رمان شاهرگ پارت 117

۱ دیدگاه
          نمی‌دانست چه سِری در صدا زدن معین بود که هربار که صدایش می‌کرد اسمش را جور دیگری و حتی بیشتر از پیش دوست داشت.  …

رمان شاهرگ پارت 116

بدون دیدگاه
      چه فرقی داشت به چشم دوست عصبانی‌اش چطور به نظر برسد؟   آب از سر گذشته و حالا دیگر یک وجب و یک اقیانوسش تفاوتی نداشت.  …

رمان شاهرگ پارت 115

۲ دیدگاه
    صدای خنده‌ی بلند معین که بلند شد نگاه ترسیده‌ی رعنا به سمت دریچه‌ی کولر رفت. -نرگس رفته خونه‌ی مادرش، رعنا. مادرم رفته خونه‌ی خاله. مرضیه رو هم برده…

رمان شاهرگ پارت 114

۱ دیدگاه
        ناچار سرجایش ماند اما تمام جانش در انقباض کامل فرو رفته بود.   -معین …اینجا…اینجا چیکار میکنی؟ ای وای …   حلقه‌ی دستان معین به دور…

رمان شاهرگ پارت 113

۳ دیدگاه
          ظاهرا خاله تنها کسی بود که قدرت تکلم برایش باقی مانده بود‌.   -معین…معین چیکار کردی، خاله؟   -درستش کردم..‌   بعد بالای سر مبل…

رمان شاهرگ پارت 112

۳ دیدگاه
    سرش گیج می‌رفت و هنوز گردش مهمان‌خانه‌ی شکیباها به دور سرش متوقف نشده با صدای هین بلند نرگس زمین و زمان پیش چشمانش سیاه شد. -ای وای خدا…

رمان شاهرگ پارت 111

۲ دیدگاه
      ابروهای نرگس در هم فرو رفت.   -وا…!   و خدا می‌داند که پشت همین دو حرفی ساده چه حرف‌هایی پنهان شده بود.   -معین؟ بگیر بشین.…

رمان شاهرگ پارت 110

۱ دیدگاه
•       -معین جان؟ مامان چی داری میگی؟ بیا ببین خاله‌ت چی شد آخه …   گوشی‌اش را پیش چشمش بالا گرفت و همان‌طور که نگاه خیره‌اش را…

رمان شاهرگ پارت 109

۲ دیدگاه
      صدای پق خنده‌ی پریسا بالاخره سکوت را شکسته بود.   -اصلا من میدونستم الان یه چیزی میگی که من نمیتونم نخندم بعدش به خدا، معین!   لحن…

رمان شاهرگ پارت108

۲ دیدگاه
      مرضیه اخم کرد.   -مامان خدای تخریب فقط خودت! میخوای دل پری رو ببری واسه چی مارو تخریب میکنی؟   -واه واه واه. بیا من و بخور…

رمان شاهرگ پارت107

۱ دیدگاه
        خاله خانم دستش را در برابر خواهرش تکان داد.   -ای بابا خواهر ولش کن. من مگه از بچه‌ی خواهرم چیزی به دل میگیرم‌؟   پریسا…

رمان شاهرگ پارت106

۳ دیدگاه
      -قربون حواس جمع. ‌ کجایی دختر ؟ تو که از من بدتری.   دخترک سرجا تکانی خورد و دست‌هایش را با ناز و ادا در هوا تکان…

رمان شاهرگ پارت 105

۳ دیدگاه
      عد گوشی را بالا گرفت و ادامه داد: -خودت خوندی دیگه؟ خوب می‌دانست که نمی‌تواند چیزی را از معین پنهان نگه دارد و حالا دیگر مطمئن شده…

رمان شاهرگ پارت104

بدون دیدگاه
  -این و بگم و برم رعنا… گفت و تا رعنا به خودش بجنبد هر دو دست را دو طرف گونه‌های گُر گرفته‌ی دخترک گذاشته و صورتش را درست مقابل…

رمان شاهرگ پارت 102

۱ دیدگاه
    -کجا رو دارم برم آخه ؟ مرضیه در صورتش دقیق شد. -نفس نفس میزنی چرا؟ آه از نفسی که چیزی نمانده بود رسوایش کند. -یکم حالم خوب نیست.…