&& ایلیاد &&
_ یعنی چی رئیس؟! …
شما از ما توقع دارید بریم و زیر دستِ دشمنتون شیم؟! …
نفر دیگه ای از نگهبانا ؛ عصبی جلو اومد و با پایین انداختن سرش ، محکم گفت :
_ از ما همچین چیزی نخواید قربان ، ما فقط برای شما خدمت میکنیم نه کس دیگه ای ! … .
یکی دیگه با صدای بلندی لب زد :
_ بله درسته …
ما مرگ رو به اینکار ترجیح میدیم ! … .
بقیه هم شروع کردن به اعتراض کردن ! …
همهمه ای بر پا شده بود … !
نفسمو عصبی بیرون فرستادم و گفتم :
+ گوش کنید …
من میدونم واسه شماها سخته که بعد از ۱۰ یا ۱۵ سال بخواید از کس دیگه ای فرمانبرداری کنید … .
ولی … ولی بحث ، بحثِ جونِ پسرمه ! … .
اون الان توی خطره … .
هرچی بهشون میگفتم باید برن فایده نداشت ! … .
همشون روبه روم زانو زدن و یکصدا گفتن :
_ رئیس ، تک تک مارو بکُشید ولی ازمون نخواید یه همچین کاری اینجام بدیم ! … .
کلافه پوفی کشیدم که افشین ، دستشو گذاشت روی شونم و لب زد :
_ چقدر با معرفتن …
قدرشونو بدون … !
با درموندگی گفتم :
+ میدونم افشین ولی …
ولی من این معرفتشونو نمیخوام …
فعلا فقط جاسپر رو میخوام …
میخوام اون سالم برگرده پیش من ، پیش آلیس …!
توی همین فکرا بودیم که با صدای یکی از افراد به خودمون اومدیم :
_ قربان من یه پیشنهاد دارم … .
سرمو چرخوندم سمتش و با کمی مکث ، لب زدم :
+ چه پیشنهادی؟! … .
_ ببینید قربان ، شما میخواید پسرتونو نجات بدید …
و ما هم دوست نداریم از دشمن شما فرمانبرداری کنیم ! …
چطوره با یه نقشه ی درست حسابی ، بریم داخل عمارتش و پسرتونو ازش پس بگیریم و بیایم … هوممم؟! … .
نگاه متفکرمو به افشین دوختم …
افشین لبخند ریزی زد و گفت :
_ بد فکری هم نیستاااا … .
* * * *
+ خیلی مواظب باشید ، اون خیلی زرنگه …
اگه متوجه بشه میخوایم بهش کَلک بزنیم ، خدا میدونی چه بلبشویی بر پا بشه ! … .
همشون سری به نشونه ی چشم خم کردن و لب زدن :
_ اطاعت قربان ! … .
لبخند ریزی زدم که گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن …
نفس عمیقی کشیدم و از توی جیبم بیرونش کشیدم …
به صفحه خیره شدم و با کمی مکث ، تماس رو وصل کردم :
_ الو جنابِ میتران ! … .
اخم ریزی کردم و گفتم :
+ بله؟! … .
_ ساعت نزدیک شیشه هاااا ! …
نگاهی به افرادم انداختم و لب زدم :
+ الان افرادم میان …
سند املاک رو هم به یکیشون دادم برات بیاره … .
_ اوکی ، تا راس شیش اینجا نباشن ، پسرت میمیره … .
و بعد تماس قطع شد …
سند رو به یکی از نگهبانا دادم و لب زدم :
+ این سند تقلبیه …
زودتر کارتونو انجام بدین و با جاسپر بیاین … .
سری تکون داد و بعد همشون رفتن …
دست به کمر به سالن خالی زل زدم …
ایشالله بخیر بگذره … .
هییییییییییییییققققق خوبه🥲😂🫂🖤
چیشد عزیزم با قادر حرف زدی؟! …
اوکی شد ؟!👀
هعی نه …!💔🥲🍃
نمیاره آیدیشو …🤏شانس نی چاه فاضلابه
ای باباااا آیدیتو بده به من توی تل بهت پیام بدم اینجا نمیشه من با ویس راحت ترم
بدبختی اینجاس تلگرام خودمو پاکیدم الان با ی گوشی دیگه بهت اس بدم ؟ آیدی گذاشتی ؟ 🥲😄💔
خب … شاد نداری؟!
من ایدی شادمو توی پارت قبلنه قبل تر گذاشتم ، برو ببین بهم توی شاد پیام بده
عشقم پرات قبلی میشه پارت چن دیقن؟😐😂😂 ی بار دیگه بفرسش بهت پیام بدم
Sara_norozi_802
خب بهت اس دادم عاجی ولی فردا سین میکنم🥲🤏🍃😂
چراااا فردا ؟!😐
وات د فاز؟!
