رمان عروس استاد پارت 216 سال پیش۲۷ دیدگاه خواستم حرف بزنم که گفت _فقط از دور می بینمت. نموند که چیزی بگم و سوار ماشینش شد. زیر لب دیوونه ای نثارش کردم و به سمت…
رمان عروس استاد پارت 206 سال پیش۲۶ دیدگاه * * * * * * خیره به مهرداد نگاه کردم.خندید و گفت _من چی کار کنم هانا؟ نتونستم نه بگم ولی با این وجود خواستم به…
رمان عروس استاد پارت 196 سال پیش۲۱ دیدگاه هلش دادم به عقب و عصبی غریدم _مریضی؟ دستش و کنار سرم روی ماشین گذاشت و گفت _اومدم برت گردونم. نفسم بند اومد…اما حرف بعدیش حالم رو…
رمان عروس استاد پارت 186 سال پیش۹ دیدگاه با بوق دوم جواب داد: _به سلام…چه چیزی باعث شده شماره ی زیباتون روی گوشی بنده ی حقیر بیوفته؟ صدام رو صاف کردم و گفتم _خودت رو لوس…
رمان عروس استاد پارت 176 سال پیش۱۳ دیدگاه مهرداد متوجه ی نگاه خیرم شد گذرا نگاه معناداری بهم انداخت که لبخندم عمیق تر شد. یاد یک ماه قبل افتادم. برای جمع کردن وسایلام به آپارتمان…
رمان عروس استاد پارت 166 سال پیش۱۱ دیدگاه * * * * * درد وحشتناکی توی سرم پیچید.خواستم ناله کنم که صدام در نیومد.. صداهای مبهمی و میشنیدم اما نمی تونستم تشخیص بدم صدا متعلق به کیه.…
رمان عروس استاد پارت 156 سال پیش۳۴ دیدگاه دستم و از زیر دستش بیرون کشیدم و با فاصله نشستم. با مکث گفت _تبریک میگم…تمام اموال پدریت به نامت خورده شد حالا یه برادر داری.قصدت چیه؟ انتقام…
رمان عروس استاد پارت 146 سال پیش۳ دیدگاه نفسش که به گوشم خورد تنم منقبض شد. یک قدم کوتاه نزدیک شد و تنش رو کامل به تنم چسبوند. دستام بالا اومد و روی سینش نشست…بدون اینکه نگاهش…
رمان عروس استاد پارت 136 سال پیش۷ دیدگاه مثل جن زده ها بهش نگاه کردم،به قیافم خندید اما چیزی نگفت. ده دقیقه ی بعد جلوی یه برج بلند بالا توقف کرد،یکی درو باز کرد و مهرداد…
رمان عروس استاد پارت 126 سال پیش۳ دیدگاه عقب زدمش و گفتم: _همینطوریشم نفسم بند اومده نکن. گونه شو به گونه م چسبوند و کنار گوشم زمزمه کرد: _مونده تا نفست و بند بیارم عسلم. دستش رو…
رمان عروس استاد پارت 116 سال پیشبدون دیدگاهاین بار من پوزخند زدم،روی تخت کنارش نشستم و گفتم _الان می خوای چیکار می کنی؟می خوای منو پیش کش کی کنی؟مجازاتم چیه؟ نگاهم کرد،چشماش مثل هر زمان که مست…
رمان عروس استاد پارت 106 سال پیش۷ دیدگاهنگاهی از پنجره به بیرون انداختم،ماشینش که از در حیاط بیرون رفت فوری پرده رو انداختم و برای میلاد پیام فرستادم: رفت،تو کجایی؟ طولی نکشید که زنگ زد،فوری جواب دادم…
رمان عروس استاد پارت 96 سال پیش۸ دیدگاهبا ترس و لرز رفتنش و نگاه کردم،فاتحه ت خوندست هانا.این بار رسما اعدامت می کنه. چشم غره ی وحشتناکی به پسره رفتم و از کافه بیرون زدم. آرمین توی…
رمان عروس استاد پارت 86 سال پیشبدون دیدگاه نگاهم رو از ستاره گرفتم… همه یه جوری نگاهم می کردن انگار دیوونم.یکی یکی هم بعد از گفتن به خیر گذشت به اتاقاشون رفتن تا بخوابن.. ترانه هم خمیازه…
رمان عروس استاد پارت 76 سال پیش۱ دیدگاه سوار ماشین شدم،خودمم می دونستم بد حالش و گرفتم ولی اصلا دلم نسوخت. حقشه،خودخواه عوضی… با مکث طولانی سوار شد و درو چنان بهم کوبید که یه لحظه فکر…