رمان پروانه ام پارت 176

بدون دیدگاه
    کاش راهی بود تا با آوش حرف بزنه ! اونها همیشه حرف های مشترک زیادی برای همدیگه داشتند ! از همه چیز صحبت می کردند . اما حرف…

رمان پروانه ام پارت172

بدون دیدگاه
    صورتش از تلخی وحشتناک قهوه درهم مچاله شد . پروانه هنوز نشسته بود روی خوشخوابه … سرش رو بالا گرفته بود و آوش رو تماشا می کرد .…

رمان پروانه ام پارت171

۱ دیدگاه
    پلک های پروانه با ناامیدی روی هم افتاد . اینهمه سال زندگی زیر سایه ی ترس … مغز احد رو از کار انداخته بود انگار ! – تو…

رمان پروانه ام پارت 170

بدون دیدگاه
    پروانه با قدم هایی سبک از در بیمارستان بیرون رفت و روی بالاترین پله ایستاد . هوای لطیف فروردین ماهی صورتش رو نوازش می کرد . نفس عمیقی…

رمان پروانه ام پارت 167

۱ دیدگاه
    سکوت اطلس در پس شنیدن این اسم، طولانی شد . اونقدر طولانی که قلب خورشید رو بیش از پیش شرحه شرحه کرد ! باز با جرعه ای از…

رمان پروانه ام پارت 165

بدون دیدگاه
    قند در دل پروانه آب شد و گرما زیر پوستش تنوره کشید . نگاه تند و پر استرسی به اطراف انداخت تا مطمئن بشه کسی صدای “عزیزم” گفتن…