رمان مادمازل پارت ۱۳۴

4.3
(30)

 

 

 

 

چنان محکم کف دستش رو زده بود به باسنم که شک نداشتم الان قرمز و متورم شده و حتی بدنمم باهاش عقب و جلو شد رو میز و حاصلش شد خوردن دستم به یکی از لیوانها و افتادنش روی زمین و هزار تیکه شدنش….

گله مندانه گفتم:

 

 

-فرزااااام….این چه کاریه آخه!؟ ببین چیکار کردی…لیوان رو شکوندی!

 

 

نیشخندی زد و بدون اینکه خودش رو جا به جا بکنه پرسید:

 

 

-من یا تو !؟

 

 

-توووو

 

 

-نه خیر تو شکوندی…

 

 

اخم کردم و گفتم:

 

 

-تو باعث شدی…

 

 

اینو گفتم و خواستم کمرم رو صاف نگه دارم که این اجازه رو نداد.دست راستش رو گذاشت رو شکمم و کنار گوشم گفت:

 

 

-یادت باشه حق نداری بعد دانشگاه جای دیگه ای بری! یه راست میای خونه…

 

 

وقتی اینجوری حرف میزد حس میکردم اسیرم.

درست مثل این زندونی هایی که بهشون مرخصی میدن.

آهسته گفتم:

 

 

-باشه…ما که دیشب درموردش حرف زدیم! حالا میشه لطفا بلند بشی! خیلی کار دارم

 

 

اینبار باهام لج نکرد و خودش رو کشید کنار تا بتونم صاف بایستم.

 

 

 

 

 

صبحونه نخورد.

انگار کلا اومده بود یه لیوان آب بخوره و بره.

خودم یه لقمه براش گرفتم و بعد بدو بدو به سمتش رفتم.

کنار آینه ی نزدیک به در ایستاده بود و از مرتب بودن سر وضعش تو آینه مطمئن میشد.

گاهی مثل الان اونقدر غرق خوشتیپی و جذابیتش میشدم که دلم میخواست اصلا از خونه بیرون نره.

دلم‌میخواست نگهش دارم واسه خودم تا هیچ چشمی سمتش نره.

نزدیکش که شدم ایستادم.

لبخند زدم و لقمه ی توی دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم:

 

 

-بگیرش!

 

 

چشم از آینه برداشت.سرش رو چرخوند سمتم و با نگاه به لقمه ی توی دستم پرسید:

 

 

-این چیه !؟

 

 

با لبخند و شوق جواب دادم:

 

 

-لقمه اس دیگه! آخه صبحونه هیچی نخوردی.اینو برای تو گرفتم!

 

 

بدون اینکه ارم بگیرش با لحن سردی گفت:

 

 

-نیازی نیست‌…سر کار صبحونه میخورم!

 

 

مظلوم نگاهش کردم و پرسیدم:

 

 

-یعنی اینو نمیخوای بخوری؟من اینو با عشق واسه تو آماده کردمااااا…از ما گفتن بود…به این میگن لقمه ی پر عشق!

 

 

فکر کنم مظلومیت توی صدام مجابش کرد اون لقمه رو ازم بگیره و بعد هم که یه لقمه ی یچپش کرد وپرسید:

 

 

-خب…راضی شدی!؟

 

 

خوشحال شدم از اینکه لقمه ای که واسش گرفته بودم رو ازم‌گرفت.

رو پنجه پاهام بلند شدم.

قدم فقط به این رسید که چونه اش رو ببوسم و بعد هم لبخند زدم و گفتم:

 

 

-حالا شدم!

 

 

دستهامو از دو طرف صورتش به آرومی پایین آوردم و بهش خیره شدم.

عین آدم آهنی فقط نگاهم میکرد.

دوباره لبخند زدم و باز رو پنجه هام بلند شدم و اینبار لب پایینیش رو بوسیدم.

چقدر لبش نرم بود.

 

آهسته زمزمه کردم:

 

 

“تو از شکلات هم خوشمزه ای! تو انرژی زایی”

 

 

عقب رفتم.

می بوسیدمش جون و انرژی میگرفتم از بس دوستش داشتم.

از بس عاشقش بودم و این عشق نه با بداخلاقی هاش کم میشد و نه با بی مهری هاش…

اصلا کی میتونست از آدم‌بی نهایت جذابی مثل فرزام‌متنفر بشه !؟

مگه شدنی بود !؟ نه نبود…

نمیشد دوستش نداشت چون بودن با اون رویا بود.

عقب رفتم درحالی که چشمهاش خیره به چشمهام بودن.

خیلی جدی گفت:

 

 

-من رفتم بزک دوزک نکنی و بری بیرون! حق آرایش غلیظ نداری!

مانتوی کوتاه و بدن نما هم بپوشی خودم تو تنت جرش میدم!

 

 

پووووف!

مردای دیگه قبل رفتن به سرکار کلی حرف عاشقانه میزنن و قربون صدقه ی خانمشون میرن اونوقت آقا فرزام اینجوری از خجالت ما درمیومد.

دپرس نگاهش کردم و گفتم:

 

 

-باشه!

 

 

چرخید که بره اما یهو ایستاد.

نمیدونستم اینبار میخواست با چی گیر بده.

چرخید سمتم.

با شک و تردید نگاهم کرد و گفت:

 

 

-در ضمن…

 

 

پرسشی نگاهش کردم که در ادامه گفت:

 

 

-موقع بیرون رفتن از خونه از خودت سلفی میگری واسم میفرستی.

 

 

با شنیدن این حرف چشمهام دچار اون‌حالتی شدن که بهش میگن درقلمبیدگی.

چرا باید براش سلفی میفرستادم از خودم !؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 30

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لمیا
لمیا
1 سال قبل

اصلا کی می‌تونست از ادم بی نهایت جذابی مثل فرزام متنفر بشه؟!
مگه شدنی بود؟… نه نبود…
من متنفرم بابا این چی داره که نمیتونی؟ شورشو در اوردی رستا بی نهایت جذاب کیه این آدم جادوت کرده شک نکن😶😂

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای بابا بیخیالش رستا .سلفی بگیر تا دلش قنج بره مردک گولاخ .خوب میخواد چکت کنه دیگه وبعد بهونه ای برای گیر دادن

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x