رمان شیطان یاغی پارت۹۷3 روز پیش2 دیدگاه با قدم های بلند و استوار از پله ها پایین آمد و سمت درب ورودی رفت… بابک را دید و با اخم های درهمش سمتش رفت……
رمان شیطان یاغی پارت ۹۶5 روز پیشبدون دیدگاه با لبخند و حس خوشی که زیر زبانش رفته بود نگاه دخترک کرد. افسون بی حال و خجالت زده و در ان حوله لباسی پاشا…
رمان شیطان یاغی پارت ۹۵1 هفته پیش1 دیدگاه دخترک با تردید کاری که پاشا ازش خواسته بود را انجام داد… دستش را کمی شل کرد و خودش را به دستان مرد سپرد… مرد…
رمان شیطان یاغی پارت۹۴1 هفته پیش4 دیدگاه بدتر و گیج شده بود. اصلا برای چه باید به استخر می رفت….؟! شانه بالا انداخت.. از حرف های عمه ملی اعصابش به شده…
رمان شیطان یاغی پارت ۹۳2 هفته پیش1 دیدگاه -خشایار پیغوم فرستاده میخواد باهات وارد مذاکره بشه….! پاشا پوزخند زد: نترس شده تخم کرده پا جلو گذاشته…! بابک ابرویی بالا انداخت… -واقعا میخوای باهاش…
رمان شیطان یاغی پارت ۹۲2 هفته پیش1 دیدگاه وارد آشپزخانه شد… دو خدمه که دم درگاه در بودند متوجه آمدنش شدند و تا خواستند حرف بزنند، پاشا انگشت به بینی چسباند و با دست اشاره…
رمان شیطان یاغی پارت۹۱2 هفته پیش9 دیدگاه داشت می سوخت که به یکباره دخترک را رها کرد و خیلی سریع از اتاق خارج شد. قدم هایش شتابان به سمتش اتاقش بود و…
رمان شیطان یاغی پارت ۹۰3 هفته پیش2 دیدگاه پاشا با حالتی که هیچ چیز از چهره اش معلوم نیست دخترک را زیر نظر داشت… با شیفتگی نگاه کبودی چانه و گردنش کرد…
رمان شیطان یاغی پارت ۸۹3 هفته پیش1 دیدگاه پاشا با حس نفس های آرام شده دخترک نگاه بالا آورد و با دیدن چشمان بسته افسون ماتش برد… با حرص چشم بست… از…
رمان شیطان یاغی پارت ۸۸3 هفته پیش4 دیدگاه چشمان دخترک گشاد شدند… معنی نگاه سرخ و داغ مرد را هم متوجه می شد هم نمی شد اما ناخودآگاه لبخندی زد و پر عشوه تابی…
رمان شیطان یاغی پارت ۸۷3 هفته پیش1 دیدگاه افسون خواست جواب بدهد اما با نگاه دریده مرد ترجیح داد سکوت کند و تنها نیم نگاهی به بابک کرد…. از این مرد حس…
رمان شیطان یاغی پارت ۸۶4 هفته پیش1 دیدگاه مرد خندید و رو به افسون هم دست دراز کرد… -تبریک میگم خانوم جوان… بنده فریبرز شکوهی هستم و ایشونم خانومم مه لقاجان… اصلا فکرشم…
رمان شیطان یاغی پارت ۸۵1 ماه پیش1 دیدگاه تن شل شده افسون را به خود چسباند و عمیق تر و با خشونت مشغول بوسیدن شد… این دختر چیزی فراتر از خواستن بود. با…
رمان شیطان یاغی پارت۸۴1 ماه پیشبدون دیدگاه نگاهش از دخترک جدا نمی شد… زیبایی اش با لباس و آرایش دوچندان شده بود که چشم نمی توانست بگیرد… زن های زیادی دور و…
رمان شیطان یاغی پارت ۸۳1 ماه پیش1 دیدگاه با حرکت دستانی روی صورتش به یکباره چشم باز کرد و با چشمانی درشت شده خیره پاشا شد… ترسیده با قلبی که محکم بر سینه اش…