پاییزع خزون پارت ۶۹

4.8
(4)

 

پاییزه خزون

میترسم ،از حرف زدن درباره گذشته و مهموناش میترسم …
با آرمین تا خوده شب دور دور کردیم ،البته بماند که بخاطره پای آتل شدم محدودیت هاییم داشتیم .بستنی خوردیم صحبت کردیم ،درباره خودمون آینده و آخرشم رفتیم به اصرار من رفتیم یه ساندویچی کثیف و فلافل و سفارش دادیم . بماند که چقدر به جونم غر زد که من الان اینو بخورم دل و رودم پیچ میخوره ولی با این حال الان منتظره دو تا ساندویچ کثیف و مطمئنا خوش مزه ایم .
پسره کوچولو و جوون فلافلامونو آورد و منم پلاستیک روشو کنار زدم و با ولع شروع کردم به خوردن این غذای ساده و بی ریا ، ارمین هنوز دست به ساندویچش نزده بود و با تعجب به من نگاه میکرد آخر سر طاقت نیاورد و گفت
_خدایی چارتا نخود چی داره که اینجوری با ولع میخوری تو !؟
_اینقدر خوش مزس که نگووو
ساندویچ دهنمیو جلوی دهنش گرفتمو گفتم
_یه لقمه بزن ببین چقد حال میده ،تازه کلیم روش سس قرمز زدم
روبهم چشم غره ای رفت و گفت
_نمیخورم من ،الان اینو بخورم دل و رودم به هم میپیچه ،کاشکی به حرفت گوش نداده بودم ساحل ،رفته بودیم یه رستوران درست و حسابی ،من فهمیدم تو پولکی نیستی و قناعت کاری ولی دیگ از دفعه بعد اینکارو نمیکنی بابا چیه این آت و آشغالا آخه ….
با اینکه بهم برخورد که به هر حال به سلیقم احترام نذاشته ،سعی کردم قانعش کنم که همیشه تجملات چیزه خوبی نیست .
_آدم باید طعم همه چیو بچشه ، باید ساده زندگی کنه ،ساده خوش باشه با همین دو تا فلافل تند ،قرار نیست همیشه بری رستورانای خوبو کلی هزینه کنی باید یه سری چیزارم تجربه کنی و قانع باشی ،وقتی قناعت تو زندگیت داشته باشی میتونی تو هر شرایطی بسازی و اون شرایط و بگذرونی .
متحیر بهم نگاه کرد و گفت
_هر دفعه که میبینمت با رفتارات شگفت زدم میکنی دریا بانو بعضی اوقات با این درکت شک میکنم که ۱۹ سالته ،شاید هر دختر دیگ ای بود الان به فکر تیغ زدن جیب من بود ،همین تفاوتات باعث میشه بیشتر برام جالب بشی ،دوست دارم بیشتر بشکافمت اخلاقاتو بشناسم که البته اگه مثل دخترای دیگ انتخاب من نبودی ،هر روز که بیشتر میگذره از انتخابم مطمئن ترم میکنی ساحل
_اینا چیزای خاصی نیست ارمین ،مادرم همیشه میگفت تو زندگیت بذر قناعت و بکار ،سادش بگیر تا ساده بگذره ،میگفت گول تجملاتی که تو فضای مجازی میبینیو نخور هر موقع دلت با چیزای ساده خوش بود یعنی هنر زندگی کردن داری ،وگرنه اگه همیشه چیزای رنگ و وارنگ پر تجملاتی داشته باشی که هنری نداری چون همه چیز داری و یه چیز نداری ،فکر راحت و اروم نداری ….
_اگه مادر زنم بود حتما دستاشو میبوسیدم که همچین دختر فهمیده ای تحویل من داده ،مامانم اگه بدونه چه عروسی براش انتخاب کردم

