رمان ت مثل طابو پارت 95 سال پیشبدون دیدگاه _یاقوت خاتون، انگار نتونستی خوب یاد این بچهها بدی، چیزی که خراب شده رو باید ساخت نه اینکه دورانداخت. مامان فاطیما ناباورانه میگوید: _ ولی آقباباجان… چشم میبندد و…
رمان ت مثل طابو پارت 85 سال پیش۱ دیدگاه شال گردن دست و پا گیر را از دور گردنم باز می کنم و همانطور که پاشنه ام را گیرِ پاشنه دیگری میدهم، از آینه جاکفشی صورتم را برانداز…
رمان ت مثل طابو پارت 75 سال پیش۱ دیدگاه بودم و واقعاً قرارداد تنظیم کرده بودند! توی دلم 《موزی زرنگ》 لقب دادمش و روی عکس العمل کاملاً بی تفاوتش دقیق شدم. با مکث سرش را بالا میآورد. خلاف…
رمان ت مثل طابو پارت 65 سال پیش۱ دیدگاه کلاسور ها و پوشه های لازم را زیر بغل می زنم و بی خیال اینکه ده دقیقه ایست که جلسه شروع شده، به سمت اتاق جلسه می روم. یک…
رمان ت مثل طابو پارت 55 سال پیش۱ دیدگاه تاکسی را حساب می کنم و با سری که درون یقه ام خزیده به سمت ساختمان می روم. باران شدید تر از قبل خودش را به تن خیابان می…
رمان ت مثل طابو پارت 45 سال پیشبدون دیدگاه بغض گلویم را دو دستی چسبیده و می خواهد خفه ام کند. از پشت در شیشه ای سولماز را می بینم، خزیده در کت و شلوار سرمه ایِ شیک…
رمان ت مثل طابو پارت 35 سال پیشبدون دیدگاه امیر یَل: پشت میز می نشینم و روزنامه را توی مشتم می گیرم. فشارم بالا و پایین و سرم سنگین و داغ شده. تیترِ مزخرفی که روی صفحه اول…
رمان ت مثل طابو پارت 25 سال پیشبدون دیدگاه یَل: پاهایم سربی و سنگین شده اند و قدم هایم روی زمین کشیده می شوند؛ شده ام مثل معتادی که تا بوی مخدرت را نشنود استخوان هایش قصد آرام…
رمان ت مثل طابو پارت 15 سال پیشبدون دیدگاه #ت_مثل_طابو #نویسنده : لیلی*ضاد #ژانر : معمایی ، انتقامی هو الوکیل رژ قرمز رنگ را دوباره و این بار محکم تر روی لب هایم می کشم تا خوب رنگ…