-نمیرم …! خسته گفت : شنیدی بنیامین ؟! حتی اگر بیرونمم کنی نمیرم ! هیچ جا نمیرم. من برگشتم سر زندگیم ! بخاطررهامم که شده اگر قبولم نمیکنی؛ حداقل بیرونم…
-نگران نباشید . یه جراحی کوچیک بود . خوشبختانه مشکل حادی نیست …! بنیامین میان حرفش پرید وگفت: برای دستش مشکلی پیش نمیاد؟! پیرمرد خوش خنده ای بود … خندید…