رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت 75 سال پیشبدون دیدگاه ـ چیزی می خواستی بگی؟ به انگشتانش که با ریتم آرام و منظمی روی فرمان ضرب گرفته بودند، خیره شدم و گفتم: ـ اون تو احتمالا شلوغه. اتومبیل را…
رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت 65 سال پیش۱ دیدگاه اخم کردم و بعد از او پیاده شدم. سالن بزرگی بود، با ستون های عریض. بوی نم می داد و خیلی تاریک بود. دوباره خمیازه کشیدم. جلالی به…
رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت 55 سال پیشبدون دیدگاه با رسیدن سفارش شام، کیانا از جا بلند شد، اما علی رضا با اخمی مصنوعی او را به نشستن دعوت کرد و از من کمک خواست. همزمان با برداشتن…
رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت 45 سال پیشبدون دیدگاه با صدا خندید و ادامه داد: ـ ظهر کنکور داشتم و قرار بود بعد از امتحان با بچه های دبیرستان بریم بیرون خوش بگذرونیم. حدود ساعت هشت بود که…
رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت 35 سال پیشبدون دیدگاه ـ یا من خنگ شدم، یا این که یه چیزهایی این وسط هست که نمی خوای در موردشون حرف بزنی. میشه در مورد هر چیزی خیلی دقیق و با…
رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت 25 سال پیش۱ دیدگاه ـ حالا تعریف کن، می شنوم. لحنش کاملا آرام بود. منطقی بود و قصد نداشت با داد و فریادهایش در خیال خود مرا دچار عذاب وجدان کند. روی مبل…
رمان آسمان دیشب آسمان امشب پارت یک5 سال پیشبدون دیدگاه آسمان دیشب ، آسمان امشب نویسنده : safa9433 ژانر : عاشقانه ، معمایی یک لیوان نسکافه ی داغ و یک تخت راحت تر برای ادامه دادن خوابم. این…