رمان دیازپام پارت ۱۵

بدون دیدگاه
آرام از ماشین پیاده می‌شویم و به سمت آسانسور می‌رویم سوار بر آسانسور می‌شویم و ارسلان دکمه طبقه مورد نظر را می‌فشارد با رسیدم به طبقه از آسانسور بیرون می‌رویم…

رمان ماتیک پارت ۱۶۰

3 دیدگاه
      لادن با حرص پوف کشید   _ چون فکر میکنن خودمو میگیرم! اون سری هم که کلاسو کنسل کردن تو مجبورم کردی بیام فکر میکنن بخاطر من…

رمان ماتیک پارت ۱۵۹

بدون دیدگاه
        کلافه آه کشید و سمت آسانسوری که برای دانشجوها بود برگشت   به سختی میتوانست بدون کمک راه برود   نگاه سنگین پسرها را روی خودش…

😉😉

20 دیدگاه
پارت هدیه بدممممممممم؟🙃🙃       از کدوم رمان؟؟؟؟؟؟؟😁😁😁   قانون عشق یا دیازپام؟؟؟؟؟؟؟؟ 🥰🥰😍😍😍🦋🦋😘😘

رمان ماتیک پارت ۱۵۵

بدون دیدگاه
        قبل ازینکه راست بایستد ساواش بازویش را کشید   روی صندلی پرتش کرد و چانه اش را محکم گرفت   چشمان لادن از حدقه بیرون زد…

رمان ماتیک پارت ۱۴۷

بدون دیدگاه
  لادن خودش را جلو کشید و دستش را مقابل صورتش تکان داد   _ تموم؟ قبول کردی؟   ساواش به او چشم غره رفت   _ برای ایمیل دانشگاه…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۸۵

بدون دیدگاه
    – خب از کجا میشناختم؟ میدونید؟ – بله. انگاریه خانومی که تنها زندگی میکرده رو تویه پانسیِون پایین شهر دیده .یکی که چند سالی از شما بزرگتر بوده.…

رمان بیگانه پارت27

بدون دیدگاه
      گفت و ماشین را روشن کرد.     نگفت چه و من هم نپرسیدم.     احساس می‌کردم برای امروز دیگر حسابی پرم.     کنار خانه…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۸۴

بدون دیدگاه
  میگی خواهرمی و لازم نیست وقتی حدمو میدونم! حتی وقتی شدی همسرم هم میشه صبر کرد. اونیه نیازه که خیلی خیلی هم مهمه ولی اصل نیست. اصل برای من…

رمان زنجیروزر پارت 206

بدون دیدگاه
      هیجان‌زده خیره‌اش شدم و او با خنده سر جلو آورد و گلویم را بوسه باران کرد.     -واقعاً تحت تاثیر قرار گرفتم، عروسک خوشگلم چقدر بزرگ…

رمان لاوندر پارت ۶۰

بدون دیدگاه
        دوباره مچ دستش رو گرفتم   _ خودت گفتی بریم برام مقنعه بخری برای شرکت   سرش رو به طرفم برگردوند   از فرصت استفاده کردم…