رمان ملت عشق

4.2
(26)

صادق-ماشالله پسر
– از کتو کول افتادم
صادق-همینطوری تمرین کنی همو..
هاشم – تو این سگ دونی یکی نیست ببینه اون بی پدر مادر کدوم گوریه
– صداتو چرا انداختی رو سرت .. ابن همه اومدی جواب نگرفتی گورتو گم کن دیگه
هاشم – ننه کسی نزاییده برا من تایین تکلیف کنه اومدم حقمو بگیرم تو سگه کی هستی بخایی زر زر کنی برام .
– آخه سیرابی یه نگاه به خودت بنداز بعد بیا اینجا برا من یاوه بگو .. اون موقع که پولتو دادی بهش به کسی گفتی که الان میخای همه توعونشو بدن ..واسادی یجا زیر پات سبز شده میخای پیداشم کنی .. وقتی مغزتون بکار نمیندازی طرفت کیه چیه پولتو بهش قرض میدی بعد باید بری گدایی پول خودت اینو بکن آویزه اون گوشت .. دیگم نبینم پاتو از گلیمت دراز تر کنی
صادق- اینسری ببینم معرکه گرفتی تو باشگاه‌‌من
جور دیگه باهات طرفم گرفتی یا ن ؟ گورتو گم کن نبینمت اینجا..
هاشم فکش قفل شده بود با نفرت چشم تو چشم نگاش میکردم که زد به چاک .. مردک یه لا قبا فک میکنه کارش با دوده آدمه ، آخه سیرابی اگه کسی با دود بزرگ میشد که الان دودکش این همه سال یه اندازه نبود.. خسته بودم همونجا دوش گرفتم تیشرتمو پوشیدم با جین لی از بروبچ خدافظی کردم سوار ماشین شدم سمت حجره دنبال آقام …‌رسیدم مغازه رو بستیم با آقا راه افتادیم سمت خونه سر راه مامان خرت و پرت میخاست گرفتم براش رسیدیم ماشینو پارک کردم رفتیم تو .
-سلام .
مامان- سلام ، خوش اومدی حاجی .
آقا – سلام .. خوبی خانم .
مامان – خداروشکر ، حاجی کتتو در بیار آویزون کنم .
آقا داشت کتشو در می‌آورد رفتم تو آشپز خونه وسایلو گذاشتم رفتم سر یخچال آب برداشتم سر کشیدم .
مامان – ا‌ِاِاِ چرا سر میکشی.. لیوان پس واس چیه ؟ گرفتم فقط تو دکور باشه ؟ یه دست دراز کنی لیوان برداری آب بریزی توش چقدر مگه کار داره که نمیکنی پسر.
– فداتشم مامان خستم .. ندیدم مبینارو کجاست؟
مامان مِن مِن کرد ..
مامان – چیزه مادر .. خسته ای برو پیش حاجی برات شربت بیارم.
– مبینا کجاست ؟
مامان – الان میرسه مادر .
– چی ( صدامو بردم بالا ) ساعت داره ده میشه این دختر کدوم گوریه ؟ حالیش نیست گفتم هر قبرستونی میری هشت خونه باش .. خیره سر باس بفهمه با کی طرفه هرچی میگم انگار دارم به خر میگم بار چندمشه دیر میاد چه گوهی میخوره اون بیرون.
مامان – مادر از راه رسیدی خسته ای دادو بیداد نداره .. با دوستاش رفته بیرون داره میاد داد.
– دِ ن هرچی میگم انگار نشنوفته به خر میگم آدم میشد .. ناموسم تا الان بیرونه به من میگی آروم باش؟؟؟ دست میزاره رو غیرت من همه غلطی میکنه هِی هیچی نمیگم هِی باهاش راه میام ولی این نمیفهمه تو اون مغزش نمیره .. غلط میکنه تا الان بیرونه یکی ببینتش نمیگه دختر حاج رضا تا الان اون بیرون چه گوهی میخوره ؟؟
مامان – ( زد تو صورتش ) پسر داد نزن آقات میشنوه ناخوش میشه ..
– بزار بفهمه دردونه اش ساعت ده شب میاد خونه .. بزار ببینه ناموسش تا الان کدوم گوری بوده .
مامان – آریا مادر خونه دوستش رفته جایی نرفته .
– هر گورستونی رفته بهش گفتم هشت خونه باش گفتم یا نگفتم ؟
مامان – گفتی مادر .
– دِ خو میگی گفتی الانم خونه کدوم رفیقش رفته ؟ این موقع شب ننه بابا طرف نمیگن تا این موقع شب تو خونه ما چه گوهی میخوری اصن طرف اومدیمو داداش داشت این موقع شب که میاد خونه بعد ناموس من تو خونشون باشه؟ غیرتم کجا رفته که طرف چشمش بیوفته به خاهر من ..
آقا – چی شده .
مامان – حاجی برو بشین چیزی نشده.
– ینی چی هیچی نشده مادر من .. دخترت هنوز نیومده خونه هیچی نشده ؟؟؟؟؟؟ اون موقع که میخام آدمش کنم آقا میگه کاریش نداشته باش واس همین چیزاس بزار بفهمه دخترش تا الان بیرون بوده که به من نگه سخت نگیرم بهش .. د نمیزارید آدمش کنم
