تقدیم به :
مادر عزیزم که همیشه مایه ارامش من هست
…………………………………………………….
به اینه نگاه کردم
باورم نمی شد این من بودم برام سخت بود باور کنم این دختر توی اینه منم
همینطور که خودم در اینه تماشا میکردم دستی به زخم های صورتم کشیدم
توی دلم لعنتش کردم بعد هم به خودم لعنت کردم
خودم این انتخاب کردم بعضی از انتخاب ها جوری هست که ازشون شیون میشی اینم از اون پشیمونی هام بود
دیگه نمیتونستم تحملش کنم
گوشیم برداشتم به اسمان زنگ زدم
اسمان .سلام دختر خبری ازت نیست یادی از ما کردی
_انتخابم کردم میخوام طلاق بگیرم
با این حرفم همه خاطرات از جلو چشمام گذشت
ناخوداگاه اشک از چشمم می ریخت
_چی شده ایلار دوباره دعوا کردید
_دیگه نمیتونم کنار بیام هر چقدر کنار اومدم بستم بود میتونی بیای دنبالم میخوام وکیل بگیرم توافقی حلش میکنیم
فکر نمیکنم اونم دلش بخواد من پیشش باشم
_الان میام دنبالت
_باشه
گوشی قطع کردم به سمت اتاقم رفتم سریع یه مانتو تن کردم شالم برداشتم رفتن توی سالن روی صندلی نشستم توی افکارم غرق بودم که زنگ خونه به صدا در اومدم سریع شالم سر کردم رفتم پایین
اسمان دیدم توی ماشینش بود برام دست تکون داد رفتم سوار ماشین شدم
_خوبی
_اصلا
بقل کردمش همینطور گریه میکردم
_پشیمون نمیشی
_این بار نه این بار اصلا پشیمون نمیشم
_پس بریم
……………
1ماه بعد
پریسا :بلند شوووووووو
از جام پریدم
_چی شدهههه
_هیچی کارت دیر شد
_ترسیدم پری صبحانه اماده کردی
_یعنی پرو تر از تو خودتی
_thanks
_بلند شو ایلار کارت دیر میشه صبحانه هم اماده کردم مگه نگفتی امروز میخوای بری دنبال خونه
_باشه برو الان میام
پریا که از اتاق بیرون چشمام باز کردم گوشیم روشن کردم ساعت ۸ بود بلند شدم یه مانتو لیمویی با شلوار مشکی یه تاپ مشکی با یه شال لیمویی مشکی با کیف مشکی
به سمت دستشویی رفتم کارهای مربوطه ام کردم
سریع یه ارایش مختصر کردم
رفتم سمت اشپز خونه پریا داشت به دختر شیرین زبونش صبحانه میداد
نیلا :خاله جون بیا صبحانه بخور
رفتم یه بوس صفت از صورتش کردم گفتم باشه خاله جون
سریع صبحانه ام خوردم پریا رو بقل کردم خداحافظی کردم