پاییزه خزون پارت ۳3 سال پیش۲ دیدگاه پاییزه خزون آراز دل تو دلم نبود خواهرم جلوی چشمام رو دستام داشت پر پر میشد صدای قلبشو نمیشنیدم داد میزدم، کمک میخواستم …آرمین و مهرشاد اومدن و ساحلو…
رمان عشق موازی پارت 223 سال پیش۵ دیدگاهآهسته وارد طبقه ی پایین شدم … ساعت ۸ صبح بود و منم تازه از خواب بیدار شدم … . ایلیاد که رفته بود پیش افرادش و حالا فقط من…
رمان گذشته سوخته پارت۱۱3 سال پیش۱ دیدگاهتوی فرودگاه نشسته بودم و منتظر بودم پرواز قطر رو اعلام کنن، دیبا دوهفته هی اصرار می کرد که بیا اینجا ببینمت و من هم گفتم با یک تیر دونشون…
رمان عشق موازی پارت 213 سال پیش۳ دیدگاه&& آلیس && نفس عمیقی کشیدم ، عاشق هوای بارونی بودم … به نیمرخ ایلیادی که توی فکر بود خیره شدم … لبخندی زدم ، چی بهتر از این؟! ……
پاییزه خزون پارت ۲3 سال پیش۱ دیدگاه پاییزه خزون صدای شکستن قفل اومدش فک کنم قفلو شکونده بودند نمیدونم قفل شده بودم، مغزم فرمان نمیداد که چیکار کنم فقط به یه نقطه خیره بودم صدای یاخدای…
رمان عشق موازی پارت 203 سال پیشبدون دیدگاه+ بیا اینجا برنارد … دستامو باز کردم که بدو بدو به سمتم اومد و پرید توی بغلم … خنده ی کوتاه و خوشحالی کردم … داشتم نوازشش میکردم که…
رمان گذشته سوخته پارت۱۰3 سال پیش۴ دیدگاهسه هفته بعد… (آیدین) کلافه توی اتاق آریا از ا ین ور به اون ور می رفتم…نمی دونستم چجوری ولی توی این سه هفته خیلی اتفاقا افتاد.هفته ی اول لیوان…
رمان پسرخاله پارت 1903 سال پیش۵۶ دیدگاه زل زد تو چشمهام و پرسید: – میتونم قبل رفتن بغلت کنم!؟ بازم موندم که چی جواب بدم.گویا امشب کلا شب سوالهای سخت بود!…
رمان عشق موازی پارت 193 سال پیشبدون دیدگاه* * * * دستمو توی آب سرد رودخونه فرو بردم … چشمامو بستم و به صدای آرامش بخشِ رودخونه گوش دادم … صدای جیک جیک پرنده ها و رودخونه…
رمان پاییزه خزون پارت ۱3 سال پیش۱ دیدگاه پاییزه خزون #پارت ۱ چقد حال هوام پاییزیه ،چشمام بارونیه قلبم طوفانیه ، خیلی از چیزارو دارم ولی هیچی ندارم، هوای دلم باد و خروش زیادی داره دریغ…
رمان عشق موازی پارت 183 سال پیشبدون دیدگاه_ ایلیاد خیلی مواظب باش ، نیفته از دستت … . خنده ی کوتاهی کردم و جوجه رو به زحمت گذاشتم توی لونش … نگاهی به داخل لونشون انداختم ……
رمان عشق موازی پارت 173 سال پیشبدون دیدگاه&& ایلیاد && _ الو ، ایلیاد … نفس عمیقی کشیدم و لب زدم : + میشنوم آدرین ، بگو … _ تو الان دقیقا کجایی؟! … + هیچی ……
رمان عشق موازی پارت 163 سال پیش۶ دیدگاه&& آلیس && نفس عمیقی کشیدم و به نقطه ی نامعلومی خیره شدم … رفتارای ایلیاد خیلی عجیب شده … همش با کاراش ذهنمو ، قلبمو درگیر خودش میکنه ……
رمان گذشته سوخته پارت۹3 سال پیشبدون دیدگاه(آریا) پوف کلافه ای کشیدم… آیدین روی صندلی دفتر، رو به روم خوابش برده بود،ساعت ۲:۳۰بعد از ظهر بود.به نظرم الان دیگه همه ی کارمندارفته بودن؛آید ین رو صدا کردم،…
رمان گذشته سوخته پارت۸3 سال پیش۱ دیدگاهاز صبح با آیدین درگیر قراردادی که با شرکت صنعت سازه بسته بودیم شده بودم و وقت نکرده بودم به شرکت بابا سر بزنم… گوشیم روی میز ویبره رفت و…