رمان ماتیک پارت ۱۳۴

4.6
(63)

 

ساواش پوف کشید

 

به سختی دست های دخترک را از دور گردنش باز کرد و عقب هلش داد

 

_ نکنه جای دیگه ای برای رفتن داری؟

اگر اینطوره هری!

 

لادن بینی اش را بالا کشید و آرام زمزمه کرد

 

_ من اینجا نمی‌مونم…

 

ساواش بی حوصله کنارش زد

 

_ برو اونور ببینم چه بلایی سر برقا اومده

فیوز پریده حتما

 

_ کجا میری؟

 

ساواش محلش نداد و از در بیرون زد اما دخترک آرام نگرفت

 

مثل جوجه اردکی که پشت مادرش میرود در یک‌قدمی ساواش به راه افتاد اما او بی حوصله تر از این حرف ها بود

 

_ کجا؟!

 

لادن به التماس افتاد

 

_ به خدا صدا می‌شنوم

حس میکنم یکی داره نگاهم‌ میکنه!

 

ساواش غرید

 

_ مزخرف نگو

کی این چرت و پرتارو گفته بهت؟

 

صادقانه جواب داد

 

_ زن همسایه

 

_ زن همسایه غلط کرد با تو!

اینا همه سواد ندارن و خرافاتی‌ان

تو چی؟

 

 

 

لادن سکوت کرد و او به راه افتاد

 

اینبار به حضور دخترک اعتراض نکرد

 

حریفش نمیشد!

 

غرغرکنان زیرلب با خودش حرف زد

 

_فیوز پریده

 

لادن آرام زمزمه کرد

 

_ شب میمونی ، مگه نه؟

 

ساواش با سیم ها مشغول بود

جوابش را نداد

 

بالاخره با روشن شدن فضا عقب کشید

 

وارد خانه که شدند لادن روی کاناپه نشست و بینی‌اش را بالا کشید

 

ساواش به چهره جمع شده از دردش نگاهی انداخت

 

_ چته؟ تو چشم من نمک پاشیدی خودت دردت گرفته؟ نمک چرا اصلا؟ نمیفهممت واقعآ

 

لادن نگاهش را دزدید

 

_ قبلا یک فیلم ترسناک می‌دیدم زنِ نمک می‌ریخت رو….

 

با دیدن‌ نگاه سرزنش آمیز ساواش حرفش را خورد و آرام ادامه داد

 

_نمیدونستم تو اومدی

خواستم فرار کنم خوردم زمین

زانوهام خونی شده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 63

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x