رمان ماهرو پارت 113 4.1 (93)

بدون دیدگاه
  _وایییی رنگ‌ موهات محشر شده ماهرووو… داخل آینه آرایشگاه، نگاهی به رنگ دودی موهام انداختم. هم اسلاح کرده بودم و هم موهام و رنگ کرده بودم و همین کلی…

رمان ماهرو پارت 112 4.3 (98)

بدون دیدگاه
  #پارت_526 با دردی که تو بدنم پیچید ، چشم باز کردم. اخی گفتم و بلند شدم نشستم. زیر دلم درد میکرد. پوفی کشیدم و توجه ای نکردم. میلی به…

رمان ماهرو پارت 111 4.2 (105)

بدون دیدگاه
    یه پیام تو واتساپ واسم اومده بود. وارد واتساپ شدم. با دیدن فیلمی که تو واتساپ فرشته واسه ام فرستاده بود، استرس و فشار همه وجودم و گرفت!…

رمان ماهرو پارت 109 4 (112)

  که هر وقت دلم از دنیا و آدم هاش گرفت پاهام و تو آب فرو کنم و بزارم غمام و با خودش ببره! دوباره سوار ماشین شدیم. ماهان دوباره…

رمان ماهرو پارت 108 3.9 (79)

۳ دیدگاه
      با ایستادن ماشین،چشم باز کردم. با دیدن چند مغازه و رستوران، بی رمق پیاده شدم.     ماهان سریع غذا سفارش داد و روی یک تخت نشستیم!…

رمان ماهرو پارت 107 4.3 (102)

۶ دیدگاه
    کم کم از شهر خارج شدیم… دیگه خبری از خونه و شلوغی نبود!     یه جاده خشک و ماشین های گذرایی که از کنارت رد میشدن! همین!…

رمان ماهرو پارت 106 4 (105)

۲ دیدگاه
    #ماهرو #پارت_507       گوشی و با تمام توان به دیوار کوبیدم و از ته دل جیغ کشیدم. _لعنتییییی… پست فطرتتتتتتت… آشغالللللل… متنفرم ازتتتتتت… ازتتتتتت متنفرممممممم!  …

رمان ماهرو پارت 104 4.2 (106)

    _نه ماهرو گوش کن!     با نگاهی طوفانی خیره اش شدم. _چیه چی میخوای بگی؟! چه حرفی داری که بزنی؟       _اون بچه باید سقط…

رمان ماهرو پارت 103 4.1 (122)

۳ دیدگاه
  *ماهر‌و*     با جیغ هی می پرسیدم و تو سینه اش می کوبیدم. _ازت متنفرم… متنفرم ازتتتتتت…     صدای جیغام کل تالار و پر کرده بود. گلوم…

رمان ماهرو پارت 102 4.1 (123)

بدون دیدگاه
    #پارت_481     ابروهام بالا پرید. پنج تماس بی پاسخ ماهرو دوازده تماس بی پاسخ مامان هشت تماس بی پاسخ خاله بیست و یک تماس بی پاسخ ماهان…

رمان ماهرو پارت 101 4 (108)

بدون دیدگاه
    _معلوم هست کجایی؟! مردم از نگرانی… ساعت و نگاه کردی؟ صد دفعه بهت زنگ زدم!     عصبی بودم و تند تند حرف میزدم. _صبر بده حرف بزنم!…

رمان ماهرو پارت 100 4.2 (124)

۱ دیدگاه
      _ماهرو… ماهرو پاشو مادر ساعت یه ربع به شیشه…     گیج چشمام و باز کردم و به دور و بر نگاهی انداختم. _یکم دیگه بخوابم مامان……

رمان ماهرو پارت 99 4 (113)

۲ دیدگاه
  #پارت_450     _ماهرو مادر… پاشو گردنت درد میگیره…     با صدای مامان، خوای آلود بلند شدم. _من اینجا خوابم برده تو هم اومدی همینجا خوابیدی مادر؟!  …