رمان دختری که من باشم پارت آخر

۹ دیدگاه
_:خداحافظ! گوشی رو قطع کردم و اشکامو پاک کردم. لبخندی زدم و گفتم:حتی اونا هم دوست دارن! با صدای در سرمو برگردونم مهران دم در اتاق ایستاده بود نگاهی به…

رمان دختری که من باشم پارت 13

۲ دیدگاه
_:باشه!پس فعلا خدافظ! گوشی رو قطع کرد و به من نگاه کرد ابروهامو دادم بالا و گفتم:کی بود؟ همون طور که پوست لبشو با دندونش میکند گفت:دوستم! من:دوستت؟ سرشو به…

رمان دختری که من باشم پارت 12

بدون دیدگاه
من:من اصلا حوصله درس خوندن ندارم! جدی شد و گفت:یعنی چی که ندارم؟ از فردا کتاباتو میخرم!بعد از امتحانات بلا فاصله باید درسای دبیرستانو شروع کنی فهمیدی؟! من:حالا چه فرقی…

رمان دختری که من باشم پارت 8

بدون دیدگاه
بازم اون دختره پر رو خودشو نشون داد وقتی اینجوری حرف میزد حس میکردم داره تحقیرم میکنه!گفتم:لازم نیست منو درباره زندگیم نصیحت کنی من 30 سالمه عقلم بیشتر از یه…

رمان دختری که من باشم پارت 7

بدون دیدگاه
گلسا هنوز نیومده بود . اوا رفت سر کارش منم رفتم تو اتاقم میدونستم بیمار اولم تو اموزش و پرورش کار میکنه باید ازش درباره مشکل اوا کمک میگرفتم. ساعت…

رمان دختری که من باشم پارت 6

بدون دیدگاه
آوا سرشو تکون داد و گفت:منم همین طور! بعد رو کرد به منو گفت:میشه چمدونمو بدی؟میخوام برم بالا!دکمه صندوق عقبو زدم باز شد گفتم:برو بردار! رفت عقب ماشین! علی سری…

رمان دختری که من باشم پارت 5

بدون دیدگاه
من:خب میفهمن یکی اون بالاس! خندید و گفت:چطوری میفهمن؟ من:غذام مونده بود رو زمین!تازه چطور یه خونه چیده شده مشکوک نیست؟! لبخندی به من زد و گفت:لباسات همه اینجان مگه…

رمان دختری که من باشم پارت 4

بدون دیدگاه
دستامو گذاشتم رو گونه هامو گفتم:واقعا میخوای اینجا رو بدی به من؟ مهران سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت:اجارش میشه ماهی دویست تومن که از حقوقت کم میکنم!…

رمان دختری که من باشم پارت 2

بدون دیدگاه
آوا بالبخند همراهیش کردم تا از اتاق بیرون رفت یه نگاه به پیر زنی که داشت با اخم منو برانداز میکرد کردمو و با مهربونی گفتم:مادرجون دکتر ادم بهش محرمه!سخت…
رمان دختری که من باشم

رمان دختری که من باشم پارت یک

۱ دیدگاه
رمان دختری که من باشم | •● نیلوفر 72 من:همین که گفتم! یه بار دیگه اسم زن و زن گرفتن تو این خونه بیارین به خداوندی خدا میرمو دیگه برنمیگردم!خدا…