رمان پسرخاله پارت 192

4.2
(33)

 

 

با دقت بهم خیره شد چون خودش هم فهمید الان میخوام جواب خواسته اش رو بدم.

بنظرم امیرحسین لایق اینکه معطل بمونه نبود واسه همین دل رو زدم به دریا و گفتم:

 

 

-دلم نمیخواد حرفهام رو با این جمله ی کلیشه ای که خیلی آدما ازش خاطره و درد دارن به زبون بیارم.

اینکه بگم تو خیلی پسر خوبی هستی و ….

میدونی من فکر نکنم بتونم با تو یا هر مرد دیگه وارد رابطه بشم.

واسم سخته…سخته چون…

 

 

مکث کردم.عاجزانه دستهام رو بالا و پایین کردم و گفتم:

 

 

-سخته چون من قبلا….

 

 

بازهم نتونستم حرفم رو به زبون بیارم.مکث کردم و اون خودش کارم رو آسون کرد:

 

 

-چون یکی رو دوست داشتی!؟

 

 

با کمی خجالت سرم رو خم و راست کردم و جواب دادم:

 

 

-آره…

 

 

نفس عمیقی کشید و پرسید:

 

 

-احتمالا یاسین !؟ همونی که ازش عکس گرفته بودی؟

 

 

سرم رو بالا گرفتم و جواب دادم:

 

 

-آره…یاسین! میدونی…من خیلی دوستش داشتم ولی

دیگه شانسی واسه رسیدن یا بودن باهاش ندارم چون ازدواج کرده…

چند ماه میگذره اما واسه من همچی عین اینکه دیروز اتفاق افتاده باشه برای همین واسم سخته!

 

 

بعد از یه نگاه سرش رو به معنای فهمیدن تکون داد و گفت:

 

 

-اهممم…متوجه ام!میفهمت! راستش اینو حس کردم‌که از اون خوشت میاد

 

 

پرسیدم:

 

 

-واقعا !؟

 

 

چشمهاشو بازو بسته کرد و جواب داد:

 

 

-آره…وقتی اسمش به میون اومد جور خاصی شدی…

 

 

لبخند کمرنگی روی صورت نشوندم و گفتم:

 

 

-نمیخوام ازم ناراحت بشی

 

 

خیلی سریع گفت:

 

 

-نیستم.

واقعا نیستم سوفی…

ممنون که باهام صادق بودی.همین کافیه!

تو به قول خودت به یکم زمان نیاز داری…

این زمان حق توئہ!

 

 

از این بزرگیش لبخندی روی صورتم نشست.

نفس حبس شدا تو سینه ام رو بیرون فرستادم و نفس راحتی کشیدم و گفتم:

 

 

-ازت ممنونم!

 

 

لبخند زد و گفت:

 

 

-خدانگهدار سوفیا! مراقب خودت باش…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 33

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
B.afra
2 سال قبل

ای بابا برودیگه این پسره چقدر گیره ست الان پنج شش تا پارت دم در میخوان خداحافظی کنن تموم کن دیگه اصلا پارتا سر و ته ندارن هیچ اتفاقی نمیفته فقط الکی کش میدی که چی بشه هر سری پارت میزاری اونم چندتا خط انقد فاصله بین خطا میندازی اونم تو هر خط دوتا کلمه‌ اگه میبینی داریم دنبال می‌کنیم فقط به خاطر اینکه ببینیم سرنوشت یاسین و سوفی چی میشه بابا یه خورده هم شخصیت این سوفی رو خوب کن .حالا خیلیم نمیخواد مثبت باشه ولی جوریم نباشه که شل باشه هی نسبت به همه مذکرا کشش داشته باشه اصلا چرا حتما باید سوفی با کسی وارد رابطه بشه. خوب چند وقتم سینگل بمونه چیزی نمیشه.

هانی
هانی
پاسخ به  Bahareh
2 سال قبل

هیچی نمیشه ازدواج میکنن تموم میشه اخر همه رمانا

واقنن مسخرشو دراوردن دیه نمیخونم این رمان مسخره ی مبهمو 🐑😐

Daren
Daren
2 سال قبل

اسکار چرت ترین و مضخرف ترین رمان دنیا به نویسنده عزیز این رمان محشرررررررررر تعلق میگیره🤝🏼😐

بانوی شب
پاسخ به  Daren
2 سال قبل

آخ بابا پدرم درومد پارت بیشتری بزارید

بابا یاسین دل نگرونشم😔😔

فقط تصادف کنه بعد به سوفیا خبر بدن بره بالا سرش حرفاشون بهم بزن باهم از دواج کنن چه شود🤩🤩🤩

بی‌نام
2 سال قبل

بد نبود اما خب خیلی کم میذارید:///این واقعا بده که بعد از سه روز همین چند خط رو فقط بذارید
اگر ممکنه بیشتر بزارید

... .
... .
2 سال قبل

ادمین جان مثلا شما میتونین پارت۱۹۳و۱۹۴ روی هم بگذارید تا هم متن
یکم بیشتر بشه هم حوصله خواننده ها سر نمیره.
اگه نویسنده تو این سایت حضور داره خودشو به ی روانشناس نشون بده فکر کنم نویسنده جان عقده ی سینگلی دارن که انقدر این سوفیا رو میخواد بچسبونه به ناف پسرا.

Hana
Hana
2 سال قبل

حاجی با این چرت پرتا یکم امیدوار شدم بقیشو بخونم ولی بازم خاک تو سر نویسنده

زعرا
زعرا
1 سال قبل

Mskhrst

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x