رمان فستیوال پارت ۱۱۷

4.5
(31)

 

***

 

” گلبرگ ”

 

دکتر همونجور که یه سری چیزا رو یادداشت میکرد جواب داد

 

_ ما کار خودمون رو کردیم بقیش با تقویت و استراحت خوب میشه

 

برگه ای رو به طرف سام گرفت

 

_ اینم برگ مرخصی

 

بلافاصله بیرون رفت

با دیدن اخمای درهم سام دستام رو بغل گرفتم

 

_ درد داری بچه جون؟!

 

چینی به پیشونیم انداختم

 

_ نه حالم خوبه

 

سعی کردم بلند بشم. درد آنچنانی نداشتم شاید هم اثر مسکن بود

 

_ لباست رو میتونی بپوشی یا خودم برات عوض کنم؟!

 

سریع جواب دادم

 

_ می‌پوشم خودم. تو برو کارای ترخیص رو انجام بده

 

مشکوک نگاهم میکرد انگار به حرفم اعتماد نداشت

 

در همون حال گوشیش زنگ خورد

همون جور که نگاهش به من بود جواب داد

صداش رو روی اسپیکر زد و من هم به راحتی می‌شنیدم

 

_آقای پژمان؟!

 

_ خودمم…

 

 

_ آقای پژمان جواب آزمایشتون آماده شده تشریف بیارین بگیرین

 

 

 

 

دلم زیر و رو شد

کاش جواب اون آزمایش هیچوقت نمیومد

 

_ به این زودی؟!

 

_ بله پدرتون خواسته بودن تا امشب آماده بشه ما هم توی اولویت قرار دادیم

 

سام مشت گره کرده اش رو بغل تخت کوبید

 

_ میام میگیرم

 

دوباره روی تخت نشستم حالم داشت بدتر میشد حتی حس میکردم اثر مسکن ها هم داشت از بین می‌رفت

 

سام بدون توجه به من از اتاق بیرون رفت

 

به محض بیرون رفتنش اشکم روی گونه ام چکید

 

جلوی خودش جرأت نداشتم اشک بریزم وگرنه کاری میکرد که به غلط کردن بیفتم

 

همونجور که لباسم رو عوض میکردم به خودم دلداری دادم

_ حتما جواب منفی میشه و سام پدر اون بچه نیست و اونوقت ما دوتا باهم عقد رسمی میکنیم و از خونه ی پدریش میریم

 

آهی کشیدم و در ادامه ی رویاپردازیام به خودم گفتم

 

_ اونوقت باهم میریم خونه ی خودش و زندگی جدیدی شروع میکنیم

 

بغضم رو قورت دادم و یکی از دستام رو روی پهلوم فشار دادم

 

وسایلم رو جمع کردم و آروم به طرف در اتاق رفتم

همون لحظه سام هم اومد

 

زیر بازوم رو گرفت و کمک کرد بهتر قدم بردارم

اما به صورتم نگاه نمی‌کرد

 

زیرچشمی به صورت اخمالودش نگاه کردم

 

نمی‌خواستم تصور کنم که جواب اون آزمایش ممکنه مثبت باشه

چون از اتفاقات بعدش وحشت داشتم

 

هرچیزی که بود تهش به تنهایی و نابودی من ختم میشد

 

بودن با این مرد بداخلاق یه درد بود و نبودش درد دیگه.

 

در هر صورت بود و نبودش دردآور بود!

 

با کمک سام سوار ماشین شدم

اولین بار بود که غر نمیزد و در سکوت به خیابون خیره شده بود و رانندگی میکرد

 

آب دهنم رو قورت دادم تا راه گلوم باز بشه

 

_ میریم خونه؟!

 

_ نه. میریم جواب آزمایش رو بگیریم

 

 

 

 

سرم رو به طرفش چرخوندم

 

_ منو ببر خونه حالم خوب نیست

 

_ باهم برمیگردیم

 

تحکم صداش من رو ساکت کرد

 

نمی‌خواستم جوابش رو بدونم اما راه فراری به ذهنم نمی‌رسید

 

با تردید سوالی که مثل سوهان به روحم خراش می انداخت رو به زبون آوردم

 

_ اگه اون بچه ی تو باشه میخوای چیکار کنی؟!