آقا – حاج خانم نگفتم تو این خونه نیستم حواست باید به همه چیز باشه ؟ این دختر تا این موقع شب کجاست ؟ حواست کجاست خانم
مامان – حاجی حواسم بهش هست گفت زود میاد نمیدونم چرا دیر کرده ..
آقا – زنگ بز…….
صدای زنگ اومد رفتم سمت در ..
مامان – اومد حاجی .. برو بشین حاجی خودم باش حرف میزنم .. آریا مادر بیا برو پیش آقات ..
– واس بفهمم تا الان گدوم گوری بوده.
مامان – آریاااا بیا برو مادر .. دعوا میکنید شر میشه .. بیا برو جلو آقات دعوا نکنید ..
– ینی میگی ناموسم ۱۰ شب بیاد خونه نفهمم کجا بوده ؟؟؟ از من میخای بی غیرت شم ؟؟؟؟؟
مامان درمونده نگام میکرد با صدای مبینا برگشتم سمتش .
مبینا – سلام .
– علیک .. ساعت چنده ؟
مبینا سرشو انداخت پایین هیچی نگفت .
– اون جف چشارو بنداز به ساعتت بگو ساعت چنده !
مبینا – داداش .. مَ..مَن رَ.فته بو…
– (داد زدم ) گفتم بگو ساعت چنده .
مبینا با ترس نگام کرد بعد به ساعتش نگاه کرد .
مبینا – اِ.مم.. ی.یه رُ.ربع به ده .
– تا الان کدوم گوری بودی .
با صدای دادم بدنش تکون خورد .
مبینا – با دوستم بودم داداش ماشینش خراب شد دیر شد .. نمیخاستم اینقدر دیر بیام ..
— اون گوشی وامونده چیه دستت ؟ نمیتونستی زنگ بزنی ؟؟ ماشین خراب شده چه غلطی کردید ؟ وایسادیم کنار خیابون براتون چراغ بزنن؟ لال بودی یا فلج؟ دِ اصن ببینم نکنه رفیقت دختر نبوده که زنگ نزدی ؟
– من نزاشتم بهتون زنگ بزنه .. نه فلج بوده نه لال .. رفیقشم منم.. دلیلی نداشته ماشین خراب شده زنگ بزنه بهتون که پاشید بیاید کاری از دستتون بر نمیومد میومدید اونجا مثل الان صداتونو مینداختید رو سرتون ما اونجا زنگ زدیم جرثقیل بیاد ماشینو ببره خودمونم ماشین گرفتیم برگردیم جرثقیل دیر اومد وگرنه زودتر برمیگشتیم .. الانم اومدم بگم مبینا با من بوده خودمم دیرم شده باید برگردم خونه .
بسکی عصبی بودم متوجه نشدم رفیقش اومد تو .. زول زده بود تو چشمام شالش رفته بود عقب یکمی از موهاش پیدا بود چادرشو هم با دستش نگه داشته بود نگاه کردم به صورتش چشمای خوشگلی داشت سیاه کرده بود گیراتر شده بود لباشم سرخ بود .. خیلی با جرعت حرف زد .. فکم بسته شده بود چیزی نمیتونستم بگم ..
صمامان – افسون .. بیا تو عزیزم ..
افسون – سلام زهرا خانم .. خوبید ببخشید دیر شد تقصیر من شد.
مامان – سلام عزیزم .. نه گلم چیزی نشده که .. بیا تو جلو در بده .
افسون – اشالله یع موقع دیگه .. دیر شده بابا نگران چند بار زنگ زده ماشینم جلو در منتظره باید برم خونه .
مامان – بیا تو زنگ میزنم به فاطی خانم میگم اینجایی .
افسون – خیلی دیره اجازه بدید برم خونه .
مامان – پس با آریا برگرد که خیال منم راحت باشه.
افسون – نه آخه نم..
– دیر وقته شمام جای ناموس من .
افسون یه نگاه بهم کرد هیچی نگفت .
– من میرم بیرون منتظرتونم بیاید .
رفتم بیرون تاکسی جلو در بود حساب کردم بره رد کارش نشستم تو ماشین منتظرش .. بعد چند دقیقه اومد در عقب باز کرد نشست عقب
– مگه تاکسی گرفتی که میشینی عقب .
افسون – یه جورایی بله .
برگشتم عقب نگاهش کردم زول زد تو چشمام .
– کجا میری خانم مسافر .
افسون – راه بیوفتید آدرس میدم.
پوزخند زدم برگشتم راه افتادم آدرس داد .
— کجا رفته بودید که ماشین خراب شد ؟
افسون – بیرون .
با حرص از تو آینه نگاهش کردم چادرشو قشنگ گرفته بود قرص صورتش گیراتر شده بود به بیرون نگاه می‌کرد نگاهمو ازش گرفتم دخترک زبونشو به کار نمیندازه جواب بده یکمی گذشت رسیدیم ر
بدون تشکر یه خدافظ گفتو رفت وایسادم تا بره تو خونه بعد راه افتادم سمت خونه .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 26

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x