رمان شیطان یاغی پارت172 4.4 (82)18 ساعت پیشبدون دیدگاه افسون انگار در خواب و بیداری بود که با شنیدن صدای پاشا چنان از جا پرید که مرد شوکه نگاهش کرد. -پاشا…؟! لبخند زد. -جون…
رمان شیطان یاغی پارت 169 4.1 (88)1 هفته پیش۱ دیدگاه ۵۳۴ -هر دو در سلامت کامل هستن ولی باید مواظب باشین و توی برنامه ای که بهتون میدم تغذیه خوب و خواب کافی به دور از هر گونه…
رمان شیطان یاغی پارت 168 4.4 (101)2 هفته پیشبدون دیدگاه سکوت کردم و مشتاق ادامه داستانش… -اردشیر پای بهمن رو به یه پروژه باز کرد که در اصل ظاهر کار بود ولی در باطن یه لجنزار پر از کثافت…
رمان شیطان یاغی پارت 167 4.4 (89)3 هفته پیشبدون دیدگاه مرد نفسش را بیرون داد. توجهی به سوال رن نکرد. او در کنار افسون خودش بود ث آرامشی که ازش دریافت می کرد. -داری وقت من و خودت…
رمان شیطان یاغی پارت 166 4.5 (87)3 هفته پیش۱ دیدگاه کامران سر پایین انداخت. -نمی شد آقا… نمی تونستیم ریسک کنیم… گفتم نریمان با تیم پشتیبان آرش بیاد…!!! اخم های پاشا درهم شد. می دانست اتفاقی افتاده…
رمان شیطان یاغی پارت 165 4.3 (95)4 هفته پیش۱ دیدگاه کمی مکث کرد و خیره در نگاه دخترک لب زد. – می خوای بهت ثابت کنم…؟! چشمان دخترک نزدیک بود از حدقه در بزند. -چی رو ثابت کنی…
رمان شیطان یاغی پارت 164 4.2 (61)1 ماه پیشبدون دیدگاه پاشا خندید و نگاه خاصی به دلبرکش کرد. -من همیشه و همه جا مواظبتم فقط کافیه بهم اعتماد کنی…!!! افسون سر تکان داد. -اعتماد دارم…!!! پاشا اولین پیک را…
رمان شیطان یاغی پارت 163 4.3 (110)1 ماه پیشبدون دیدگاه پاشا با خنده نگاه دحترک می کند که وقتی تهدیدش کرد که همانجا توی ماشین ترتیبش را می دهد، زبان به دهان گرفت و اصلا دیگر حتی یک…
رمان شیطان یاغی پارت 162 4.3 (96)1 ماه پیشبدون دیدگاه هر سه دختر زیر پتو در حالی که می لرزیدند داشتند می خندیدند… بهار با محبت نگاه افسون کرد. -خیلی خوشحالم که حالت خوبه…!!! افسون چشمانش به آنی کدر…
رمان شیطان یاغی پارت 161 4.4 (104)1 ماه پیشبدون دیدگاه افسون لب گزید. اخم ظریفی روی پیشانی نشاند. باید با او قهر می کرد و حرف نمی زد ولی دلش طاقت نداشت. -من بهت گفته بودم ولی… پاشا دست…
رمان شیطان یاغی پارت 160 4.2 (126)2 ماه پیش۲ دیدگاه با خستگی وارد ویلا شد اما با شنیدن صدای جیغ ملیحه که اسفندیار را صدا می زد بند دلش پاره شد… سمت طبقه بالا قدم تند کرد و…
رمان شیطان یاغی پارت 159 4.3 (98)2 ماه پیشبدون دیدگاه چشمانش پر از نور شدند و دستانش محکم تر از قبل به دورم پیچیده شد… چشم بست و پیشانی ام را طولانی بوسید… -تو چطور می تونی اینقدر دلبر…
رمان شیطان یاغی پارت 158 4.3 (113)2 ماه پیشبدون دیدگاه چندبار پلک میزنم… -قرمزی به سیاهی بزنه…؟! لبخند اسفندیار پهن تر شد. در حالی که دستش را در جیبش فرو برده و سمتم می آمد، گفت: هیچی فراموشش کن…!…
رمان شیطان یاغی پارت 157 4.5 (90)2 ماه پیشبدون دیدگاه نگاهش میخ تخت شد و افسونی که توی خودش جمع شده بود. آرام سمتش قدم برداشت و روی تخت رفت. کنارش دراز کشید و او را در آغوش گرفت…
رمان شیطان یاغی پارت 156 4.4 (100)2 ماه پیشبدون دیدگاه چشمان دخترک درشت شد. -پاشا این چه حرفیه… خب نپوشیدم اشکالی داره…؟! مرد نگاه معنی داری بهش کرد. -اشکال که نه خیلی هم خوبه منتهی اگه فقط تو اتاق…