شوم زاد پارت۱۷: در کوهستان دختری بود که از زادگاهش ربوده بودنش و راهی دیار غربتش کرده بودند ولی در صحرا چه میگذشت؟!… …
شوم زاد پارت ۱۶: چه بد کرده بودند با اسیرشان… تیز به چشمان سرباز خیره میشود و بازخواستش میکند: …
آتش هایشان را روشن کرده بودند!… هوا تاریک بود و او دیگر کاری اینجا نداشت؛باید به قلعه برمیگشت!… آرام بلند میشود و…
شوم زاد پارت۹: — دستاتو بیار بالای سرت!بجنب… — داری چیکار میکنی؟ اینبار فریادش در صحرا میپیچد و موهایش را از زیر مینایش چنگ میزند : — گفتم دستتو بیار…