رمان شیطان یاغی پارت24

بدون دیدگاه
        افسون لبش را گزید. انگار زیادی با حرف های چرت و پرتش روان مرد را بهم ریخته بود که تهدیدش کرد… لحن مرد همراه خشم بود.…

رمان شیطان یاغی پارت 21

بدون دیدگاه
        چادرش را کیپ تر کرد و رو گرفت. -سلام بفرمایید آقای سلطانی…!     پاشا سری تکان داد… -می تونم بیام داخل….؟!   اشاره اش به…

رمان شیطان یاغی پارت 20

بدون دیدگاه
        چشمانش برق زدند. دخترک خنگ دوست داشتنی…!   در حالیکه به صندلی لم داده و پاهایش روی میز بودند، قیافه اش را از توی لپ تاپ…

رمان شیطان یاغی پارت 19

2 دیدگاه
        تنم لرزید. این حرف ها چیزهایی نبود که دلم می خواست بشنوم. من اخم و شرارت ان مرد را دیدم. زمانی که اسلحه را کشید و…

رمان شیطان یاغی پارت 16

بدون دیدگاه
        -پاشا کاووس داره گند می زنه به برنامه ای که ریختی…!   پاشاخان سیگارش را روشن کرد و با کشیدن پوک عمیقی نگاهش را به بابک…

رمان شیطان یاغی پارت 14

بدون دیدگاه
      بوی خوش بهار نارنج زیر بینی مرد رفت. تمام وجودش نسبت به این بو واکنش نشان می داد. عمیق بو کشید. افسون را با تمام وجود، نگاه…