ساواش بازویش را چنگ زد و با یک حرکت تن ناتوان و ضعیفش را بالا کشید
_ خودت انتخاب کردی
اینبار پاش بمون چون نمونی نفستو میگیرم
نمیتوانست بایستد اما با همان حال خراب به نشان تایید سرتکان داد
پرستار تذکر داد
_ تشریف میبرید؟ حالشون خوب نیست بهتره بمونن
ساواش زمزمه کرد
_ نیازی نیست
_ پس فرم رو امضا کنید بی زحمت
با مسئولیت خودتون مرخص بشن
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
ساواش بی توجه به حضور لادن در صندلی کنارش هر چنددقیقه با کسانی تماس میگرفت
از صحبت هایش اینطور پیدا بود که درگیر پس گرفتن زمینیست که لادن به یک سوم قیمت فروخته و حال خریدار قیمت فروش را چهار برابر قیمت اصلی اعلام کرده بود!
لادن سرش را به شیشه تکیه داده و خیره بیرون بود
خبر نداشت روزهای بعد حسرت دیدن همین ماشین ها و خیابان و رهگذر هارا میخورد…
آه کشید
میدانست تماس که تمام شود باز ساواش برای ضررهایی که متحمل شده است بر سرش آوار میشود
با این همه ساواش زیاد حرفی از ضرر مالی نمیزد
انگار مسئله امیر آنقدر در نظرش بزرگ و غیرقابل جبران بود که جایی برای فکر به هزینه ها نمیماند
کم کم از تهران خارج شدند
ساواش لبخند کمرنگ مرموزی به لب داشت
لادن خیره خیابان ها بود
هرچه جلو میرفتند فضا خلوت تر و محقر تر میشد
بالاخره ماشین وارد جاده خاکی شد
حدود یک کیلومتر بعد روستای کوچکی به چشم خورد
لادن بی حال نفس عمیقی کشید و فکر کرد زندگی در این روستا برای مدت زمان کم قابل تحمل است چرا که روستا نزدیک تهران بوده و امکانات کمی داشت
وارد روستا شدند
کوچه ها تنگ و باریک شده و جلوی خانه ها زن هایی با چادر رنگی و بساط سبزی یا حبوبات به چشم میخورد
از کنار مغازهی بسیار کوچک که تابلوی ” بغالی حمیدالله” داشت گذشتند و چنددقیقه بعد از روستا خارج شدند
لادن بهت زده و سرگردان بود
جرات اعتراض نداشت اما خیال هم نمیکرد جلوتر روستای دیگری باشد
در خود جمع شد
اگر ساواش در این جاده سرش را میبرید و دفنش هم میکرد کسی خبردار نمیشد
ترسیده زمزمه کرد
_ ساواش… کجا میریم
ساواش خونسرد جواب داد
_ تا وقتی ازت چیزی نپرسیدم دهنتو باز نکن
قانون اول و مهم ترینش اینه
تو دست و پام نباش
من که میام خودتو گم و گور کن مگه اینکه باهات کاری داشته باشم
لادن سرش را سمت مخالف برگرداند تا ساواش بغضش را نبیند
نامرد…
حتی حق سوال پرسیدن هم نمیداد
انگار واقعا قصد ساختن جهنم برای دخترک را داشت
آن لحظه نمیدانست حرف نزدنش کوچک ترین قانون است
نمیدانست جهنمی که ساواش برایش در نظر دارد سوزاننده تر از این حرف هاست…
نویسنده لطفا یه کاری کن زجرهایی که لادن کشیده بی جواب نمونه و یکی پیدا بشه به لادن کمک کنه و لادن و ساواش هم ته قصه به هم نرسن