رمان عشق خلافکار پارت 52

5
(4)

ناباور ازین اتفاق ، پامو تا جایی که راه داشت

روی پدال گاز فشار میدم به سمت عمارت آدرین میرونم…..

ازون جایی که میشناختنم درو برام باز میکنن.

به طرف در عمارت پا تند میکنم و درو باز میکنم

و وارد عمارت میشم و با سرعت از پله ها بالا میرم

و وارد اتاق آدرین میشم که میبینم تو اتاق نیست ،

راهمو به طرف اتاق کارش کج میکنم و درو که نیمه باز بود

کامل باز میکنم و پشت میز کارش میبینم. سرشو بلند میکنه

و وقتی که منو میبینه بلند میشه و به سمتم میاد

و روبروم می ایسته و میگه: پس خوندی.

_ پ ن پ اومدم واس کار یه هفته پیشت ازت تشکر کنم.

_ نگاه کن میدونم که کارم درست نبوده ولی وقتی

فکر کردم عکس العملی نشون نمیدی اعتراضی هم نداری.

عصبی بهش میگم: من نیومدم که این بحثارو بکنم

فقط بگو که این گروهی که رئیسشی هم مال فاول بوده؟

دستاشو تو جیب شلوارش میکنه و میگه: آره ، ولی

بخشیش هم مال خودمه.

_ اوکی گروهی که واسه فاول بوده رو از گروه خودت

جدا کن و بگو که منتظر باشن تا بیام.

سری تکون میده و منم بدون حرفی دیگه ای از اتاق خارج

میشم و از عمارت میزنم بیرون.

سوار ماشین میشم و حین اینکه دنبال شماره دنیل میگشتم

استارت میزنم و طرف خونه شون راه میفتم…….

زنگ آیفونو میزنم که در با صدای تیک باز میشه و وارد خونه

میشم که الکس با تعجب جلوم سبز میشه و میگه: نکنه

کلاوس رو کشتی اینطوری هولی؟

در حالی که ذهنم درگیر کاری که میخواستم بکنم و

میخندم میگم: نه بابا جریان یه چیز دیکه ای که بگم

شاخ در میارین. دنیل کو؟

_ تو پذیراییه از بس که یه دفعه ای خبر دادی فک میکنه

یا یه بلایی سر خودت آورده یا گندی بالا آوردی یا اینکه

همون کلاوس رو کشتی؟

به سمت پذیرایی میرم و الکس هم دنبالم میاد. دنیل

در حال راه رفتن بود و سرش پایین بود و داشت فکر میکرد.

_ انقدر متر نکن پذیرایی آب میره ها.

با صدام می ایسته و سرشو بلند میکنه و منو

نگاه میکنه و در ثانیه ای روبروم قرار گرفت و دستاشو رو

بازوهام گذاشت و د مشغول چک کردنم شد. تک خنده ای

میکنم و میگم: چیزیم نیست نترس.

نفسشو بیرون میفرسته و میگه: جریان چیه؟ نزدی داداش

مارو که ناکار نکردی.

کلافه نفسمو بیرون میدم و چشمامو تو کاسه می چرخونه م

و میگم: چرا هی شما فکر می کنین یه بلایی سر اون برگ چقندر آوردم.

یکی پس گردنی بهم میزنه و میگه: چونکه از تو بعید نیست.

_ بابا اصن ربطی به اون خر مش غضنفر دوران قاجار

ربطی نداره جریان درباره یه چیزیه که پشمات میریزه اصن.

الکس: باز که تو قاط زدی شدی همون خل و چل و اسکل خودمون

لبخند گنده ای میزنم میگم: شمارو میبینم خل میشم یا نه قبل

اینکه بیام حالم خوب بود

پشت چشمی نازک میکنه میگه: خب حالا.

میرم رو مبل میشینم و اشاره میکنم که بشینن و میرن روی مبل

روبروییم میشین و اول برگه آزمایشو دستشون میدم و بعدم

ماجرا رو نصفه نیمه میگم و نامه رو دستشون میدم که خودشون

بخونن تا متوجه ش بشن. بعد از خوندن نامه الکس ناباور

دستشو رو دهنش میزاره میگه: شانسو نیگاه فقط بقیه پدرشون

یکی دیگه ست میشن ملکه ی یه گروه مافیایی بعد ما پدرمون

یکی دیگه باشه یه معتادی چیزی هست.

