رمان هیلیر پارت 177(فصل دوم) 4 (45)2 روز پیش۱ دیدگاه هیچی نمیخواستم از گذشته ها بشنوم. روی سلامت روحیم توی شرکت خیلی کار کرده بودم. به همین سادگی قرار نبود گند بزنم توش. گوشی رو مثل این که…
رمان هیلیر پارت 176(فصل دوم) 4.2 (45)5 روز پیشبدون دیدگاه ◄●● HΣΔLΣƦ ●●►: 🖤#PART_839 تا اومدم تصمیم بگیرم که جواب بدم یا بذارم زنگ بخوره یهو قطع شد. چشمامو با آسودگی خیال بستم … خیلی وقت بود باهم…
رمان هیلیر پارت 175(فصل دوم) 4.4 (42)7 روز پیش۱ دیدگاه HEALER 🖤#PART_837 لبخند دندون نمایی زد و گفت: – پس یه نقشه ای داری؟ آره؟ سری تکون دادم و گفتم: – ای.. بگی نگی. میتونی این…
رمان هیلیر پارت 174(فصل دوم) 4.3 (42)2 هفته پیش۱ دیدگاه PART_831 داد زد: – دلیار! یعنی چی استعفا؟ – یعنیی رفتن. یعنی لفت دادن از اون گه دونی که بهش میگم سر کار! یعنی من خودم توی اوج…
رمان هیلیر پارت 173(فصل دوم) 4.5 (42)2 هفته پیشبدون دیدگاه سرمو گرفتم بین دستام و لب زدم: – من اخیرا رو مود خوبی نیستم وال! جواب داد: – تو پنج ماهه روی مود خوبی نیستی. توی اصلا اون آدمی…
رمان هیلیر پارت 172(فصل دوم) 4.3 (46)2 هفته پیش۲ دیدگاه والتر جیمز! مدیر بخش ما! کسی که همون اول منو پیدا کرده بود و به بقیه معرفی کرده بود. کسی که بهم ایمیل زده بود که رسما برای کار…
رمان هیلیر پارت 171(فصل دوم) 4.2 (59)3 هفته پیشبدون دیدگاه همین! همین دوتا جمله ای که در غالب مکالمه با پنس از دهن عمو کشیده بودم مغزمو داشت می جوید. سری تکون دادم. نمی خواستم…
رمان هیلیر پارت 170(فصل دوم) 4.4 (61)4 هفته پیشبدون دیدگاه باید از این که متلاشی بشم جلوگیری می کردم. گوشیمو در آوردم و زنگ زدم به عادل. بهش گفتم براش لوکیشن میفرستم و قطع کردم. بهم…
رمان هیلیر پارت 169(فصل دوم) 4.4 (67)1 ماه پیشبدون دیدگاه ◄دلــــــــیار► ..پنج ماه بعد.. – فهمیدی عزیزم؟ باید با احساس بیشتری بزنی. انگار پیانو ادامه انگشتاته… باید نوازشش کنی… لبخندی زد شروع کرد به پیانو…
رمان هیلیر پارت( آخر) 4.1 (71)1 ماه پیش۵ دیدگاه یه قدم رفتم عقب… مرد لب زد: – این طور که… لعنتی… رویین اینی که تو فکر می کنی… سری تکون دادم و گفتم:…
رمان هیلیر پارت 168 4.3 (59)1 ماه پیشبدون دیدگاه نگاهم گره خورد تو چشمای مرد… مرد اهی کشید و چشماشو با درد بست… دلیار پرسید: – عمو؟ بعد زل زد به منی که بهش…
رمان هیلیر پارت 167 4.3 (54)1 ماه پیش۱ دیدگاهPART_805 چشمامو با درد بستم… نه! نه! این نمی تونست درست باشه.. این صدای شاد و قشنگی که پر از عشق گفته بود عمو فری جونم نمی…
رمان هیلیر پارت 166 4.4 (72)2 ماه پیشبدون دیدگاه بهش گفته بودم چرا این موقع صبح اومده کلبه ام… یه گلدون مینیاتوری کوچولو دستش بود که توش یه دونه گیاه کوچولو که چهارتا برگ بنفش بیشتر…
رمان هیلیر پارت ۱۶۵ 4.3 (58)2 ماه پیش۶ دیدگاه 🖤#PART_801 لبخند نشست روی لبم… آثار نبودن دلیار از چند ساعت قبل از نبودنش شروع شده بود… جنون! صدای اون آشغال بود! داشت به ریش…
رمان هیلیر پارت 164 4.3 (59)2 ماه پیشبدون دیدگاه◄●● HΣΔLΣƦ ●●►: 🖤#PART_799 قبل از این که ساعت نه بشه من به دلیار گفتم میرم کلبه خودم. نمیخواستم وجهه اش پیش عموش خراب بشه و عموش…