رمان من پس از تو پارت 2

3.8
(14)

سریع صبحانه ام خوردم پریا رو بقل کردم خداحافظی کردم
سوار ماشینم شدم
به سمت اموزشگاه رفتم
طبق معمول به همه سلام کردم به سمت اتاقم رفتم به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۰ بود
در اتاقم زده شد
_بیا تو
ستاره بود دانش اموز جدیدم
ستاره :سلام استاد
_سلام ستاره جان خوبی
_ممنونم استاد
_وسیله هایی که گفتم تهیه کردی
_بله استاد همونطور که گفتید گیتار یاماها c70گرفتم
_خب خوبه کتاب چی تهیه کردی انتخابت چی بود پاپ یا کلاسیک
_کلاسیک
با تحسین نگاهی بهش کردم انتخابش دوست داشتم توی ایران موسیقی کلاسیک اونقدر شناخته نشده
هفته پیش که ستاره برای ثبت نام اومده بود مادرش اصرار داشت ستاره سبک پاپ کار کنه ولی ستاره پافشاری میکرد که میخواد بره کلاسیک
حسی بهم میگفت ستاره اینده درخشانی داره نه فقط به خاطر انتخاب سبک پاپ
این فقط یه حس بود
شروع کردم با ارامش براش توضیح دادم
تا ساعت ۵ همینطور داشتم تدریس میکردم
بالاخره تموم شد .
گوشی برداشتم به اسمان زنگ زدم
اسمان طبق معمول انگار رو گوشیش خوابیده بود
منتظر نموند دو تا بوق بخوره
اسمان :سلامممم بر خوش گل ترین لیدی جهان
_سلام اسمان خوبی . من و پریسا میخوایم بریم برای من خونه ببینیم تو هم میای ؟؟
_اره کی میرید
_ساعت ۶ املاکی ۳ تا خونه میریم ببینیم نزدیک اموزشگاه سپردم راه خونه پریسا تا اموزشگاه خیلی زیاد و این چندوقت هم خیلی بهشون زحمت دادم
_اوکیه ۵ونیم اونجام برو کافه روبرو اموزشگاه با پری منم الان میام
_باشه دیر نکن
قطع که کرد به پریسا زنگ زدم
پریسا :جانم ایلار
_پری به اسمان زنگ زدم گفت میاد بریم خونه ببینیم
تو کجایی ؟
_من نیلا رو سپردم به مامان ۵ دقیقه میشه راه افتادم
_اوکی بیا کافه روبرو اموزشگاه اونجا قرار گذاشتیم
_باشه بای
_بای
کیفم برداشتم بعد از خداحافظی با بچه های اموزشگاه
به سمت کافه حرکت کردم
جای همیشگی برای نشستن انتخاب کردم
کافه قشنگی بود انگار توی یه کلبه جنگلی بودی هر جا رو نگاه میکردی یه گلدون میدیدی فضای این جا رو خیلی دوست داشتم
گارسون به سمتم اومد
_چی میل دارید
_چای
_همین
_بله
در کافه باز شد اسمان و پری با هم رسیدن به سمت میز اومدن نشستن
اون ها هم قهوه سفارش دادن بعد از نوشیدن چای و قهوه هامون به طرف ماشین اسمان رفتیم و راه افتادیم به طرف املاکی
رسیدنمون به املاکی ۵ دقیقه هم نشد
از ماشین پیاده شدیم به سمت املاکی رفتیم در باز کردم به اقای رضا پور سلام کردم
رضا پور :سلام دخترم خوبی باورت نمیشه یه خونه پیدا کردم بنظرم این از همه برات مناسب تر هم تمیز هم نوساز خیلی خوب بنظر من این از همه بهتر
_ممنونم اقای رضا پور نزدیک به اموزشگاه
_اره دخترم
_باشه اول بریم اون ببینیم
_باشه
اقای رضا پور یکی از دوست های قدیمی بابا بود یاد بابا افتادم چقدر دلم براش تنگ شده بود هعی روزگار که تو چکار با من کردی چکار کردی
دوباره گذشته مثل یک فیلم از جلو چشمم گذشت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 14

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

خداقوت

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x