رمان مادمازل پارت ۱۴۰

4.2
(26)

 

 

 

چون اینو گفت از اون فاز تحریک شدن بیرون اومدم.

تا بهش رو میدادم و باهاش خوب تا میکردم زود هوا برش میداشت و پررو میشد و مثل الان خواسته هاشو که خوب میدونست با نظر من مغایرت داره مطرح میکرد.

سگرمه هامو زدم توی هم و با پایین آوردن دستم خیلی عصبی و خصمانه جواب دادم:

 

 

“نههههه!”

 

 

دوباره موبایلشو بالا گرفت و اونو رو به روی صورت خودش گرفت و پرسید:

 

 

“چرا…؟”

 

 

عصبی گفتم:

 

 

“چرا نداره… هچ جهنمی حق نداری بری ”

 

 

مظلوم نگاهم نکرد تا به این واسطه مثل دفعات قبلی منو از تصمیمم منصرف بکنه.

انگار که جدی جدی زیادی پررو شده باشه گفت:

 

 

“اما من به دوستام گفتم میخوام برم”

 

 

با این اصرارهاش داشت عصبی ترم‌میکرد.دندونامو رو هم‌سابیدم و گفتم:

 

 

“خیلی بیخود کردی بی مشورت من همچین کاری کردی…بهت رو دادم‌ پررو شدیا”

 

 

سر کج کرد و گفت:

 

 

” فرزاااااام”

 

 

نگاه تندی بهش انداختم و گفتم:

 

 

” مرگ و فرزام‌…گفتم نه”

 

 

با پررویی گفت:

 

 

“میرم فرزام.خسته شدم از توی خونه بودن”

 

 

با این حرفش به کل حسمو پروند و کفری ترم کرد…

 

 

 

 

این حرفش به کل حسمو پروند و کفری ترم کرد.

اصلا دلم نمیخواست رو حرفم حرف بزنه اما الان با پررویی داشت اینکارو میکرد.

بدلاوت شده بود.

آره…بدعادت شد وگرنه

من میگفتم بمیر باید بمیره.

میگفتم حق نداره بره بیرون نباید میرفت…

اصلا هر چی من میگفتم باید یه کلمه میگفت چشم..نه بیشتر!

با غیظ گفتم:

 

 

“رستا تو پاتو بزاری بیرون من قلمش کردم”

 

 

از خشم زیاد اون سردرد فروکش شده دوباره عود کرد.

خوشگلی و

زیادی تو چشم بودن اندامش هم در سخت گیری هام بی تاثیر نبود اما درکل تو خونه ی من نباید به رستا خوش میگذشت.

حوله اش رو برد بالا و گفت:

 

 

“میرم و یکی دو ساعته برمیگردم”

 

 

دستمو بردم بالا و محکم کوبوندم رو میز و گفتم:

 

 

“رستا منو روانی نکن…خون منو به جوش نیار…وقتی میگم جایی نباید بری نبااااااید بری”

 

 

برخلاف همیشه نترسید و کارش به چشم گفتم و تسلیم شدن نرسید.

اخم کرد و گفت:

 

 

“ولی من میرم فرزام چون به دوستام قول دادم…خداحافظ…”

 

 

ودرکمال تعجبم تماس رو قطع کرد….

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 26

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

امیدوارم خراب نشه همه چی

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x