لبخندی زدم و با ولع گازه دیگ ای به فلافل تند و کثیفم زدم ،آرمینم که دید قصده کوتاه اومدن ندارم اونم نصفه ساندویچشو خوردو میز و حساب کرد و رفتیم بیرون ،جالب اینجا بود که آراز اصلا زنگ نزد بهم برام جای تعجب داشت ولی خوب چه بهتر ،باهم تو ماشین نشستیمو ،آرمین ماشین و راه انداخت
_ساحل کی قراره دقیق راه بیوفتید؟!
_نمیدونم دقیق ولی فک کنم آخر هفته
_هوفف خیلی زیاده ،ولی چاره ای نیست مثل اینکه
_آرمین تو که صبور تر از این حرفا بودی!
_برای رسیدن به تو چیزی به اسم صبر برام معنی نداره ،میخوامت تمام و کمال نه نصف و نیمه ساحل
با اینکه درک کردن حرفاش برام سخت بود ،ولی خودمم از بلاتکلیفی خسته شده بودم
_راس میگی حق با توعه ،ولی حرف یه عمر بودن کناره همه ،حرف یه عمر شب و به صبح رسوندن کناره هم ،حرف اینه که قراره بهترین سالای عمرمونو کنار هم بگذرونیم ،آرمین تو یه سری مسائلو راجبه من نمیدونی بهم حق بده که بخوام فکر کنم ،
_نگفتم فکر نکن ،گفتم فکر صبر لبریز شده منم باش ،چیزه زیادیه ساحل
_بیا دیگ راجبش حرف نزنیم
هوفی کرد و دستی به ته ریشاش کشید سرعت ماشیونو زیاد کردو روند نمیدونم به سمت کجا ولی روند تا جایی که به خودم اومدمو دیدم کل تهران زیره پامه یه جای خلوت و اروم برخلاف مردم این شهرش ،آرمین خم شد سمته داشبورد و پاکت سیگارشو برداشت و از ماشین پیاده شد ،اون پیرهن مردونه مشکی رنگس و شلوار راسته مشکیش جذاب تر از همیشش کرده بود ،به ماشین تکیه داد و پک محکمی زد ،منم از ماشین پیاده شدم و با فاصله ازش به ماشین تکیه دادم ،بعد چند دقیقه به حرف اومدم
_آرمین چرا آشوبی ،چرا حال شب چشات خوب نیست !؟ میخواد بارون بیاد تو شب چشات که این قدر گرد وخاک لای چشاته ؟؟
جوابمو نداد ولی منم پا پس نکشیدم یه ذره دیگ بیشتر نزدیکش شدمو خودمو بغل کردم
_آرمین چی داره اذیتت میکنی که اینقدر پریشونی ،اگه‌ بخاطره منه بهت گفتم ناراحت نباش عزیزم تا بعده عید فکرامو میکنم و بهت میگم دیگ موضوع چیه عزیزم ؟!
پک دیگ ای از سیگارش گرفت و لب زد
_درد من دردای توعه که تموم نمیشن ،درده من اون قلب ضعیفه توعه که این همه دردو تحمل میکنی و لب نمیزنی ،درد من دردتوعه که نمیتونم ضماد زخمات بشم ،میترسم دریا بانوی من ،میترسم زندگی باهام خوب تا نکنه و منم بشم دردت ،اومدم که درداتو کم کنم ،ولی اگه یه روزی روزگار باهتم خوب تا نکرد و شدم دردت اون وقت چی فر فری من !!؟
_ارمین اگع قراره باهم درستش کنیم باهم ،از نو میسازیمش باهم مرهم دردای هم میشیم ،تو میشی مادرو پدر‌و همسرم منم میشم همسر و زن شرعی تو ،که قراره همه چیمو ،عمرمو بزارپ پای زندگی با تو ‌.،اگع جوابم ارع و بود مثبت با هم از نو میسازیم این زندگی کهنرو ،حرص نخور ،آق مشاور
پشتشم یه چشمک زدمو …

_یه قولی میدی بهم ساحل؟
تو سیاهی آسمونش نگاه کردم و گفتم ،اروم لب زدم
_جانم؟
_قدل بده اگه منو تو شدیم ما ،دردات و دردام بشه دردامون ،این روحیه ای که دارب منو میترسونه از زندگی مشترکی که توش اشتراکی نداشته باشیم ،اگه شدیم ما ،همه جوره بشیم ما ،باشه دریای من ..
این مرد امشب میخواست با قلب مریض من چیکار کنه ،که اینجوری منو تو حرفاش غرق میکرد ،میخواست جلو جلو جواب مثبتو بگیره که داره تپشای قلبمو از آن خودش میکنه؟.
به سمت صندوق عقب رفتو دنبال چیزی میگشت انگار ،زیاد کنجکاوی به خرج ندادمو نگاهمو به مردم مورچه ای شهرم دادم ، بعضی اوقات دلم میسوخت برای این آدما ، آدمایی که انتهای اندوهو با چشمای خودشون میبینن ،بعضی اوقات دلم میسوزه که چرا اومدیم تو این دنیا تا زندگی کنیم ،چون زندگی نمیکنیم فقط روزگارو میگذرونیم .
سرمو سمت آرمین گردوندمو در کمال ناباوری دیدم که داره زیر انداز پهن میکنه و یه چیزی شبیه به کیف گیتارم روشونشه ، ناباور بهش خیره شدم ،مگه آرمین گیتار زدن بلد بود ؟ با صداش به خودم اومدم
_خوردیم تموم شدماا
با گنگی بهش نگاه کردمو سرمو به معنای نفهمیدن تکون دادم که خندید و گفت
_عاشق همین خنگ بازیات شدم
چشم غره ای سمتش رفتم و به سمت زیر انداز رفتم
_جونن خانم شما فقط چشم غره برو
با اینکه خندم گرفته بود ولی بروز نداذم تا پرو نشه این بچه پررو
_ساحل بانو چی دوست داری برات بزنم ؟
_بلدی مگه
_بلدم تو فقط اسم بگو
_هر چی که خودت دوس داری بزن فقظ لایت ‌و آروم باشه
یه ذره فک کرد مشغول کوک کردن سازش شد . کاشکی میشد ساز دل آدمارم با چن تا پیچ و مهره کوک کرد . کاشکی خوب شدن حال دل آدما به همین سادگی بود .
به سرم زد بزنیم باز تو خیابون
تو و دستات بوی عطرت نمه بارون
وقتی موندن تو نگات
جون دلم ،
حالی به حالی میشم و دست و پامو گم میکنم
تو که دور میشی ازم تنگ میشه دل واست
هری میریزه دلم لک زده باز واست
خودمونی شدی بام جون دلم
تو نمک داری و بدجور نمک گیر ه دلم
تو که هر چی بگی حل چشات
دل من توی کیش چشات ماته
بزنیم به دل دریا ساحل
مثلن تو بگی بگم باشه
تو که هر چی بگی حل چشاته
دل من توی کیشه چشات مات
چقد قشنگ میخوند ،چقد قشنگ مینواخت ،چرای این پسری که بغل دیتم نشسته همه چیزش قشنگه حتی اخماش ،چرا ساعت ۹ شب باید پیش یه پسر غریبه باشم که نه میدونم مادرش کیه نه میدونم مادرش کیه ،من کی اینجوری بودم ،داره چه بلایی سره من میاد که خودمم خبر ندارم ‌….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mah
mah
2 سال قبل

لطفاااا زودتر پارت گذاری کنید پائیز خزون رو واقعااا رمان جذابی هست ولی دیر داره پارت گذاری میشه

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای وللل چه زیبا

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x