رمان شاهزاده قلبم پارت 36

4
(6)

+ت..تو!
اینجا کجاس؟!

خنده شیطانی کرد و اومد جلوم وایستاد

ــ به به!
ملکه بلخره گیرت آوردم

عصبی گفتم:

+آرژان اینو باز کن زود باش

بسته بودم به یه تنه درخت و نمیتونستم دست و پامو تکون بدم
دور درخت میچرخید انقد که سرم گیج رفت!

سیلی محکمی بهم زد که ناباور بهش خیره شدم

ــ اینجا حق دستور دادن نداری!

بلند گفتم

+پسره وحشی ولم کنننننن!
کمک…

عصبی دست و پامو باز کرد و کشوندم دنبال خودش
محکم وایستادم که اونم به عقب کشیده شد

+من نمیاااام کجا میخوای ببریم ولم کن…

چشاشو ریز کرد و اومد نزدیک تر

ــ کارایی که میگمو نکنی آرسام میمیره!
چنتا محافظی که دورش هستن…
آشپزایی که تو خونشن…
میتونن با یه تک زنگ من بکشنش
پس مثل آدم راه بیا

تو هپروت بودم …
“آرسام” الان خیلی نگرانمه … خیلی

♡✓آرسام✓♡

از صبح همه جا رو گشته بودم دنبالش …
نبود!
نبود که نبود!

آخرش همونی شد که فکرشو میکردم … باید پیش خودم میذاشتمش
لعنت بهم
آرژان صب اومده بود کمکم کنه …
چهرش نگران بود … اونم مثل من میترسید اتفاقی براش افتاده باشه

گفت همه جا رو میگرده دنبالش ولی … ولی من نمیتونستم صبر کنم
کاترین روبه روم نشسته بود و داشت گریه میکرد

ــ ح..حالا چیکار کنیم؟!

پوک عمیقی از سیگارم گرفتم از صب دو پاکت خالی کرده بودم

+نمیدونم .. من میرم دنبالش
شده کل دنیا رو میگردم ولی پیداش میکنم بهت قول میدم

نگاهی تو آینه به خودم انداختم ..
چشای سرخ و موهای به هم ریخته …
زندگی بدون اون هیچ معنایی نداشت هیچ معنایی!

♡✓دلوین✓♡
“دو روز بعد”

تو این چند روز فقد عذاب کشیدم فقد سیلی خوردم و حرفای مفت شنیدم …

مثل یه آشغال پرتم کرد تو اتاق …
کمرم خیلی درد گرفت، پسره ی احمق
با ترس به چشای وحشی قرمزش خیره شدم که اومد جلو و سیلی محکمی نثارم کرد

ــ با من لج میکنی؟!

سیلی بعدیو محکم تر از قبلی زد ، این دفعه لبم پاره شد و مزه تلخ خونو تو دهنم حس کردم

ــ به من میگی وحشی؟!

اشکام مثل آبشار نیاگارا رو صورتم فرود میومد و زخم لبمو میسوزوند

سیلی بعدیو زد و گفت:

ــ رو من بطری آبو خالی میکنی؟!

پوست صورتم میسوخت و قطعا الان کل صورتم خونی شده بود …

با عجز نالیدم

+ولم کن…
چی از جونم میخوای!

سیلی محکمی تو گوشم خوابوند و عصبی داد زد :

ــ جونتو میخوام کسافت جونتووووو!

داشتم گریه میکردم که جلو اومد و رو به روم نشست

با ترس بهش خیره شدمو چند لحظه بعد سرمو تو بدنم قایم کردم …

موهامو کشید و سرمو بالا آورد
لباشو گذاشت رو لبام ، وحشیانه مک میزد و گاز میگرفت

لبم که پاره شده بود بد جور میسوخت خواستم ازش جدا بشم که خودشو عقب کشید و عصبی گفت:

ــ نمیخوای که آرسام جونت بمیره؟!
میخوااااااااای؟!

با گریه سرمو چند بار به چپ و راست تکون دادم و آروم گفتم “نه…”

نفس عمیقی کشید و گفت:

ــ پس بهتره همراهیم کنی !

دوباره لباشو گذاشت رو لبام و مشغول شد

اگه همراهیش نمیکردم آرسام میمرد اگه همراهیش میکردم … خیانت میشد به شوهرم ، به مَردَم ، به عشقم ، به کسی که به زندگی برگردوندم …

ولی اینو ترجیح میدادم به اینکه بلایی سرش بیاد ..
میدونستم از این و شاهین هر کاری بر میاد …
فهمیدم که این و آراشید براددن و دستشون با شاهین تو یه کاسس …
جاسوس داشتیم و نمیدونستیم!

