رمان پروانه ام پارت۳۳3 ساعت پیشبدون دیدگاه نفس پروانه از سینه اش خارج شد … طوبی دستش رو محکم تر گرفت : – بریم ! بریم ! *** از پشت درِ بسته…
رمان پروانه ام پارت ۳۲3 روز پیشبدون دیدگاه قلب پروانه از چیزی که می شنید تیر کشید ! وحشت زده کمی عقب رفت . – چی میگی عمه ؟! – اینا رو خودشون حتما…
رمان پروانه ام پارت ۳۱5 روز پیشبدون دیدگاه خانم بزرگ هنوز هم شیون می کرد و بد و بیراه می گفت و تقلا می کرد … . ولی بعد کم کم صداش رو به خاموشی…
رمان پروانه ام پارت ۳۰7 روز پیشبدون دیدگاه – چی شده پروانه ؟ چی می گفتن بهم ؟! پروانه کاملا مقابل سالومه ایستاد … در حالیکه تلاش می کرد وحشت صداشو پنهان کنه ، گفت…
رمان پروانه ام پارت ۲۹1 هفته پیشبدون دیدگاه دست سالومه رو گرفت … بعد هر دو به سمت مهمانخانه دویدند … . هوای سرد و منجمدِ پاییزی به گونه های پروانه سیلی می زد و…
رمان پروانه ام پارت ۲۸2 هفته پیشبدون دیدگاه و بعد بلاخره به گریه افتاد . نگاه خیسش چرخید روی بدن پروانه … بیشتر روی سینه هاش که زیر آب بود ، مکث کرد .…
رمان پروانه ام پارت ۲۷2 هفته پیشبدون دیدگاه به سختی می تونست جلوی گریه اش رو بگیره . به سمت حوضچه ی لاجوردی رفت … پاش رو توی آب گرم و زلال گذاشت … و بعد…
رمان پروانه ام پارت ۲۶2 هفته پیشبدون دیدگاه *** وقتی دوباره بیدار شد … دور و اطرافش سکوت بود ! سکوتی سنگین و با وقار که بعد از تمام هیاهویی که تجربه کرده بود ، آرامش…
رمان پروانه ام پارت ۲۵3 هفته پیشبدون دیدگاه نوازش های خوفناکش ادامه داشت … پروانه حس خفگی می کرد . نگاه سیاوش خان رو تنش چرخید : – چجوری بهت بفهمونم که مال منی ؟…
رمان پروانه ام پارت ۲۴3 هفته پیشبدون دیدگاه و دیگه ادامه نداد . لزومی نمی دید … بدون کلمات هم می تونست پروانه رو قبضه روح کنه . پروانه نفس عمیقی کشید … و…
رمان پروانه ام پارت ۲۳4 هفته پیشبدون دیدگاه چیزهایی که شنیده بود … برای ذهن بکر و پاکِ اون فراتر از حد تحمل بود . وحشتی که به بند بند وجودش مستولی شده بود … نزدیک…
رمان پروانه ام پارت ۲۲4 هفته پیشبدون دیدگاه متوجه خوش و بش خانم بزرگ با زنی میانسال شد . زن به خودش زحمت داده و تا پای مبل اونا اومده بود … فقط برای اینکه…
رمان پروانه ام پارت ۲۱1 ماه پیشبدون دیدگاه گفت و به سرعت پنجره رو بست … . با بسته شدن پنجره ، جریان هوای سردی که پوست پروانه رو لمس می کرد ، قطع شد…
رمان پروانه ام پارت ۲۰1 ماه پیش3 دیدگاه هراسان به عقب چرخید … و با دیدن زهرا نفس راحتی کشید . زهرا بدون اینکه دمپایی هاشو از پا در بیاره ، دوید توی اتاق…
رمان پروانه ام پارت ۱۹1 ماه پیشبدون دیدگاه مردمک های پروانه از وحشتی موهوم لرزید … بدنِ بی دفاعش رو بیشتر به دیوار چسبوند . سیاوش اسلحه رو که به گوشه ی دیوار تکیه زده…