 

با خشم نگاهش رو به صورتم کشوند

جوری که از سوالم پشیمون شدم

 

_ هنوز حالیت نشده سوال تکراری به مزاجم خوش نمیاد؟!

 

_ اما من جوابی ازت ندیدم

 

_ چند بار باید بگم بچه ی اون زنیکه از من نیست تا توی گوشت فرو بره؟!

 

بغضم رو قورت دادم

 

_ یه درصد احتمال بده که مال تو باشه…

 

_ سقط میشه!

 

حتی نذاشت نفس بکشم بلافاصله چنین حرفی زد.

 

لرزه ای به تنم افتاد و ناخواسته دستام رو بغل گرفتم

 

جلوی آزمایشگاه ماشین رو نگه داشت

 

_ پیاده شو باهم میریم جواب رو میگیریم

 

برخلاف میلم، برای اینکه دوباره اخلاقش تند نشه دنبالش راه افتادم

 

جلوتر که رفتیم با دیدن هستی و مامان و بابای سام جا خوردم

یعنی همشون اومده بودن تا همون لحظه جواب رو ببینن؟

 

با صدای آرومی سلام کردم

 

سام رو به باباش کرد

 

_ کی برگشتین؟! گفته بودی دو سه روزی طول می‌کشه

 

_ میدونستم جواب آزمایش میاد گفتم خودم باید اینجا باشم

 

منیرخانوم نگاهی به حال پریشون من انداخت و با نگرانی به طرفم اومد

 

_ چی شده دخترم چرا رنگ به صورتت نمونده؟!

 

 

 

لبخند کمرنگی زدم

 

_ چیزی نیست پهلوم خورد به میز یه خراش سطحی برداشته

 

متعجب مانتوم رو کنار زد و با دیدن باندهای دور کمرم دست راستش رو محکم روی دست چپش کوبید

 

_ خدا مرگم بده تو به این میگی سطحی؟!

 

نگاه تندی به سام انداخت

_ واقعا خجالت بکش سام کسی با زنش…

 

حرفش رو قطع کردم

_ به خاک برادرم قسم کار سام نبوده

 

نگاه همشون متعجب به طرفم کشیده شد

میدونستم تا قسم نخورم باور نمیکنن و سام هم آدم توضیح دادن به کسی نبود، دلم نمی‌خواست بی گناه محکوم بشه

 

سام با اخم دستم رو گرفت

 

_ حالا وقت این حرفا نیست بریم داخل

 

هستی با فاصله ازمون ایستاده بود

 

همه باهم داخل رفتیم

 

جواب آزمایش رو دادن دست سام

 

_ دکتر توی اتاق رو به روییه برید داخل تا جواب رو بهتون توضیح بده

 

پاهام سست شده بود و من رو توی راه رفتن یاری نمی‌کرد

 

نگاهم به مچ دستم افتاد که بین انگشتای سام درحال فشرده شدن بود

 

انگار میدونست دنبال راه فرار میگردم، من رو دربند گرفته بود

 

داخل اتاق که رفتیم در رو نیمه باز گذاشتن

سام مچم رو رها کرد و برگه رو به طرف دکتر برد

 

پشتم رو به دیوار چسبوندم و خیره به دهن دکتر منتظر موندم تا جواب رو توضیح بده

 

هستی از شدت اضطراب مدام این و پا و اون پا میکرد

 

نگاهم رو یکی یکی روی تک تک کسایی که توی اتاق بودن چرخوندم

 

دکتر با دقت برگه رو از نظر گذروند

 

سرش رو بلند کرد و نگاهش رو بین سام و باباش چرخوند

 

_ کدوم یک از شما آقایون آزمایش داده؟!

 

بابای سام زودتر دستش رو روی شونه ی سام گذاشت

 

_ پسرم آزمایش داده

 

دکتر سری تکون داد و نگاه مستقیمش رو به سام انداخت و مشغول توضیح دادن شد

 

_ آزمایش DNA جنین ۹۹ درصد با شما مطابقت داره

 

زانوهام شل شد و بی اراده پشتم روی دیوار سر خورد

 

_ تبریک میگم شما پدر بچه هستین

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 31

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x