به سختی همراهیش کردمو لب پایینشو به دندون گرفتم

ازم جدا شد و بازومو گرفت ، بلندم کرد و حولم داد سمت تخت

با چشای اشکیم نگاش میکردمو امیدوار بودم کوتاه بیاد و بذاره برم تا الان به اندازه کافی عذاب کشیده بودم…

لباسا و شورتشو که در آورد امیدم نا امید شد و به اشک ریختنم ادامه دادم
اومد رو تخت و لباسامو بدون ملایمت از تنم در آورد و پرت کرد گوشه اتاق

سوتینمو در آورد و با چشای سرخش به سینه هام زل زد و بعد چند لحظه نوکشونو به بازی گرفت
بی صدا گریه میکردم و اون متوجه من نبود
گاز محکمی از سینم گرفت که جیغم در اومد
سرشو بالا آورد و شیطانی خندید

ــ همینه!

رفت پایین تر و شورتمو تو پام جر داد
نمیخواستم … من نمیخواستم اینجوری بشه نمیخواستم یه هرزه یا جنده باشم!

پاهامو رو همدیگه انداختمو تو خودم جمع شدم
بازم گریه های بی صدا …

خیلی خشن به حالت اول برم گردوند و سیلی بهم زد با داد گفت:

ــ گفتم همراهی کن یا نههه؟!

با صدای لرزونم گفتم:

+نمیخوام … نمیخوام اینجوری بشه!

خنده عصبی کرد و سینمو تو دستش گرفت و محکم فشردش …
یه لحظه نفسم رفت و قلبم تیر کشید …

ــ دختره احمق هموز نفهمیدی حق انتخاب نداری؟!

دستشو کم کم شل کرد و خودشو بین پاهام تنظیم کرد

کل مردونگیشو خشک و یه ضرب واردم کرد و شروع کرد به محکم تر جلو و عقب کردنش

جیغ بنفشی کشیدم و دستمو گذاشتم رو شونش ،با هق هق گفتم:

ــ آرژاااان تورو خدا ولم کن
ولم کن آرژاااان

سرشو بالا آورد و فکمو محکم گرفت عصبی داد زد:

ــ گریه کنی میکشمت هم تو هم اون آرسام عوضیو به هیچیم فک نمیکنم …
حالیته یا نهه؟!

من میخواستم گریه نکنم ولی نمیشد …
نمیتونستم به آرسام فک کنمو چشام خیس نشه …

فکمو ول کرد و به جلو عقب کردن خودش داخلم ادامه داد …

بعد اینکه کارش تموم شد با بی رحمی تمام لباسامو پرت کرد طرفم

با پوز خندی رو لباش گفت:

ــ گمشو لباساتو بپوش!
شبم باید به آراشید سرویس بدی جنده!…

اینو گفت و رفت بیرون …

چیکار کرده بودم که خودم نمیدونستم؟!
گریه هام شدت گرفت و امون نفس کشیدن بهم نمیداد

با این حال لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون از اون اتاق لعنتی …

♡✓آراشید✓♡

صدای التماسا و هق هق های ملکه از اون اتاق ته راهرو میومد

اون انقد بلند التماس میکرد و آرژانم انقد بلند داد میزد که صداشون تا تو اتاق من که طبقه بالا بود میومد

دیگه طاقت نیاوردم و رفتم پایین تا ببینم میتونم از دست آرژان خلاصش کنم یا نه…

هنوز دوتا پله پایین نرفته بودم آرژانو دیدم با اخمی که رو پیشونیم بود عصبی گفتم:

+چیکارش کردی بدبختو؟

عصبانی بود … خیلی زیاد!

ــ اون بدبخته؟ اوووون؟!

تنه ای بهم زد و رفت تو اتاق کارش

پا تند کردم سمت اتاق ملکه که دیدم بدون جون با کمک گرفتن از در و دیوار داره راه میره …
یهویی افتاد زمین …

بردمش تو اتاق خودم و دکترو خبر کردم…

🪐🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🪐

+چیشد هرمان؟!

سری به نشونه تاسف تکون داد ، با اخم غلیظی گفت:

ــ چیکارش کردین بدبختو؟
نبضش به زور میزنه از قبلم بیماری داشته!
شما دوتا آدمین؟!
زدین جرش دادین! گونه هاشو دیدی؟ کبود شدن!
کل تنش همینجوریه!

