رمان من پس از تو پارت 11

4.5
(20)

ایلار ⭐
یکم با گوشی ور رفتم که بعد از دقایقی منشی بهم گفت برم داخل
وارد اتاق شدم
که اقای پلنگ صورتی روی میزش نشسته بود
ارتین : سلام خانم رحیمی
_سلام خوب هستید
رفتم روی صندلی رو به روی ارتین نشستم
_بله ممنونم شما خوبید
_بله ممنون ببخشید شما چرا گفتید امروز بیام روزهای مشاور من مگه سهشنبه ها نبود
_بله ولی لطف کنید از این به بعد هم شنبه ها بیاید هم سهشنبه ها
_باشه من اوکی هستم
_پس بیاید شروع کنیم
_باشه ولی امروز من میخوام شما را رستوران دعوت کنم
_لازم نیست
_ول من اینطوری راحت ترم
_باشه قبوله
بلند شدیم عرض دو رفتیم بیرون که رو به منشی گفت بیمار بعدی رو کنسل کنین خودتون هم برسد خونه
منشی با گفتن چشم گوشی تلفن گرفت دستش
رفتم بیرون دیگه منتظر نموندم ببینم منشی چکار میکنه
روبه ارتین کردم و گفتم
_اینبار باید با ماشین من بریم
_بریم امروز هر چی تو بگی
با خنده بهش گفتم
_پس خودت بنداز تو جوب
خندید و چیزی نگفت
سوار ماشین شدیم و به رستورانی که همیشه با پری واسمان میرفتم روندم فضای ارامش بخش رستوران دوست داشتم
تا رسیدن به اونجا اهنگ raabta را گوش دادیم
رو بهش کردم و گفتم
_باران خوبه
_بله ممنونم پرستار باران اخراج کردم معلوم نبود حواسش کجا هست یکم دیر رفته بودن بچه از تب می سوخت
_عیب نداره بلا رفع شد
_اره خب شما چی چکار کردید
_منم کل این اخر هفته را اثاث کشی داشتم و به کل نابود شدم
_اثاث کشی سخت یه جورایی درک میکنم
به رستوران رسیدیم داخل رفتیم یه نگاه به اطرافم کردم و به سمت میزی که همیشه میشستم رفتم
اونجا نشستیم
بعد از سفارش برگر
رو بهم کرد و گفت
_شروع کن خانم رحیمی
فلش بک به گذشته
(1 سال پیش )
🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕🌕
بعد از مهمونی اون روز دوباره کلاس هام روال قبلی خودش رو پیش گرفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 20

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا آسمان چی شد؟

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x