دنیل سرشو بلند میکنه و نگام میکنه و متفکر دستی به ته ریشش

میکشه و میگه: یعنی مایه خاله ی دیگه داشتیم که فوت شده

و شوهرش مست بوده و به زور به مامانت تجاوز میکنه و تو

میای بعدم مامانت ازدواج میکنه و کلا این موضوع فراموش

میشه و کسی هم نمیگه بهمون.( لبخندی میزنه)

میگم چرا انقدر تو خل و چلی.

چشم غره ای بهش میرم و میگم: اینارو بیخی الان موضوع اینه

که دیگه راحت تر میتونیم کلاوس رو برگردونیم تا خاله رو بیشتر

دق نده. حالا راه بیوفتین بریم سمت عمارت کلاوس.

رفتم تو ماشین نشستم و الکس و دنیل بعدچند لحظه اومدن و

به سمت عمارت کلاوس راه افتادم و اوناهم دنبالم اومدن…….

رسیدم به عمارت و از ماشین پیاده شدم و به طرف در رفتم

و زنگ خونه رو زدم که یه نگهبان باز کرد و رو بهش گفتم:

برو به رئیست بگو آرتمیس اومده اگه قبول نکرد بگو داداشش هم هست.

به یکی از افرادی که اونجا بودن اینو گفت و بعد چند دقیقه سر و کله ی کلاوس پیدا شد…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
33 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ĄÝ ŇŰŘ ¤
2 سال قبل

خر مش غضنفر دوران قاجار رو دیگه از کجات در آوردی الن ؟؟؟😂

Eliza ✏️
2 سال قبل

سلام وقتتون به خیر باشه
میخواستم ببینم میتونم رمانم براتون بفرستم توی سایت قرار بدین؟ کامله
( ببخشید اینجا پیام گذاشتم راه ارتباطی دیگه ای پیدا نکردم )🙏🏻

n.b 1401
2 سال قبل

وای ترکیدم از خنده تو خر مش غضنفر دوران قاجار خدا بگم چیکارت نکنه الن .حلا ولش واقعا در حد لالیگا کف کردم زود زود پارت بزار

Helya
Helya
2 سال قبل

😂سر اون پارت انقدر متر نکن مردم

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

یه فاتحه برا شادی روحش…

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

جررررر🤣🤣🤣

Helya
Helya
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

😂میزنمتا
فعلا ک زندم

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

هع بادمجون بم افت نداره.
توهم نامرد از اب دراومدی هلی…

Helya
Helya
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

چرااااا
اخ هارتم😂💔

افسانه"...م..."
افسانه"...م..."
2 سال قبل

فوق العاده بود این پارت ترکیدم از خنده..

👊atena😎
👊atena😎
2 سال قبل

هلیااااااااا تو با من قهری؟
کسی تهدیدت کرده با من حرف نزنی؟

Helya
Helya
پاسخ به  👊atena😎
2 سال قبل

🥲نشنیدی؟
شوهرم از بلژیک زنگ زد تهدید کرد ک اگه باتو بحرفم طلاقم میده
😂😂آخه لعنتی مگه منو کسی میتونه تهدید کنه مگ؟

👊atena😎
👊atena😎
پاسخ به  Helya
2 سال قبل

دهنت .
شوهرت تو حلقم…

Eliza ✏️
2 سال قبل

ببخشید النا جون میشه لطفا راهنمایی کنید چجوری میتونم با ادمین صحبت کنم؟ 🙏🏻

شکلات
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

خیلی خیلی ممنونم 🌹🌹🌹

H
H
2 سال قبل

واقعا ببخشید که اینو میگم واقعا متاسفانم
ولی قلمت خیلی ضعیفه و باید یکم تقویتش کنی و بهتره بیشتر رمانت بر اساس خ واقعیت باشه!.
ولی به هر حال موفق باشی و باز هم ببخشید 💖

Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

باعث افتخار که همراه شما باشم !
و اینکه اگه در رمان بعدی کمک خواستی در خدمتم!

Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

حنانه ۱۶

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

نح اون کح حنانه نبود ، حنا بود …🙄😐🤙🏿

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

😐ولی اون حنای تنها بود..
ایمیلشم فرق داشت:)😑🤙🏿

n.b 1401
2 سال قبل

ثنااااااااا اسمت چی بود برای تو رمانم ؟؟؟ یادم رفت یهو 😁😁😁😁

Hananeh
Hananeh
2 سال قبل

نه البته یه اسم دیگه هم دارم (غزل)هست.

33
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x