رمان مادیان وحشی پارت 64 (آخر)+عکس شخصیت ها

4
(23)

+شما دارین به من میگین سردار خودشو معرفی کرده به اداره پلیس؟
دارین میگین دو نفرو کشته؟
م..من ، من باور نمیکنم!

اشکامو پاک کردم و زود از خونه بیرون رفتم …

1 سال بعد …

سرمو بین دستاش گرفت و لبخند محوی زد

ــ من و تو کی عاشق همدیگه شدیم؟

لبمو به دندون گرفتم و تو گلو خندیدم

+محض یاد آوری امشب عروسی دلدار و نوتریکاس
ما ام هنوز هیچ کاری نکردیم
بیا بریم خرید واسه این حرفا وخت زیاده

پیشونیمو بوسید و چشمی گفت
چه حس خوبی بود که بالاخره با سردار بودم …
که بالاخره داشتمش …!

🏷رآویْْ

دو ماه بعد از مراسم ازدواج دلدار و نوتریکا ، سردار و نایریکا با یکیدیگر ازدواج کردند
امیر ارسلان دوباره شرکتش را به ایران انتقال داد و همراه اسنات ، دلدار نوتریکا نایریکا و سردار برای همیشه به ایران برگشتند …

🚬🖤🚬🖤🚬🖤🚬🖤🚬🖤🚬🖤🚬🖤🚬🖤🚬🖤

پایان فصل دوم رمان سادیسمیک

#f.m

سردار
نوتریکا
دلـدار
نایریـکا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 23

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
princessmahdiyeh@gmail.com
1 سال قبل

رمانت بازم ادامه داره؟!

princessmahdiyeh@gmail.com
1 سال قبل

بجز این رمان دیگه چ رمانیو مینویسی؟!

مهرسا
مهرسا
1 سال قبل

اسم رمان های ک بعد از امتحانات میزاری چیه فلور.

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x