رمان خان پارت 4

۳ دیدگاه
  به اتاق برگشتم. دلم می خواست ساعت ها بهش خیره بشم. نشستم؛ دقیقا نقطه ی رو به روش. گاهی تکونی می خورد و موهاش پخش می شد توی صورتش.…

رمان خان پارت 3

۱ دیدگاه
  چند لقمه ای به سختی خوردم. با هر بار فرو دادنش، انگار بند بند وجودم تکه تکه می شد. بعد از چند دقیقه، از جام بلند شدم و خواستم…

رمان خان پارت 2

بدون دیدگاه
    شاید خنده دار به نظر می اومد. اما من چنین کاری رو از افراخان بعید نمی دونستم! عادت نداشتم به این شخصیتش، شخصیت مهربون و شاید شوخ طبعش.…
رمان خان هوس باز

رمان خان پارت 1

۱ دیدگاه
  «گلناز» گوشه ی اتاق کز کرده بودم. مامان، مدام اشک می ریخت و توی سرش می زد. این دیگه چه مصیبتی بود؟ خانواده ی کوچیک ما چطور می تونست…