رمان ماتیک پارت ۱۲۲

4.3
(48)

 

 

 

بی آبرویی نکرده بود!

هیچ جرمی انجام نداده بود اما ساواش…

آنقدر از ساواش می‌ترسید که تمام بدنش به لرزه افتاده بود

 

ناخواسته دستش را به شکمش گرفت و ناله کرد

 

_ آی … من … من کاری نکردم

 

درد شدت یافت

 

زن غرید

 

_ دفعه بعد به آقامون میگم خودش بیاد حرف بزنه … انگار شما شهریا….

 

چشمش که به شلوار لادن افتاد با عصبانیت لب گزید

 

لادن بیشتر خم شد

 

_ ساواش … آخ خدا

 

خون روی ران هایش جریان داشت

 

ساواش کنار گوشش غرید

 

_ چی میگه این؟

 

_ دروغه

 

زن چادرش را زیر بغلش چپاند

 

_ من که بهتون گفتم

بچه منو فرستاده واسش آزمایش بارداری بگیره!

 

لادن بلندتر ناله کرد

زن حتی اسم بیبی چک را هم نمی‌دانست؟

 

 

 

ساواش با خشونت بازویش را کشید و جلوتر از او ایستاد

 

_ این مزخرفاتو تموم کن خانم

دیگه هم نیا اینجا که بد می‌بینی

 

زن غرید

 

_ خوبه حالا بدهکارم شدیم

 

لادن دیگر نتوانست طاقت بیاورد

 

استرس شدید حالش را بدتر کرده بود

 

روی زانو خم شد و بلند نالید

 

_ آی

 

ساواش بهت زده شانه هایش را گرفت

 

_ چته؟

 

زن سر بچه را در شکم خودش فرو کرد و چشم غره رفت

 

_ ببرش درمونگاه تو جاده

مگه بار شیشه نداره؟

این خونریزی معمولی نیست که ، زبونم لال خونریزی سقطه

 

لادن میان درد وحشت زده زمزمه کرد

 

_ چی میگی خانوم؟ آی … من خیلی وقتا اینطوری میشم سقط چیه؟

 

زن دست بچه را کشید و غرغر کنان راه افتاد

 

_ زن حامله عادت میشه و ما نمیدونستیم

 

 

 

ساواش در را پشت سرش بهم کوبید و غضبناک سمت دخترک برگشت

 

با ترس و درد نالید

 

_ درد دارم … میشه … میشه بری مُسکن و پد بخری؟

 

ساواش به شلوارش خیره شد و او خجالت زده پاهایش را بهم چسباند

 

_ چرا انقدر خونریزیت شدیده؟

 

لادن وا رفت

صدایش پر از شک و بددلی بود

 

به خودش و شانسش لعنت فرستاد

به پسرک دهن لق همسایه هم همینطور!

 

سعی کرد آرامش را حفظ کند

 

_ چون … چون این ماه عقب انداخته بودم بعد من همیشه…

 

ساواش میان حرفش پرید و همه چیز بدتر شد

 

_ چرا عقب انداختی؟

 

بغض کرد

با درد لب زد

 

_ ساواش؟

 

_ جواب منو بده جای ساواش ساواش کردن

 

_ چی بگم؟ توروخدا اینطوری نکن

خیلی درد دارم مسکن نخورم می‌میرم

 

_ درست جواب منو ندی خودم میکشمت

 

 

 

خدایا…

مجبور بود

در دل به مادرش التماس کرد ببخشدش

نگاهش را دزدید

 

_ به جون مامانم الکی میگه ساواش

آزمایش بارداری چیه آخه

 

اگر نمیگفت ، اگر قسم نمی‌خورد ساواش دوباره به جانش می افتاد

طاقت نداشت…

 

ساواش دندان روی هم فشرد و چنگی در موهایش زد

 

او حتی از لادن هم کلافه تر بود

 

بی میل غرید

 

_ برو تو حموم تا همه جارو به گند نکشیدی

 

سمت سوییچ و کیف پولش رفت و ادامه داد

 

_ چی باید بگیرم؟

 

لادن تلخ لبخند زد

شاید روزی همه چی بهتر شود

این مرد بالاخره می‌بخشیدش

حتی حالا از روزهای اول نرم تر شده بود

 

_ واست می‌نویسم

 

ساواش سرد سر تکان داد و برای برداشتن کتش سمت اتاق قدم برداشت که چیزی زیر‌ پایش آمد

 

ناسزایی به خانه قدیمی گفت و نگاهی به موکت انداخت

 

با دیدن بیبی چک صورتی رنگ خشک شد..

 

 

 

 

لادن مسیر نگاهش را دنبال کرد و برای ثانیه ای حس کرد زمان متوقف شد

 

کاش حالا که جسارت بریدن نفسش را نداشت قلبش از حرکت می ایستاد

 

بی جان لب های خشکش را حرکت داد

 

_ من … ساواش

 

به نفس نفس افتاد

 

انگار مسافتی طولانی را دویده

 

ساواش خم شد و با چشمان به خون نشسته بیبی چک را برداشت

 

لادن به پشت سر خیره شد

 

اگر از در بیرون میدوید چه؟

میتوانست نجات پیدا کند؟

اصلا کجا را داشت برود؟

خانه ی پدری؟

کدام یک از خواهرهایش در را به رویش باز می‌کردند؟

 

پاهایش حتی توان ایستادن هم نداشت چه برسد به دویدن!

 

_ من … ازش استفاده نکردم … به خدا فقط … فقط برای … من یاد نداشتم … فکر کردم که تو …

 

با ضربه محکمی که روی گونه اش فرود آمد صدایش خفه شد

 

وحشت زده روی زمین افتاد و با هر دودست صورتش را گرفت

 

 

 

ساواش پچ زد

 

_ پاشو

 

نیمه چپ صورتش را به زمین فشرد و هق زد

 

_ نزن … توروخدا باورم کن ساواش

 

_ پاشو تو چشمای من نگاه کن

 

_ پریودم عقب افتاده بود از استرس

 

ساواش عصبی تر غرش کرد

 

_ پاشو بهت میگم

 

لادن زار زد

 

_ تو که می‌بینی پریودم … اگر حامله بودم….

 

صدایش با نعره ساواش خفه شد

 

_ بهت میگم پاشو هرزه

 

با پاهای لرزان ایستاد و حتی فرصت پلک زدن هم پیدا نکرد

 

چرا که انگشتان ساواش دور گردنش حلقه شد

 

بدن بی جانش را عقب هل داد ، تا جایی که به دیوار چسبید و بعد با تمام توان انگشتانش را فشرد

 

_ باید همونجایی که لخت تو تخت اون حروم زاده پیدات کردم میکشتمت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 48

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
fati ahwaz
1 سال قبل

سلام پارت ١٢٣
من تازه وارد شدم میخواستم بدونم چه روزهای رمان ماتیک و میزارید مرسی

شیوا رحیمی
1 سال قبل

وای کاش یکی لادن رو از دست ساواش نجات بده، کاش این دوتا اخر داستان با هم نباشن و لادن بره🥲

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x