کلافه نفسمو بیرون فرستادمو دستی تو موهام کشیدم

+کار آرژان بوده …
خودت که میشناسیش چه آدمیه!

دستشو رو شونم گذاشت و گفت:

ــ ببین اگه همینجوری پیش بره چند روز دیگه میمیره میفهمی؟!

خواستم جوابشو بدم که سر و کله آرژان با لبخند پلیدی که این روزا رو لبش جا خوش کرده بود پیدا شد

آرژان ــ به به دکتر هرمان!
چه عجب دیدیمت رفیق؟!

هرمان نگاهشو از چهره آرژان گرفت و رو به من گفت:

ــ غذا هایی که چربی طبیعی دارن براش درس کنین حداقل بیماری قبلیش شدید نشه

بدون جواب دادن به آرژان از کنارش رد شد

ــ چش بود این؟!

پوزخندی زدمو گفتم:

+ زدی ناقصش کردی!
کل تن دختره کبوده اگه بخوای اینجوری باهاش تا کنی میمیره!

اومد جلو و زیر گوشم گفت:

ــ من که عاشقش نیستم!
خواست بمیره ام به کیرم!

خنده عصبی کرد و طبق معمول تو این دو روز رفت پیش آرسام بیچاره …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
19 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

جییییییییغغغغغ…
لعنت بهشووووون😭😭😭
دلوینمو نباید دست میزدننننن😭😭😭😭
اون مال آرسامه … من صحنه ی +۱۸ با ارسامو میخواممممم🤧🤧🤧🤧
چراااااا آخه؟! …
آقااااا … اصلا من باهات قهرممم فلووور …
چرا اجازه دادی دس به دلوینم بزنن😢😢😢😢
آقااااا … اصلا من از تمامه پسرا متنفرمممم🤕🤕👿🗣🗣👎💔

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

صحنه دار بزار😍 ولی با کسی به غیر از ارسام جونم نععع😤😤اراشید هم یه گوهیه عین همون ارژاننن😡😠
من ارساممو میخوااااااامممم😭😭😭😭😭😭💔💔💔

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

ارسامو بیاااااااااااااررررر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😢فداش شم من

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😢😢😢💕💖

atena
atena
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

نه دلم شیکست فلور.😭💔اخه چرا دخترا رو ضعیف میکنید تو رمان مردا فقط به زیرشیکمشون مینازن اونو نداشتن چیکار میکردن خیلی بی انصافیه گریمممم گرف من عاشق صحنه ام درس ولی با عشقش نه با یه مرد دیووث.😭💔

*ترشی سیر *
R
2 سال قبل

من که گریم گرفت آرژان خیلی 🤬🤬🤬🤬🤬و🤬🤬🤬🤬🤬هستش کثافت آشغال

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  R
2 سال قبل

اوهووووم دقیییقا 😭😭😭😭

atena
atena
پاسخ به  R
2 سال قبل

ارژان گناه داره اگ واقعا عاشق بود خوشبختی عشقشو میخاست نه چیز دیگ

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

من میخام خلافکار بشم بعضی دخترایی ک ازشون متنفرم قاچاق کنم اونور اب😂😂😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  atena
2 سال قبل

چه رویای شیطانی ای 🙄😈😂

Helya
Helya
پاسخ به  atena
2 سال قبل

😂منم دلم میخواد عمومو بکشم
بیا با هم بکشیم😂😂😂✌

Yaganeh
Yaganeh
2 سال قبل

دلویننننننننننن
خیلی بدییییییی
چرااااا آخه چراااا
😭😭😭😭😭😭

Helya
Helya
2 سال قبل

فلور یعنی دهنت به معنای واقعی😑😑😑
هارتم شکست
بیچاره گناه داشت🥲
ایشالا موس آرسام آتیش بگیره😑😑😑☄

Helya
Helya
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂ن نشو

Helya
Helya
2 سال قبل

😂فلور اونقدر عصبانی شدم نفهمیدم کیو گفتم اصن
منظورم آرژان بود
بیچاره آرسام الکی فحش خورد😂😂😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

😂😂😂😂واییی …
جررررر هلیا ، فقط جرررر 🤣🤣🤣

Helya
Helya
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

😂😂😂شت
خودم دلم برای آرسام سوخت😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣دهنتتتتت

19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x