رمان در چشم من طلوع کن پارت آخر4 سال پیش1 دیدگاه– می دونی غزل، وقتی اون رو با منصور مقایسه می كنم،اُ اُ اُ … چقدر فاصله و تفاوت می بینم. منصوری كه یه ماه نماز می خونه و یازده…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 104 سال پیشبدون دیدگاهوقتی غزاله بی كلام سر به شانه اش نهاد، احساس عجیبی داشت. عالیه بی خبر از همه جا، با سینی چای وارد پذیرایی شد، اما به محض مشاهده آن دو…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 94 سال پیشبدون دیدگاه– می خوای بیچاره ام كنی. ماشینم رو می گیرن می خوابونن خودم هم میرم زندان. كیان صدایش را بالا برد. – من نمی ذارم. نگه دار. اما علیمراد ترسیده…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 84 سال پیشبدون دیدگاهكیان زل زد به چشمانی كه آنها را به دو خورشید درخشان تشبیه می كرد و افزود: – می خوام سالم برگردی… صحیح و سالم. غزاله خنده نمكینی كرد و…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 74 سال پیشبدون دیدگاهدقایقی بعد هر دو در منزل ملاقادر، برادر عبدالنجیب، بودند و پس از صرف شامی مختصر در اتاقی كه برایشان مهیا شد برای خوابیدن آماده گشتند. كیان به محض ورود…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 64 سال پیشبدون دیدگاهسپس صدایش را بلند كرد طوری كه در دل كوه انعكاس داشت. – قسم به خدا، قسم به روح مادرم، قسم به بچه ام كه من هیچی از اون مواد…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 54 سال پیشبدون دیدگاهغزاله به سختی نیم خیز شد و با چند نفس عمیق نشست اما هنوز عصبی و پریشان بود. دهان باز كرد تا فریاد بزند اما جرئت نیافت. تمام بدنش درد…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 44 سال پیشبدون دیدگاه– آره … تو و بشیر و صداقت محور كرمان رو ببندید… دقت داشته باشید ما كاملا به هم نزدیكیم. سه موقعیت در فاصله كمتر از 5 كیلومتر… پس نترسید…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 34 سال پیشبدون دیدگاهفصل 5 به همراه پرونده ای كه اعتراف یا مطلب قابل توجهی در آن ذكر نشده بود ، مقابل قاضی نشسته بود و در انتظار صدور حكم به سر می…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 24 سال پیشبدون دیدگاه– حمل یكی، دو بسته سیـ ـگار كه جرم نیست ، متعجبم چرا اینقدر به هم ریختی ؟!… با این وجود اگه مال تو نیست توی ساك تو چیكار می…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 14 سال پیش1 دیدگاه رمان در چشم من طلوع کن|نوشته اعظم طیاری ژانر : عاشقانه پلیسی به نام او فصل 1 -ببین غزاله! من این حرفها سرم نمی شه. اگه یه هفته،…