رمان پینار پارت ۴۳22 ساعت پیش۱ دیدگاه اردلان ولی کوتاه بیا نبود. همانطور که اتومبیل را به حرکت درآورد گفت: – کامران موقع مجردیش هم زیادی سر…
رمان پینار پارت ۴۲1 روز پیش۵ دیدگاه یگانه با تعجب گفت: – چرا اون وقت؟! اردلان پشت چراغ قرمز ترمز کرد و کامل به سمت یگانه چرخید و…
رمان پینار پارت ۴۱4 روز پیش۵ دیدگاه یگانه آب دهانش را قورت داد و دور تا دور رستوران را چشم چرخاند. – لال شدی چرا؟! اردلان با حرص…
رمان پینار پارت ۴۰5 روز پیش۶ دیدگاه تمام روزش را با حس سرخوردگی حال به هم زنی طی کرد. حس پس زده شدن… حس بازیچه شدن… حس میکرد اردلان بازیاش داده… شاید واقعا…
رمان پینار پارت ۳۹1 هفته پیش۱ دیدگاه اردلان وارد اتاقش شد و تمام حرصش را روی در خالی کرد و به هم کوبیدش. تیشرتش را درآورد و با تمام عصبانیتش پرت کرد. …
رمان پینار پارت ۳۸1 هفته پیش۳ دیدگاه چه میگفت در این موقعیت؟! نه میتوانست ردش کند نه قبول! شده بود ایستاده بر لبهی تیغ… از هر طرف میرفت آسیب…
رمان پینار پارت ۳۷1 هفته پیشبدون دیدگاه قهوهاش را خورد و در حال بالا پایین کردن کانالهای تلویزیون بود که صدای خستهی اردلان آمد. – سلام. یگانه فورا…
رمان پینار پارت ۳۶2 هفته پیش۱ دیدگاه تا خانه برسد به هزار راه فکر کرد اما فایده نداشت، هیچ کدام راه حل درست و حسابی نبود. ناریه گفت که حاج سعید…
رمان پینار پارت ۳۵2 هفته پیشبدون دیدگاه هر دو در سکوت قهوهشان را نوشیدند، سپس یگانه برخاست و ماگش را در سینک گذاشت. – شما امروز میرید بیمارستان؟ اردلان…
رمان پینار پارت ۳۴2 هفته پیش۶ دیدگاه بعد از رفتن آنها، حاج سعید با عصبانیت رو به اردلان کرد. – این چه طرز برخورد بود اردلان؟! آبروی منو بردی! …
رمان پینار پارت ۳۳3 هفته پیش۴ دیدگاه اردلان که از پچ پچ کردنهای آن دو اصلا خوشش نیامده بود و حرص میخورد، چنان با اخم نگاهشان میکرد که انگار…
رمان پینار پارت ۳۲3 هفته پیش ایستاده و منتظر بودند که پیرمرد شیک پوش و راست قامتی با عصای معرق کاری شده که سرش عقاب بود به همراه حامی که بر حسب تصادف کت…
رمان پینار پارت ۳۱3 هفته پیش۳ دیدگاه ایستاده و منتظر بودند که پیرمرد شیک پوش و راست قامتی با عصای معرق کاری شده که سرش عقاب بود به همراه حامی که بر حسب…
رمان پینار پارت ۳۰3 هفته پیش۱ دیدگاه تا خواست در اتاقش را باز کند، در اتاق اردلان باز شد و با خرواری لباس روی دستش بیرون آمد. یگانه با تعجب نگاهش کرد و…
رمان پینار پارت ۲۹3 هفته پیش۲ دیدگاه اردلان لم داد و گفت: – به هر حال ما که خونه نمیمونیم! یگانه کنجکاو پرسید: – جایی قراره برید…