رمان عروس استاد پارت 43

۵ دیدگاه
  به صورتش نگاه کردم و وقتی نفس حبس شده و پوست قرمز رنگش رو دیدم گفتم _آرمین من فقط… وسط حرفم پرید : _و اگه من نخوام؟ جا خوردم،در…

رمان پناهم باش پارت 31

۱ دیدگاه
  به اتاقم رفتم و سرمو تو بالشتم فرو بردم و هق هقم رو خفه کردم. اما لعنتى تموم شدنى نبود. اوین کى بر مى گرده؟!.. من از این دوتا…
VLHK

رمان عروس استاد پارت 42

۶ دیدگاه
  دستم و به کمرم زدم و گفتم _تو که عاشقی چرا حال من و نمی فهمی؟ ترانه ترسیده از جاش پرید و مهرداد پوفی کرد و گفت _یه دقیقه…
رمان

رمان عروس استاد پارت 41

۹ دیدگاه
* * * با استرس سرکی کشیدم. هیچ صدایی نمیومد… اومدم آرمین و نجات بدم مهردادم گم و گور شد. یک ساعته به بهانه ی سر و گوش آب دادن…

رمان عروس استاد پارت 40

۵ دیدگاه
  نگام و ازش دزدیدم و گفتم _نه…یعنی…می‌خواستم دوش بگیرم حوله یادم رفت.اومدم حوله م و بردارم. سری تکون داد و با همون اخمش گفت _حتما گوشی‌تم زد آبه که…