پارت 5 جلد دوم رمان نیستی

3.8
(4)

 

༺از زبان یزدان༻

 

 

با گیجی از کلاس بیرون اومدم
منگ این دختر و حرکات عجیب غریبش بودم

همینطور که سوعیچ و تو دستم میچرخوندم به سمت ماشین حرکت کردم

که چشمم بهش خورد
لبه جوی نشسته بود و بالا میاورد

باید چکار میکردم بی اهمیت از کنارش رد میشدم  ؟

قبل تموم شدنه کش مکش های ذهنیم با استین دهنشو تمیز کرد و کف پیاده رو ولو شد

بیدون تعلل به سمتش رفتم و گفتم: خوبی؟
تازه متوجه ی چشم هاش شدم لبریز از اشک بود

سبزی و قرمزی چشماش ترکیبی عجیبی بود
هنوز منتظر جواب بودم که از یقه ی لباسم گرفت

تهمینه: سورنا رو دیدی؟ باز برگشته باز همشون برگشتن، هرمس میترسم، تنهام میترسم  محمد کجاس دو ساله کجا رفته چرا خبری ازش نیست قرار بود بیاد قرار بود زود تر از این حرفا بیاد
پیر شدم هرمس،  داغون شدم، دیگه نمیکشم

با دهن باز نگاهش میکردم  این دختر چی داشت میگفت

یزدان: خانوم روشن نیا من یزدان نیک نام هستم منو با کسه دیگه ای اشتباه گرفتید

لحظه ای ساکت شد و به صورتم خیره بود

چه غمی تو نگاهش بود چه دردی  پشت این سکوتش نهفته شده بود و من چه بی دست و پا بودم در برابر  این نگاه های  دلربا

نگاهشو  ازم گرفت کاش هنوزم بهم خیره میشد
صورتشو بین دو دست  پنهون کرد و از ته دل شروع به زجه زدن کرد

اب دهنم و قورت دادم در مورد حال روز این دختر نه  اما از دل لرزیده ی خودم خوب خبر داشتم

مچ دو دست شو گرفتم و گفتم: بسه بلند شو  من میرسونمت

با زحمت بلندش کردم و روی صندلی نشوندمش

ماشین و راه انداختم تصمیم داشتم قبل از رسوندنش به خونه ابمیوه مهمونش کنم

سرش و به شیشه ی ماشین تکیه داده بود  و خیره به بیرون لام تا کام زبون باز نکرد

دروغ چرا دلم براش میسوخت

وارد خیابون خلوت پیچیدم که ماشینم از حرکت ایستاد و بعد از دو سه تکون خاموش شدم جفتمون بهم نگاه کردیم قبل اینکه هر کدوممون حرفی بزنیم خون مثل بارون رو شیشه ی ماشین پاچیده شد

با چشم های گرد شده به خون ها نگاه میکردم

شوکه و ترسیده بودم اما مهم این دختر  بود به اندازه ی کافی خود درگیری داشت

لبخندی  به روش زدم و گفتم: چیزی نیست لابد یکی میخاد باهامون شوخی کنه

تهمینه: ما در خطریم باید از اینجا فرار کنیم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Reyhaneh Ghavi Panjeh
1 سال قبل

با سلام و خسته نباشید
اول اینکه قلمت خیلی خوبه امیدوارم همیشه موفق باشی

دوم تهمینه جان اگه میشه یه عکس از یزدان حتا اگر تو دنیای واقعی نیست بزار چون به گفته خودت هرمس یه جن پشمالوی مشکی بود بعد الان چجوری یزدان شبیه هرمس؟؟

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x