عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 21

۲۷ دیدگاه
      خواستم حرف بزنم که گفت _فقط از دور می بینمت. نموند که چیزی بگم و سوار ماشینش شد. زیر لب دیوونه ای نثارش کردم و به سمت…
رمان عاشقانه

رمان عروس استاد پارت 19

۲۱ دیدگاه
      هلش دادم به عقب و عصبی غریدم _مریضی؟ دستش و کنار سرم روی ماشین گذاشت و گفت _اومدم برت گردونم. نفسم بند اومد…اما حرف بعدیش حالم رو…
استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 18

۹ دیدگاه
    با بوق دوم جواب داد: _به سلام…چه چیزی باعث شده شماره ی زیباتون روی گوشی بنده ی حقیر بیوفته؟ صدام رو صاف کردم و گفتم _خودت رو لوس…
رمان

رمان عروس استاد پارت 17

۱۳ دیدگاه
      مهرداد متوجه ی نگاه خیرم شد گذرا نگاه معناداری بهم انداخت که لبخندم عمیق تر شد. یاد یک ماه قبل افتادم. برای جمع کردن وسایلام به آپارتمان…
عروس و استاد

رمان عروس استاد پارت 16

۱۱ دیدگاه
  * * * * * درد وحشتناکی توی سرم پیچید.خواستم ناله کنم که صدام در نیومد.. صداهای مبهمی و می‌شنیدم اما نمی تونستم تشخیص بدم صدا متعلق به کیه.…
استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 15

۳۴ دیدگاه
    دستم و از زیر دستش بیرون کشیدم و با فاصله نشستم. با مکث گفت _تبریک میگم…تمام اموال پدریت به نامت خورده شد حالا یه برادر داری.قصدت چیه؟ انتقام…
رمان عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 14

۳ دیدگاه
  نفسش که به گوشم خورد تنم منقبض شد. یک قدم کوتاه نزدیک شد و تنش رو کامل به تنم چسبوند. دستام بالا اومد و روی سینش نشست…بدون اینکه نگاهش…
رمان استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 13

۷ دیدگاه
    مثل جن زده ها بهش نگاه کردم،به قیافم خندید اما چیزی نگفت. ده دقیقه ی بعد جلوی یه برج بلند بالا توقف کرد،یکی درو باز کرد و مهرداد…
رمان عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 12

۳ دیدگاه
  عقب زدمش و گفتم: _همینطوریشم نفسم بند اومده نکن. گونه شو به گونه م چسبوند و کنار گوشم زمزمه کرد: _مونده تا نفست و بند بیارم عسلم. دستش رو…

رمان عروس استاد پارت 11

بدون دیدگاه
این بار من پوزخند زدم،روی تخت کنارش نشستم و گفتم _الان می خوای چیکار می کنی؟می خوای منو پیش کش کی کنی؟مجازاتم چیه؟ نگاهم کرد،چشماش مثل هر زمان که مست…

رمان عروس استاد پارت 10

۷ دیدگاه
نگاهی از پنجره به بیرون انداختم،ماشینش که از در حیاط بیرون رفت فوری پرده رو انداختم و برای میلاد پیام فرستادم: رفت،تو کجایی؟ طولی نکشید که زنگ زد،فوری جواب دادم…

رمان عروس استاد پارت 9

۸ دیدگاه
با ترس و لرز رفتنش و نگاه کردم،فاتحه ت خوندست هانا.این بار رسما اعدامت می کنه. چشم غره ی وحشتناکی به پسره رفتم و از کافه بیرون زدم. آرمین توی…

رمان عروس استاد پارت 8

بدون دیدگاه
  نگاهم رو از ستاره گرفتم… همه یه جوری نگاهم می کردن انگار دیوونم.یکی یکی هم بعد از گفتن به خیر گذشت به اتاقاشون رفتن تا بخوابن.. ترانه هم خمیازه…
عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 7

۱ دیدگاه
  سوار ماشین شدم،خودمم می دونستم بد حالش و گرفتم ولی اصلا دلم نسوخت. حقشه،خودخواه عوضی… با مکث طولانی سوار شد و درو چنان بهم کوبید که یه لحظه فکر…