رمان ماتیک پارت ۸۵

4.4
(34)

 

 

 

وارد اتاق شد که ساواش را در حال پوشیدن شلوارکش دید.

 

محکم لب گزید و سرش را پاینن انداخت.

 

_ببخشید ، نمی‌دونستم که…

 

ساواش که توجه‌اش به لادن جلب شده بود ، خونسرد لبخندی زد :

 

_مشکلی نداره.

اینجا اناق هردومونه نه؟

خوشم نمیاد انقدر تو خونه ی خودت معذبی

 

لادن برای گفتن حرفی دودل بود ، نفس عمیقی کشید :

 

_فکر نمی‌کردم یه روزی برسه که دلیل دیدن خانواده‌م تو باشی.

 

ساواش دستش را در جیب شلوارک ورزشی‌اش کرد و ابرویی بالا انداخت:

 

_گاهی اوقات اتفاقاتی می‌افته که هیچ وقت فکرش رو نمی‌کردیم

اشتباه میکنیم اما بزرگ ترین اشتباه ها هم راه جبران دارن

مهم اینه تصمیمی بگیریم که حال خودمون و عزیزامون خوب باشه نه؟

 

لادن بدون اینکه پلک بزند به ساواش خیره شد و زمزمه کرد.

 

_ هر اشتباهی؟

 

 

 

 

ساواش ابرو بالا انداخت

 

_ چی؟

 

_ هراشتباهی راه جبران داره؟

 

_ شاید.. اگر از خط قرمزای طرف رد نشی

 

_ خط قرمز تو چیه ساواش؟

 

ساواش مهربان خندید

 

_ چه قدر خوشحال میشم میبینم اون دختر سرکش و لجباز قصد روبه راه کردن زندگیمونو شناخت منو داره

 

لادن دست های لرزانش را در هم گره داد

 

_ نگفتی خط قرمزت چیه

 

_ بیتا رو یادته؟

خط قرمز من کاریه که اون باهام کرد

خط قرمزم خیانته

 

جان از تن لادن خارج شد

 

رنگش پرید و سعی کرد بلند بلند به گریه نیفتد

 

باید عادی رفتار میکرد

او تا نیمه راه را رفته بود

راه برگشت نداشت

 

باید از این قفس میگریخت

 

تحمل لمس دوباره ی تنش توسط این مرد را نداشت

 

تحمل زندگی معمولی بی توجه به اتفاق هایی که افتاده!

 

_ خواستم … خواستم بگم ممنونم ازت … برای امشب

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 34

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x