رمان شالوده عشق پارت 35116 دقیقه پیشبدون دیدگاه از جملهی منظور دارش سر پایین انداختم و امیرخان با عصبانیت لب هایش را به هم فشرد. سکوتش باعث شد سوما خانوم جسارت بیشتری پیدا…
رمان شالوده عشق پارت 3507 روز پیشبدون دیدگاه گندم بلند گریه میکرد. سوما خانوم فریاد آرام باشید سر میداد و رادان تمام سعیش را میکرد تا خیلی هم خودش را داماد افسار گسیختهای نشان ندهد اما…
رمان شالوده عشق پارت 3492 هفته پیش۱ دیدگاه مانند یک بستنی در چله تابستان وا رفتم. سرخ شده لب زدم: -شما حق نداری اینجوری با من صحبت کنی خانوم! سنگینی نگاه دیگران را…
رمان شالوده عشق پارت 3482 هفته پیشبدون دیدگاه -سلام سوما خانوم. این زن همان خاله سومای معروف امیرخان و گندم بود؟! زنی که حتی آذربانو هم از او میترسید و همیشه تنها چیزی که دربارهاش میشنیدم…
رمان شالوده عشق پارت3473 هفته پیشبدون دیدگاه دستش که به سمتم دراز شده بود را گرفتم و آرام سر تکان دادم. زمانی من جایگاه عروس را داشتم حال این جایگاه مال…
رمان شالوده عشق پارت 3454 هفته پیشبدون دیدگاه این بار سکوت شدیدتر شد و گلی به سختی زمزمه کرد: -خدا لعنتش کنه… امیدوارم به زمین گرم ب… انگشت هایم را سریع روی لب هایش گذاشتم تا…
رمان شالوده عشق پارت 3441 ماه پیش۱ دیدگاه -آخه چرا؟ چه ربطی به شما داشت خانوم جان؟! با پشت دست صورتم را خشک کردم و محکم بینیام را بالا کشیدم. -وقتی که گندم…
رمان شالوده عشق پارت 3431 ماه پیشبدون دیدگاه نفس عمیقی کشیدم. -شاید برای خیلی ها اینجوری باشه. شاید خیلی زوج ها با دوست داشتنشون میزنن تو دهن همه مشکلات اما برای ما موضوع فقط خودمون نبودیم.…
رمان شالوده عشق پارت 3422 ماه پیشبدون دیدگاه نفس عمیقی کشیدم. -شاید برای خیلی ها اینجوری باشه. شاید خیلی زوج ها با دوست داشتنشون میزنن تو دهن همه مشکلات اما برای ما موضوع فقط خودمون نبودیم.…
رمان شالوده عشق پارت 3412 ماه پیشبدون دیدگاه اما شاهین بیرحمانه ادامه داد: -به خودت بیا امیر از این افراط و تفریطی که داری دست بردار. شده خودتو تیکه تیکه کنی و از نو بسازی این کارو…
رمان شالوده عشق پارت 3402 ماه پیش۱ دیدگاه آنوقت بود که میتوانست با خیالی راحت در دنیای تارکیش، در دنیای بدون شمیمش غرق شود و غرق شود و غرق شود. اما به نظر میرسید امروز روز…
رمان شالوده عشق پارت 3392 ماه پیشبدون دیدگاه این بار نه فقط روی کاغذ بلکه برای همیشه از زندگیام برود وگرنه هیچ تضمینی برای کنترل قلبم نبود که دوان دوان به طرفش نروم و از دلتنگی…
رمان شالوده عشق پارت 3382 ماه پیشبدون دیدگاه اگه بخوای میتونی همراهم بیای! -همراهت بیام؟ کجا؟! با تردید زمزمه کرد: -فکر کنم نگرانم شدی! وقتی خواستم برم از سرم عکس بگیرم میتونی باهام…
رمان شالوده عشق پارت 3372 ماه پیش۱ دیدگاه -ما روزهای زیادی برای هم بودیم اما روزهایی که برات خندیدمو خیلی کم یادم میاد! -شمیم… -معمولاً آدم ها ازدواج میکنن تا وصالشون کاملتر بشه اما ازدواج برای…
رمان شالوده عشق پارت 3363 ماه پیشبدون دیدگاه از سر پایین نصیر و چشم های براق امیرخان مشخص بود که حرف هایمان را شنیدند و به وضوح دیدم که سیب آدم امیرخان محکم تکان…