… چند روز بعد …
بوقی زدم که نگهبانا با عجله در رو واسم باز کردن …
به سرعت وارد عمارت شدم و به طرف پارکینگ حرکت کردم …
ماشینو پارک کردم و پیاده شدم …
نفس عمیقی کشیدم و نگاهی به ساعت مچیم انداختم ، ساعت ۱۲ ظهر بود که بالاخره کارام تموم شد و اومدم خونه …
فقط به یه چرت نیاز داشتم …
دستی لای موهام کشیدم ، در های ماشینو قفل کردم و به طرف خونه قدم برداشتم …
از چند تا پله ی ورودی بالا رفتم ، در رو کنار زدم و داخل شدم …
اما با دیدن کسی که روی مبل ها نشسته بود ، بهت زده سر جام ایستادم …
آب دهنمو به زحمت قورت دادم و زمزمه وار نالیدم :
+ آلیس ! … .
با چشمای لب ریز از اشکش بهم خیره شد و گفت :
_ ایلیاد … .
ساکت و صامت بهش خیره شدم …
بعد از ۵ روز بالاخره سر و کلش پیدا شد …
بعد از ۵ روز ! … .
نفس عمیقی کشیدم و دستامو توی جیابی شلوارم فرو بردم …
پوزخندی زدم و عصبی گفتم :
+ از این طرفا آلیس خانوم ! …
راه گُم کردی؟! … .
نفس عمیقی کشید …
دسته ی کیفشو فشرد و بعد از یه سکوت نسبتا طولانی ، گفت :
_ ایلیاد ، من باید واست توضیح بدم …!
چشمامو ریز کردم و با کنایه گفتم :
+ دقیقا چی رو میخوای واسم توضیح بدی؟! …
خوش گذرونی هایی که توی این ۵ روز با ادرین کردی …
خنده هایی که به اسکلی و بخت بد من کردی؟! …
آره؟! … .
سریع سری تکون داد و گفت :
_ ایلیاد ، تورو خدا بهم فقط …
مکثی کرد …
با بالا اوردن دستش و نشون دادن کف دستش ، ادامه داد :
_ فقط پنج دیقه …
پنج دیقه مهلت بده ، همه چیو واست توضیح میدم …!
اخم غلیظی کردم و از لای دندونای چفت شدم ، غریدم :
+ گورتو از اینجا گم کن آلیس …
یه قدم به سمتم برداشت و مضطرب گفت :
_ ایلیاد توروخدا … .
ولوم صدامو بالا بردم و با نشون دادن در خونه ، گفتم :
+ برو بیرون آلیس ، برووووو … .
_ ایلیاد من واسه کاری که کردم دلیل خیلی خوب دارم که …
که اگه بشنویش ، مطمعنن قانع میشی …!
دندونامو عصبی روی هم سابیدم و گفتم :
+ هع … دلیل خیلی خوب داری؟! …
دلیلی که میتونه قانعم کنه؟! …
سرشو با اطمینان چند بار به سرعت ، به نشونه ی اره تکون داد که گفتم :
+ تو با چه رویی اومدی اینجا؟! …
با چه رویی؟! …
_ ایلیاد …
پریدم بین حرفش و با بغض داد زدم :
+ تو اصلا خبر داری که من توی این چند روز ، چقدر زجر کشیدم؟! …
خبر داری نصفه شبا همش با کابوس از خواب بیدار میشدم؟! …
خبر داری چقدر اشک ریختم؟! … چقدر سیگار کشیدم؟! …
چقدر به در و دیوار کوبیدم؟! …
خبر داری آشغال؟! … .
لب باز کرد تا چیزی بگه که زودتر ادامه دادم :
+ اونم در حالی که تو توی بغل اون عوضی لش بودی ! …
در حالی که … که با اون خوشگذرونی میکردی …!
چجوری آلیس؟! … چجوری تونستی اینکار رو باهام بکنی عوضی؟! … آخه چطوری؟! … .
