رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 70 3.9 (9)

۳ دیدگاه
••°• شــــــإﮫرَگــــــ •°••: ✨ شــــــإﮫرَگــــــ ✨ #پارت_۳۸۴   تکان تکانش داد اما خبری از جواب نبود . رعنا به زحمت تنش را به دنبال جسم وا رفته‌اش کشید. -معین…حالش.‌..حالش خوبه؟…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 69 4.3 (15)

۱ دیدگاه
  • #پارت_۳۸۰       درد کمر امانش را بریده بود.   -چیه؟ چی شد؟ رعنا؟   -توروخدا …بریم! فقط بریم…   معین چند باشه پشت سر هم زمزمه…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 68 4.2 (12)

۱ دیدگاه
•• #پارت_۳۷۷         -دستت رعنا…درد نداری؟   -دستم؟   مثل دیوانه‌ها پرسید و به دستش نگاهی انداخت.   خون تمام پیراهن مشکی رنگ نوعروس مجلس را پوشانده…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 67 4.6 (14)

۱ دیدگاه
    -چیکار کنم، زن! کی زورش به این قُلچُماق میرسه!؟ نمیبینی پسر الکی لاتت و چطوری فیتیله‌ش کرده؟ میخوای خودم و بندازم زیر دست و پاش نفله کنم؟ بهادر…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 66 4.3 (14)

۱ دیدگاه
    نباید معطلش می‌کرد. دیگر فرصتی نداشت. باید در یک حرکت سریع همه چیز را در لحظه تمام می‌کرد و برای یک عمر راحت می‌شد. -به افتخار شاه داماد……
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 65 4.6 (13)

۱ دیدگاه
  صدای مادرش درست پشت سرش بود. -برو بتمرگ! اینا هم بالاخره پاشون و از این در میذارن بیرون! گردنش را به عقب گرداند. -منم باهاشون میرم. گفت و بدون…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 64 4.2 (13)

۲ دیدگاه
      -خوب؟ -پسند سرکار علیه نشده؟ ببخشید که جنابعالی شوهر داشتی چند سالم بغلش خوابیدی یه توله هم تو شکمته که اول تا آخرش مکافاته! -بچه‌‌ی من مکافات…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 63 4.5 (13)

۲ دیدگاه
  مادرش عجب عنوان مناسبی برای حالش پیدا کرده بود. -برو مامان‌ . خیالت راحت باشه… -پیراهنتم بپوشی‌ها… زنیکه خیاطه گوشم و برید واسه دوختنش اما خیلی خوشگل دوختتش.. پوشک…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 62 3.6 (11)

بدون دیدگاه
  -رعنا ؟ خاک بر سرم! الان میرسن تو هنوز تمرگیدی این گوشه؟ بلند شو ببینم. نه کسی رنگ پریده‌اش را دیده و نه علت ناله‌اش را پرسیده بود. -مگه…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 61 4.2 (12)

۳ دیدگاه
  -بیا! بیا مثل صفتت بزن دهن خواهرت و سرویس کن، بی‌غیرت! اصلا بیا بزن بترکون منو . -گوشیت و بده، رعنا! اون روی سگ من و بالا نیار. -گوشی…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 60 4.6 (15)

۳ دیدگاه
  سرش گیج می‌رفت و دهانش طعم شن می‌داد. سرش را به دیوار دستشویی تکیه داد و در دل نالید. -بیا معین. غلط کردم! از روزی که معین رفته بود…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 59 3.8 (13)

۱ دیدگاه
    -فیلم زیاد میبینی، نه؟ گفت و سرش را جلو کشید و جایی نزدیک گوش شهره ادامه داد: -از اون فیلم فارسیا که یارو آرتیسته میره با زن خرابه…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 58 4.7 (18)

۱ دیدگاه
  -یعنی چی ؟ خونه ی کی می‌فرستنت؟ واسه‌ی چی؟ جوابش تنها هِق هِق خفه‌ی رعنا بود. -رعنا! حرف بزن. دخترک نفسی گرفت تا بلکه بتواند از میان بغض سنگین…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 57 4.9 (14)

۶ دیدگاه
  طلا با چشم های گرد شده جلو آمد. به نظر میرسید که او در درگیری کمتر از شهره مجروح شده است. -هیچی نمیخوای بگی؟ -چی بگم؟ این قاطی میکنه…
رمان شاهرگ

رمان شاهرگ پارت 56 4.4 (11)

۱ دیدگاه
  دخترکی که یک هفته بعد از اقامتشان به عنوان پارتنر ممد به جمعشان اضافه شده بود دلخور نگاهش کرد. -محمد! سیخ آخه‌…؟ سیامک استخوان بال کبابی را با اشتها…