپ رسید دست آرسام

بدون معطلی توپو پرت کرد طرف من
ولی گرفتمش و گل شد!

یه گل داریم دوسش داریم!

توپ بعدی دست آرتا بود و به سمت شایان پرتش کرد

🪐🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🪐

بازیو گروه ما برد و وخت شام بود

+پس سیاوش کجاس؟!

رادمان با نگاه غمگینی گفت:

ــ گفت حال و حوصله ندارم ، رفت بیرون …

نفسمو بیرون فرستادمو مشغول خوردن غذام شدم …

😂🪐🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🪐

“یک هفته بعد”

آرتا ــ خب دیگه ما بریم؟!

+لعنت بهت آرتاااا
اَهههه موفق باشی!

تو گلو خندید و اومد جلو بقلم کرد و بعد خدافظی از بقیه رفتن …

رفتم تو اتاق کار آرسام

+چیشده تو فکری؟!

برگشت سمتم و لبخند کجی تحویلم داد

ــ حالت خوبه؟!

درو بستم و رفتم کنارش
سیگارشو از دستش گرفتم و در حالی که بین دوتا انگشت اشاره و شصتم نگهش داشته بودم پوک عمیقی زدم

ــ مگه نمیگم سیگار نکش؟!

خواست سیگارو ازم بگیرا که عقب رفتم و نذاشتم

+بابا آرسام کشتی منو میدونی چن روزه نکشیدم؟!

کلافه هوفی کشید و گفت:

ــ من به خاطر خودت میگم خانومم مریض میشی!

از خانومم گفتنش کیلو کیلو قند تو دلم آب میشد
جوری که دلم میخواست اون لبای خوش فرمشو بکشم تو دهنم و حسابی مکش بزنم

سیگارو تو جا سیگاری خاموشش کردم رفتم نزدیک آرسامو لبامو گذاشتم رو لباش
حسابی با همدیگه عشق و حال کردیمو بلخره وخت رفتن به باشگاه شد

این روزا آرژان بیشتر به آرسام نزدیک بود و یه جورایی رفیق شده بودن
رابطش با منم همچین بد نبود …

“ساعت 10 شب”

لَم دادم تو بقل آرسامو گفتم:

+آیییی خیلی خستم!

ــ فدات بشم من! اشکال نداره میخوای بری بخوابی؟!

خواستم براش ناز کنم …
زبونی رو لبام کشیدمو گفتم:

+خودت ببرم!

تو گلو خندید و دستشو گذاشت زیر زانوم و اون یکی دستشو گذاشت زیر گردنم و بردم سمت تختم

ــ عاشقتم…
شبت بخیر

+منم عزیزم
شب بخیر

بوسی براش فرستادمو یه چشمک جذاب بهم زد و درو بست …

تو خواب بودم که صدای یکیو حس کردم
تا اومدم اسلحمو از رو میز بردارم یه پارچه جلو بینیم گرفتن و سیاهی مطلق!

چشمامو باز کردمو بعد چند دیقه تونستم اطرافمو ببینم
با کسی که رو به روم دیدم دهنم باز موند …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yaganeh
Yaganeh
2 سال قبل

دلوین من مطمئنم که آرژان دزدیده اش ؟!…
مگه نه ^~^

Sni
Sni
پاسخ به  Yaganeh
2 سال قبل

شاهین 🚶🏻‍♀️😐

atena
atena
2 سال قبل

ینیییییی چییییییییی؟؟؟؟؟؟چرا اینجوری شد.ضدحااااااااااااالیااااا فلور

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x