با بغض گفت :
_ ایلیاد بزار منم حرفامو بزنم …
توروخدا ایلیاااد … .
نفس عمیقی کشیدم و لب زدم :
+ برو بیرون آلیس ، از این خونه برو بیرون …
هیچوقت دیگه دور و بر خودم نمیخوام ببینمت ! …
میفهمی؟! … دیگه نمیخواااامت …!
زد زیر گریه و گفت :
_ ایلیاد به چی قَسَمِت بدم؟! …
دارم ازت خواهش میکنم لعنتی … بزار حرفامو بزنم ! ... .
با آرامش قبل طوفان ، لب زدم :
+ آلیس ، برو … .
_ ایلیاد …
تفنگمو از جیب داخلی کُتم بیرون کشیدم …
گذاشتم کنار سرم و همونطور که به سرم فشارش میدادم ، لب زدم :
+ یه کلمه … اگه حتی فقط یه کلمه ی دیگه حرف بزنی و اسم منو به زبون کثیفت بیاری ، ماشه رو میکِشم و شلیک میکنم … تا همتون از دستم راحت شید ! … .
با بهت بهم خیره شد …
بعد از چند لحظه ، با لکنت و التماس گفت :
_ ب … باشه ، می … میرم …
تو فقط اون تفنگو بگیر پایین … .
با چشمام به در اشاره کردم و جدی و عصبی گفتم :
+ برو بیرون … .
بی صدا اشک ریخت و از خونه بیرون زد …
همونجا روی زمین ولو شدم …
خدا لعنتت نکنه آلیس …
چطوری دلت اومد باهام اینکار رو بکنی؟! … چجورییی؟! …
عای تروخدا ی کاری کن برگرده 🥲
دیگه دیره دیگه دیره ….😂💪
دل اسیره داره میره ک بمیره😂😂😂
واییی … دهنتتت آتی 🤣🤣
😂😂😂چاکریممم
سارااااا رمانت عایله خیلی خیلی عالیه لطفا بازم رمان بنویس🫂❤💋 فقد یه کمکی بهم بکن عاجی چجوری پارت بذارم تو رمان وان خعلی برام گنگه🥲😭😭😭😭
مرسی نفسم 🙂🌷
نظر لطفته فدات شم 😍🍀
باید با قادر ( مالک سایت )حرف بزنی 🤗🍃
و چون میدونم سوال بعدیت اینه که چجوری؟! …
همین الان باید بگم که …
زیر یکی از همین پارتای رمانا ، یه پیام بدی که چه میدونم آقا قادر درخواست ثبت رمانمو دارم ، دیگه اون میبینه و جوابتو میده 😊
موفق باشی عزیزم 😅
عاخ تو چق نازنینی هییییق جییررر😭🥺😐🤏😂😂 میسی
خواهش فدات شم 😊🌿
هیییققق نباید میرف هیییقق😭💔
الهییی 🙁 دلمو اب کردی بچه 😫😂💔
هییققق ترررر😭😭💔
عع عع … خدانکنه نقطه ضعف دست شما ها بدم 😣😂
خب بزار خلاصه بگم.. ایلیاد اومد خونش دید آلیس اونجاس بعد آلیس رفت🚶🏻♀️😭خیلی فلسفی بود مرسی سارا جون🤦
خواهش عزیزم 😂😂😂
ارادتمندیم بانووو🤣😎
اه بزا توضیح بده دیگه😂🙄🙄😐
رفت ….💔🤧😂
سلام نویسنده جون♥🌹
خیلی گشنگ احساسی بود این پارت
عاقا نویسنده جان یه سوال🤓
من رمان قبلیتو که می خوندم کامنتا هم میخوندم بعد فهمیدم تفاوت سنی زیادی نداریم من همیشه فکر می کردم نویسنده ها سن زیادی دارن😐😂بخاطر همین وقتی سنت فهمیدم برام سوال پیش امد که چی شده تصمیم گرفتی رمان بنویسی؟ 😍