سارا چرا کم:/
ببخش یه چند پارت دیگه بیشتر نمونده ، واسه همین کم گذاشتم🖤😂
خسیس نباش انسان همه شو بذار تا برسیم به فصل سه😐💔😂💜
به زودی تا یه دو سه پارت دیگه ای اتمام فصل دو رو میزنم میریم برای جلد سه 😂
پارت بعدو کی میزاری(:
یه چند دیقه دیگه احتمالا منتشر میکنم
اخه خونه نیسم اکانت شادمم پاکیدم… این یه اک دیگس خیلی خیی کم میام روش
تا یه چن روز دیگا میام رو اک اصلیم ایشالا
Queen__of__Hell@
آهان اوک پس به اون پی ام میدم
چقدم غلط املایی دارم 😐💔
پس فکر کن نویسنده بشی چی میشی😅😂
#شوخی
یه ــــــــ بزرگ میزنم ت همه چی✈️😐🤣😂
ن سارا ت ب همون اکانتی ک بت اس دادم پیام بده ….
عالیه
پارت بعد عالی تر هم میشه 😇😬😂
۴۲ رو گزاشتی؟واسه من نیومده😐
نه سایت ارور میده حالا وایسا دوباره بزنم شاید ارسال شه
زودباش
😂 به ولله پارت بعد قرار نیس اتفاق خوبی بیفته هاااا از من گفتن بود 😂🖤
حالا تو بزار اشکال نداره اتفاق خوب نمیافته😐🙄🤣
اوک پس یکم دیگه بصبرید 😂
صد درصد .اگه اتفاق بدی نیفته .
اول اخرش ک باید بخونیم میدونم ایلیاد میمیره قرار نیس بهم برسن 😂🖤😂🖤
میزاری یا شخصیت های جلد سوم رو لو بدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
😂ایلیاد میمره ! …
عععععع آتنااااااااااا 😑😑
بزززززاااار😂
ایلیاد بمیره خودمو میکشم ع من گفتن بود …😐🤏💔
عععع تو دیگه چرااااا😐😂
کراشمه🥺🖤
ایلیاد کراش همه هس 😎😂
بابا لنتیاااا خب یکمم واسه الیسم بزارید 😂
#شوخی
نزاشتی؟😂🙄🙄
هنوز نه 😪😂
تو لو ندی من لو میدم😂😂
ععععع همکاری میکنید آره؟!😑😂
سارایی پارت بعد کی:(؟
یکم دیگه بصبرید عزیزانم 😪😂
جدی می میره ؟نههه
لو بده این پارت بعدی رو نمی زاره .
صدرصد اگه اتفاق بدی نیوفته
جدی ایلیاد می میره ؟؟؟
لو بده پارت بعدی رو نمی زاره .
ععع اتنا نیگا چه بلبشویی به پا کردی ! …
از دست تو دخترررر😐😑
اونموقع سارا از بیرجند میاد منو میکشه
بعله پس چی فکر کردی اتی خانووووم😈
هنوز نزاشتى
.
.
یه ٣،۴پارتى هم امروز بزار ما فیض ببریم😂😂😂
اوه اوه اوه 😑😂
بخاطر اینکه نزاشتى میگم.
تنبیه توئه دیگه😜😜
.
میدونم الان میگى چقدر پرویین😅
پررو که هستین دیگه چه میشه کرد 😂🖤🍻
اه بزار دیگه😐🙄❤
دیگه کم کم دارید عصبی میشد نه؟!😂
دخترای گلم شخصیت رمان سوم مربوط به ….😂😂😂
سارا بخدا تا شب دوپارت نزاری میگم از من گفتن بود
😂😂😂بصبریییییدددد
بچه من بدنیا اومد سارا میگ بصبرید:/
😑😑😑عبضی😂
عرررر 😐😂😂😂 راس میگه منم ساعت ۸ زایمانمه😐😌😂😂
کثافتااااا😂😂😂😂
بچه ها منتظرتون نمیزارم همین الان بگم امشب پارت نداریم واسه امروز همون یه پارت صبحو قبول کنین دیگه … 😓
پارت بعدی فردا صبح اگه باز سایت شوخیش نگیره 😘
دلویننننن کراش زدم روت😂
یا خداااا … نامردا یکی هم رو من کراش بزنه 😥
من به این نازیییی😢😓😂
الان نمیزارى ولش شب ٢،٣ پارت میزارى🙂🙂
راستى امتحانارو چیکار کردى؟؟
۲ ، ۳ پارتتتتت😐😐😐
هیچی همشونو ریدم رف 🤗😂😂😂😂
شوخى کردم😅😅😅
من دادم رف یه فارسى رو خراب دادم فقط
خوبه 🙂😂
من همشونو گند زدم 😎😂
به به ایولل😂🎉
منم هم امتحانامو گند زدم😎😁
خوشبختم 🤝😂
سارا میزاری یا ن؟ 😐
گذاشتم باو گذاشتم 😓😂
سارا به عیسا نزدیک رگ زدنم زود بزاررررررررررر😐🥺💔
😂😂😂😬