رمان طالع ترنج پارت 1271 هفته پیش۲ دیدگاه ترنج روی پنجهی پا بلند شد تا لباسش را بگیرد ولی فراز دستش را عقب کشید. با قد و هیکلی که فراز داشت، هیچ جوره نمیتوانست لباس را از…
رمان طالع ترنج پارت 1262 هفته پیشبدون دیدگاه ترنج که دلیل عقب کشیدن فراز را فهمید، به خنده افتاد. نمیخواست فقط ببوسدش و عقب بکشد. برای همین روی تخت جلوتر رفت. گرهی حولهش باز…
رمان طالع ترنج پارت 1253 هفته پیشبدون دیدگاه عروسِ هاجرخانم نبود که بخواهد به او اجازهی تیکه و طعنه انداختن بدهد. اخم کرد و سعی کرد محترمانه جوابش را بدهد: – وقتی آقایون و خانوما…
رمان طالع ترنج پارت 1241 ماه پیش۱ دیدگاه حرف را عوض کرد: – بریم فراز؟ دستش را گرفت و سر تکان داد. کل فامیل به آرایش و لباسی که پوشیده بود خیره بودند. اولین…
رمان طالع ترنج پارت 1231 ماه پیش۱ دیدگاه – سلام دخترم خوبی؟ چیکارا میکنی؟ شوهرت خوبه؟ داخل آشپزخانه رفت. تشنهش بود. لیوان برداشت و سمت یخچال رفت. با لبخند پاسخ داد: – جفتمون خوبیم خداروشکر.…
رمان طالع ترنج پارت 1221 ماه پیش۱ دیدگاه از اتاق بیرون زد و سمت هال رفت. روی مبلها را نگاه انداخت، ولی نبود. به آشپزخانه سرک کشید ولی آنجا هم نبود. رفته بود… برای اولین بار…
رمان طالع ترنج پارت 1212 ماه پیش۱ دیدگاه سرش را سمت ستایش برگرداند و پرسید: – نکنه چون منو به زور گرفته دلش نمیخواد ازم بچه داشته باشه؟ ستایش گیج و منگ نگاهش کرد. متوجه…
رمان طالع ترنج پارت 1202 ماه پیشبدون دیدگاه – میدونم عزیزم. جفتمون آمادگیشو نداشتیم ولی اگه حامله هم باشی میتونی به درس خوندنت ادامه بدی! اگه توی خودت میبینی که میتونی با این شرایط درس بخونی…
رمان طالع ترنج پارت 1192 ماه پیش۳ دیدگاه فراز قاشق را نزدیکتر برده و چشمهایش را ریز کرد. – تو که تا دیروز عاشق خوردنش بودی حالا داری ناز میکنی؟ دهنتو باز کن ترنج بذارم…
رمان طالع ترنج پارت 1182 ماه پیش۱ دیدگاه – سلام دردونه شکلات من! خوبی؟ صورتش را به قفسه سینهی فراز مالید: – اهوم… چه زود برگشتی! با خنده زیر گوشش زمزمه کرد: – اگه ناراحتی…
رمان طالع ترنج پارت 1173 ماه پیش۱ دیدگاه – تو باید درس بخونی و تمرکزتو بذاری رو درسات ولی من هوار شدم سرت و نمیذارم دل به درس بدی، برای همین میخواستم زودتر…
رمان طالع ترنج پارت1163 ماه پیش۱ دیدگاه ستایش این پا و آن پا کرد و نزدیکشان شد: – جا نمونی فراز، برو تا ترنجم دلش آروم بگیره دیگه! فراز…
رمان طالع ترنج پارت1153 ماه پیشبدون دیدگاه خواست دراز بکشد که فراز از پهلوهایش گرفت و نگهش داشت. پشت گردن سفیدش را بوسید و زیر گوشش زمزمه کرد: – حالا که خسیس بازی در…
رمان طالع ترنج پارت1143 ماه پیش۱ دیدگاه – با دکتر یه مملکت درست حرف بزن خانم رسولی! به خاطر بیاهانتی که بهم شده شب باید جریمه بشی… با خنده سعی کرد…
رمان طالع ترنج پارت1134 ماه پیش۲ دیدگاه آب دهانش را قورت داد و برخلاف میل باطنیش لب زد: – باشه میام. ستایش لبخند زد و با هم سمت ماشین رفتند.…