رمان فستیوال پارت۲۰

بدون دیدگاه
      شالمو که در حال افتادن از سرم بود بالا کشیدم و با نفس عمیقی سعی کردم عادی جلوه کنم.   حتی نمیدونستم شغلش چیه که تونسته چنین…

رمان فستیوال پارت ۱۹

بدون دیدگاه
    مامان و بابا متفکر نگاهشونو رد و بدل کردن   پوفی کشیدم و با تمسخر غریدم _ امر دیگه ای ندارین من برم؟   مامان سری از روی…

رمان فستیوال پارت ۱۸

بدون دیدگاه
    دلم نمیخواست از ماشین پیاده بشم.   بابا ماشین رو خاموش کرد و رو به مامان غرید _ نوید اینجا چیکار میکنه؟   مامان ابراز بی خبری کرد…

رمان فستیوال پارت ۱۶

بدون دیدگاه
      گلبرگ مستقیم به صورتم نگاه کرد. توی چشماش ناامیدی بود اما باید جواب میداد.   پوزخندی زدم _ هی دختر بلند شو حرفتو بزن! اینایی که بابات…

رمان فستیوال پارت ۱۵

بدون دیدگاه
      با حسرت به کتابهایی که دونه دونه جلوی چشمام ریز ریز میشد و هیچ کاری برای نجاتشون از دستم برنمیومد نگاه کردم.   ضربه ی نهایی وقتی…

رمان فستیوال پارت۱۴

بدون دیدگاه
    *** دستشو پشت کمرم گذاشت و به جلو هولم داد. جیغ کوتاهی زدم و کنار پای مامان افتادم.   سرمو روی پای مامان گذاشتم و بی صدا شکستم.…

رمان فستیوال پارت 13

۱ دیدگاه
      توی کوچه کنار ماشین پلیس ایستاده بودیم. نیکی وحشت زده به طرفمون دوید، انگار که اصلا توی این کلوپ و همراه با ما نبوده   _ تو…

رمان فستیوال پارت۱۱

۲ دیدگاه
  ***   °بازگشت به یک ماه قبل°   ” گلبرگ”   _ زود باش گلبرگ! نه به اولش که به هیچ صراطی مستقیم نبودی و میگفتی امتحان دارم، نه…

رمان فستیوال پارت ۱۰

۱ دیدگاه
    پوفی کشیدم و بی‌حوصله در ماشین رو باز کردم و سوار شدم .   کمی از اون محله دور شدیم و یه جا پارک کردیم.   کاوه پیاده…

رمان فستیوال پارت ۹

۳ دیدگاه
      از نمایشگاه بیرون رفتم.   باید هرجور شده بود با گلبرگ حرف میزدم.   یه ماشین از پشت سرم بوق میزد و سعی داشت بهم نزدیک بشه…

رمان فستیوال پارت ۸

۱ دیدگاه
  با اخمای درهم جواب دادم _ من یه تماس میگیرم باز خدمتتون میرسم.   _ باشه درخدمتم.   پشت در دفتر ایستادم و دوباره با کاوه تماس گرفتم  …

رمان فستیوال پارت ۷

بدون دیدگاه
    متعجب پرسید _ میخوای با نیکی حرف بزنم ؟   _ نیازی نیست. گندی که مازیار زده رو جمع میکنم بعد که پیداش کردم حسابمو باهاش تسویه میکنم.…

رمان فستیوال پارت ۶

بدون دیدگاه
  گلدون گلی که مامان روز قبل خریده بود رو برداشتم و محکم روی زمین کوبیدم   _ هنوز حالیتون نشده سام یه دنیا رو به آتیش میکشه اگه چیزی…

رمان فستیوال پارت ۵

بدون دیدگاه
    امتحانم رو عالی پاس کرده بودم و با لبخند موفقیت آمیزی توی حیاط مدرسه راه میرفتم و حتی گاهی از شوق بالا میپریدم.   قبل از ورود به…