به رمان خوندن علاقه داشتی یعنی قبل از این که رمان بنویسی کلی رمان خوندی؟ 🤓
سلام عزیزم 😘
مرسی فدات شم 😇
آره عزیزم 😅 راستش خودمم فکر میکردم نویسنده ها ۳۰ یا ۴۰ ساله ان … ولی خب من این قانونو شکستم دیگه 🙄😉
خب عزیزم ، من … من از بچگی خیلی قوه ی تخیلم قابل تحسین بود ! … به طوری که حتی معلم هام همین حالا شم فکر میکنن از اینترنت انشاهامو میگیرم ! …
معلمای فارسیم ، باورشون نمیشد من خودم این انشاها رو مینویسم 😥😑
همیشه هم بهم میگفتن توی همون کلاس من انشامو بنویسم و وقتی مینوشتم کف میکردن که خودم دارم مینویسم 😏
باورشون نمیشد 😂
و اینکه بعله … عاشق نوشتن بودم 🙂 هستم😄خواهم بود 😅
این رمان مال من باش و جلد دومش ، رمانای اول من نیستن ! …
من قبل از این رمان ها چندین رمان دیگه هم نوشتم که خب بعضیاشون نصفه نیمه ول کردم و بعضیاشوت هم در فصای مجازی قرار ندادم و قصد چاپشونو دارم 🤗 …
یادمه کلاس شیشم بودم که اولین رمان زندگیمو خوندم ! … رمان پرستار شیطون من بود ! …
یه طوری عاشق رمانه شده بودم که شبانه روز میخوندمش 😂
دویست پارتو توی یه روز به اتمام رسوندم 😎😣😂
بعدش کم کم با این سایت آشنا شدم و تصمیم به قرار دادن رمانم ، توی سایت کردم 😊
یه جورایی خدا خودش همه چیو جور کرد که با قادر آشنا شدم و پارت گذاریو توی سایتش شروع کردم …
و اینم بگم که … قبل از اینکه رمان بنویسم ، شاید حدود ۴۰۰ رمان رو خونده بودم ! …😂
چ جالب منم کلاس ششم بودم ک اولین بار بود رمان خوندم و دقیقا پرستار شیطون من بود 🙂😅
واقعاااا؟! …🙄😂
چه جاااالب ! 🙂 …😊
چقدر عااالیییی😍♥
همین طور پر قدرت ادامه بده 😎
منم اولین رمان عمرم که خوندم یه حس خیلی خاصی بهش داشتم دارم 😂
خیلی خوشحال شدم که جواب سوالم دادی ممنون🌹🤓
به امید موفقیت های بیشترت 🎉🎈
مرسی عزیزم 😊 حتمااا🤗😎😂
آره کلا همیشه اولینا خییلی خوب و لذت بخشن …
اولین عشق ، اولین رفیق ، اولین …
خیییلی احساسی شد دیگه …😑😂
خواهش فدات شم 🙂🌷
مرسیی مهربوون😍🌷
ایلیاد با الیس ازدواج میکنه یا نَ؟
واینکه اون دختره ک دکتر بود تو پارت های بعدی هم هست یا نَ ؟
وپارت بعد رو کی میزارید ؟
عع عع عع 🙄 … خب اگه بگم که دیگه نمیتونم حرصتون بدم … متوجه میشید اینده رو و کلا ول میکنید رمانو 😂
نمیدونم والا … خودمم هنوز موندم با اون دختره چیکار کنم 😁 شاید کلا نیاوردمش شایدم نه 😂🌷
پارت بعد همین امروز خواهم گذاشت ، حالا یا ساعتای ۳ ، ۴ یا هم شب 🙂🌷
ببخشید مگ شما چند سالتونه؟
من ۱۴ 💔😥 … :/
پس هم سن هستیم 🙂
عع …. خوشبختم 🤝🙋♀️😄
همچنین 😅