رمان شیطان یاغی پارت 282 ساعت پیشبدون دیدگاه راوی -حالا چرا اینقدر عصبانی هستی…؟! با خشم سمت بابک برگشت… – یه ذره آدمه اما زبونش… آخ از زبون شش متریش…! …
رمان شیطان یاغی پارت 272 روز پیشبدون دیدگاه افسون کیک ها را توی یخچال جا به جا کرده و سپس در را بستم… از صبح آنقدر خودم را مشغول کرده بودم تا به ان…
رمان شیطان یاغی پارت 264 روز پیشبدون دیدگاه پاشا نگاه دیگری به افسون کرد و با کلافگی چشم بست. دوست نداشت کار اشتباهی انجام دهد و بی میل قدمی عقب رفت و حتی نفس راحت…
رمان شیطان یاغی پارت256 روز پیشبدون دیدگاه پاشا باز هم برایش مهم نبود. از کافه بیرون آمدند و افسون خواست مقاومت کند که فشاری به مچ دستش داد و او را مجبور به…
رمان شیطان یاغی پارت241 هفته پیشبدون دیدگاه افسون لبش را گزید. انگار زیادی با حرف های چرت و پرتش روان مرد را بهم ریخته بود که تهدیدش کرد… لحن مرد همراه خشم بود.…
رمان شیطان یاغی پارت 231 هفته پیشبدون دیدگاه لب هایش را بهم مالید و رژ را داخل کیفش سر داد. در هر حال به ظاهرش می رسید و این یکی ازبهترین کارهایی بود که…
رمان شیطان یاغی پارت 222 هفته پیشبدون دیدگاه با یاداوری دخترک سر به هوای مو فرفری با ان پیراهن زیبا و گلدار که خیلی هم خواستنی اش کرده بود، خود به خود لبش…
رمان شیطان یاغی پارت 212 هفته پیشبدون دیدگاه چادرش را کیپ تر کرد و رو گرفت. -سلام بفرمایید آقای سلطانی…! پاشا سری تکان داد… -می تونم بیام داخل….؟! اشاره اش به…
رمان شیطان یاغی پارت 202 هفته پیشبدون دیدگاه چشمانش برق زدند. دخترک خنگ دوست داشتنی…! در حالیکه به صندلی لم داده و پاهایش روی میز بودند، قیافه اش را از توی لپ تاپ…
رمان شیطان یاغی پارت 193 هفته پیش2 دیدگاه تنم لرزید. این حرف ها چیزهایی نبود که دلم می خواست بشنوم. من اخم و شرارت ان مرد را دیدم. زمانی که اسلحه را کشید و…
رمان شیطان یاغی پارت 183 هفته پیشبدون دیدگاه عمه ملی نگران سمتشان رفت و با دیدن رنگ پریده افسون قلبش درد گرفت. اخم کرد. این مرد با تمام کمک هایش یک نامحرم بود…
رمان شیطان یاغی پارت173 هفته پیشبدون دیدگاه افسون خواست دستش را بکشد که حریف زور مرد نشد. – ولم کن وحشی… تو دیگه کی هستی اصلا…؟! پاشا محل نداد و از…
رمان شیطان یاغی پارت 163 هفته پیشبدون دیدگاه -پاشا کاووس داره گند می زنه به برنامه ای که ریختی…! پاشاخان سیگارش را روشن کرد و با کشیدن پوک عمیقی نگاهش را به بابک…
رمان شیطان یاغی پارت 154 هفته پیشبدون دیدگاه پاشا نگاهش کرد و عمه ملی گفت: چی جا گذاشتی…؟! دخترک با نگاهی به پاشا سرخ شد. – عمه جان تا شما برین، منم اومدم……
رمان شیطان یاغی پارت 144 هفته پیشبدون دیدگاه بوی خوش بهار نارنج زیر بینی مرد رفت. تمام وجودش نسبت به این بو واکنش نشان می داد. عمیق بو کشید. افسون را با تمام وجود، نگاه…