شیطان یاغی پارت 203

بدون دیدگاه
        خواست بی خیال شود و محل ندهد اما ان کسی که پشت خط بود بی خیال نمی شد…   نگاه افسون کرد که دخترک ابرو بالا…

رمان شیطان یاغی پارت 202

بدون دیدگاه
        افسون با حرص سمت پاشا برگشت. دست به کمر شد. -ببخشید پاشا خان که مصدع اوقات شریف شدیم…؟! اونوقتی که داشتی حالشو می بردی و دوبار…

رمان شیطان یاغی پارت 200

۱ دیدگاه
            -دخترم ترسیدن نداره که اینجور دست پاچه شدی و زدی زیر گریه…!     سر پایین انداختم و نگاهی به دوقلوهای غرق در خواب…

رمان شیطان یاغی پارت 199

۵ دیدگاه
    ابروهای پاشا بالا رفتند. -با من بودی…؟!   ناز ریختم. -غیر از تو و من کس دیگه ای رو می بینی…؟!   ابرو هایش را به آنی در…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت 197

بدون دیدگاه
    افسون با عشق و مهر نگاه پاشا کرد. این مرد را می پرستید. پاشا برای هرکس بد بود، برای او بهترین بود… دستانش را دو طرف صورت پاشا…

رمان شیطان یاغی پارت 196

۱ دیدگاه
      ناخواسته با نگرانی دوباره اشک از چشمان افسون سرازیر شد… -حالت خوبه…؟! خیلی ترسیده بودم…!     با اشاره اسفندیار اتاق خالی شد. پاشا همانجا روی تخت…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت 194

بدون دیدگاه
    -بیمار برگشت دکتر… بیمار برگشت….!!!! سه مرد نگاه یکدیگر کردند و بعد نریمان همه را از اتاق عمل بیرون کرد و رو به پاشا گفت: همیشه و همه…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت191

۱ دیدگاه
    پاشا سریع نگاهی به دور و اطراف انداخت و موشکافانه اطراف را زیر نظر گرفت… این مردک بیخ گوشش بود. تک تک پرستار و خدمه را نگاه می…