در حیاط همچنان باز بود چشم هایش را اطراف کوچه چرخاند و با دیدن ماشین لوکس مشکی رنگی که در کوچه پیچید حیرت زده از جا پرید
ماشین اول کوچه توقف کرد
لادن با سرعت به طرف ماشین رفت
شک نداشت خودش بود!
ماشین ساواش را در مدرسه دیده بود و میشناخت
اصلا ماشینش مدت ها موضوع بحث دخترها بود!
ارام خندید :
_ ماشینش از خودش بیشتر طرفدار داره بیشرف
ساواش با اخم هایی درهم از ماشین پیاده شد و همچنان که به صفحه ی موبایلش خیره بود پرسید
_ ببخشید منزل حاج مرتضی کدومه؟
سرش را بلند کرد و نگاهش به چشم های سرکش لادن افتاد و ناباور موبایلش را پایین گرفت
باورش نمیشد!
دخترک کم در مدرسه عذابش میداد که اینجا هم مجبور بود تحملش کند
عصبی غرید :
_ تو؟؟؟
در دل ادامه داد
« اینا همه اش یک تصادف بوده!
حتما این حاج مرتضی با این دختره تو یک محله زندگی میکنن!
امکان نداره از یک دختر بچه رکب خورده باشی»
ساواش با ناباوری پوزخند زد :
_ تو اینجا چی میخوای دختر جون؟
لادن شیطنت آمیز خندید
اصلا دیدن همین چهره بهت زده و مات دانشپژوه به کل زحماتی که کشیده بود میارزید!
خنده اش را خورد و ابرو بالا انداخت
به در حیاطشان اشاره کرد :
_ خونمون اینجاست!
ساواش کلافه موهایش را چنگ زد و سعی کرد خوشبینانه فکر کند
در دل تکرار کرد
” حتما با این حاج مرتضی هم محلهای هستن!”
پوفی کشید و بیحوصله غرید :
_ خونه ی حاج مرتضی کدومه؟
لادن ابرویی بالا انداخت و دوباره به در خانهشان اشاره کرد :
_ نشونتون دادم که استاد!
ساواش حیرت زده خندید
پر حرص و عصبی!
_ با من بازی نکن دختر بد میبینی!
هیجان لادن تازه شروع شده بود
قصد او دقیقا همین بود!
شانه ای بالا انداخت :
_ مگه خودتون نگفتید خونهی حاج مرتضی رو نشونتون بدم؟
ساواش عصبی در ماشینش را باز کرد
در این لحظه تنها چیزی که میخواست این بود که از آنجا دور شود
بعدا میدانست چطور به حساب این دختر برسد!
چوب خطش پر شده بود
ساواش دانشپژوه را چه به این بچه بازی ها؟!
دخترک نمیدانست چهخبر است وگرنه از کنار ساواش هم عبور نمیکرد
لادن از گذشته تیره و تار ساواش اطلاعی نداشت که اگر داشت حتی با او هم صحبت هم نمیشد
همینطور عمه اش که شک نداشت از قصد او را گرفتار این دختر بچهی زبان نفهم کرده بود!
هنوز سوار ماشین نشده بود که کسی صدایش زد
_ آقای دانش پژوه؟
ساواش به عقب چرخید و با دیدن مرد میانسال و جا افتادهای که مطمئنا همان حاج مرتضی بود ، برای ثانیه ای چشم هایش را بست
_ نیومده دارید تشریف میبری؟
لطفا پارتارو طولانی تر بذارید ممنون
تو زیبا توی رمان دونی نیستی؟
ت کیستی؟😂
ادمین جان تو رو جدت اگه با نویسنده در ارتباطی بهش بگو بیشتر بنویسه
باور کنید دست من نیست با نویسنده هم ارتباط ندارم 🌹
باشه باور کردم😂
اشکال نداره من از این بدترش رو هم خوندم مثل رمان گلادیاتور و دلارای