رمان طالع ترنج پارت 101 3.7 (3)11 ساعت پیشبدون دیدگاه سرش را سمت فراز چرخاند و ابرو بالا انداخت، امشب یک چیزیش بود. – خب… نباید گوشیم خاموش بمونه چون حال مریضام اگه بد…
رمان طالع ترنج پارت 100 4.6 (10)2 هفته پیشبدون دیدگاه با صدای خوابالویی پاسخ داد: – ولش کن بعدا زنگ میزنم. – آخه دوباره داره زنگ میزنه، از ایرانم نیست. شمارهی خارجه… فراز سریع بلند شد و…
رمان طالع ترنج پارت 99 4 (9)3 هفته پیشبدون دیدگاهطـــــالـــــعِ تُــــرنـــــج🦋: بابای ستایش را خوب میشناخت، آن قدری خامِ زن دومش بود که بعید میدانست حرف ستایش را قبول کند. نگران به حرف آمد:…
رمان طالع ترنج پارت 98 4.1 (10)4 هفته پیشبدون دیدگاه شانه بالا انداخت و لبش را به دندان گرفت، پوست لبش را کند و بعد از یکم فکر کردن جواب داد: – اگه این رفتارها رو…
رمان طالع ترنج پارت 97 4.5 (10)1 ماه پیشبدون دیدگاه به شانهی ستایش کوبید و از کنارش رد شد. – میدونی چقدر از اون حرفی که زدم میگذره؟ اطلاعات شماست که آپدیت نشده!…
رمان طالع ترنج پارت 96 4.5 (10)1 ماه پیشبدون دیدگاه طالعِ تُرنج🦋 #پارت355 ادای ترنج را در آورد و پاسخ داد: – از کی تا حالا تو با سبحان انقدر بد شدی؟ …
رمان طالع ترنج پارت 95 3.9 (9)1 ماه پیش۴ دیدگاه خوشحالیش را پشت نقاب دلخوری قائم کرد و تماس را وصل کرد. – هوم؟ فراز خیلی سریع گفت: – هوم چیه؟ روز…
رمان طالع ترنج پارت 94 4.6 (12)2 ماه پیش۳ دیدگاه با هم از راه پلهها داشتند پایین میرفتند که ستایش ایستاد و مچ دست ترنج را گرفت. – سبحان کی برگشت؟ با شگفتی…
رمان طالع ترنج پارت 93 4.3 (12)2 ماه پیشبدون دیدگاه رنگ و روی زرد ستایش و آن کبودیها قلبش را مچاله کرد. – بابات اینا کجا بودن که آیهان جرات این کارو پیدا کرد؟…
رمان طالع ترنج پارت 92 4.6 (10)2 ماه پیش۱ دیدگاه با دیدن سبحان سریع خندهش را خورد و از بغل بابا اکبر بیرون آمد. نشسته بود و داشت چایی میخورد که امیرعلی صدایش زد. …
رمان طالع ترنج پارت 91 4.5 (11)2 ماه پیش۱ دیدگاه خودش هم با رفتن به دورهمی آخر هفته مشکل داشت، حالا که فراز نبود میتوانست خیلی راحت بگوید نمیتوانند بیایند. – خودمم دلم به رفتن نیست چون باید…
رمان طالع ترنج پارت 90 3.9 (11)2 ماه پیش۲ دیدگاه خم شد و از روی مبل تلفن را برداشت. با دیدن شماره.ی خانهی بابا اکبر لب زد: – مامان صدیقهس… – باشه…
رمان طالع ترنج پارت 89 4.4 (14)3 ماه پیش۲ دیدگاه فراز ابروهایش را بالا انداخت: – نچ نمیام… تازه دارم ریلکس میکنم! چشم غرهای به آن گربهی چشم سبز رفت. دستش سمت…
رمان طالع ترنج پارت 88 4.4 (14)3 ماه پیش۴ دیدگاه فراز فرصت را غنیمت شمرده خیلی زود لباسهایش را در آورد و پشت ترنج داخل وان جای گرفت. – آبش یخ زده که… چطوری توی این آب سرد…
رمان طالع ترنج پارت 87 3.6 (9)3 ماه پیش۵ دیدگاهبا خستگی خودش را روی مبل پرت کرد و خمیازهی طولانی کشید. فراز که دهان باز او را دید به خنده افتاد: – انقد خسته بودی میگفتی زودتر…